انجینیرشیر”آهنگر”

جنبش بیست وچهارم حوت هرات

قسمت دوم

پس منظر تاریخی جنبش مردمی در هرات:

باید به عرض برسانم که مردم هرات در مقاطع مختلف زندگی در برابر ظلم و فشار حاکمیت های مستبد صدای شان را بلند کرده و به اعتراض دستجمعی دست زده اند. یعنی اعتراض علیه ظلم و استبداد، سنت پسندیدۀ هراتیان است.

از گذشته های دور و یا حتی مثلاً از حرکت معروف به “جنبش حاجی مختار” و یا اعتراض جمعی مردم هرات در برابر سردارهاشم خان صدراعظم و دواندن آن تا به بیرون شهر، که بگذریم؛ می توان از اعتراض مردم در مقابل استبداد و بی عدالتی حکام وقت درسال ۱۳۴۸ش یاد کرد. دراین سال که جنبش دموکراتیک اعتراضی به شکل تظاهرات خیابانی سرتاسرکشور را فرا گرفته بود. درهرات نیز حرکت از مدرسۀ دینی فخرالمدارس در اعتراض علیه حق تلفی، اختلاس  و ضعف اخلاقی مدیرآن مدرسه که مربوط یکی از خانواده های اشراف به اصطلاح روحانی بود، آغاز شد. مقامات حاکمه به جای رسیدگی به شکایات طلاب مدرسه، توسط پولیس به سرکوب آن پرداختند. شاگردان بی پناه فخرالمدارس هم برای جلب کمک به متعلمین مکاتب مراجعه کردند که به پاسخ مثبت متعلمین(تحت رهبری محفل هرات) مواجه شده و این حمایت به ایجاد یک حرکت گسترده انجامید. در این تظاهرات بود که چهره های نامداری چون کریم وغلام محمد تبارز کردند و با منطق رسا و سخنرانی های غرای شان حمایت همه جانبه ای مردم را با حرکت خود کمائی نمودند. این تظاهرات چندین روز ادامه پیدا کرد. در روز دهم سرطان سال ۱۳۴۸ش که پلیس به شکل وحشیانه بر تظاهرات مسالمت آمیز متعلمین حمله کرد و فرزندان مردم را به خون کشید، مردم هرات یکپارچه به حمایت از فرزندان خود برخاسته و پلیس را تا مرکز قوماندانی امنیه دواندند.

مقامات حکومتی در آن روز به حدی از مردم ترسیده بودند که ۴۸ ساعت از پنهان گاه های شان بیرون نمی آمدند. در این روز حرکت مردم چنان منظم و از طرف سازماندهندگان تظاهرات(محفل هرات) زیر کنترول بود که ظرف ۴۸ ساعت حاکمیت مردم در تمام شهر، کوچک ترین بی نظمی صورت نگرفت وحتی به ذره ای از اموال مردم و دکان هائی که بازمانده بودند زیانی نرسید.

خبر کنترول حاکمیت مردم در شهرهرات همان زمان از رادیوی   BBCو رادیوهای دیگری پخش شد. این جنبش برحق، بعداً با نیرنگ  و زور سرکوب گردید. ده ها انسان حق خواه از متعلم و محصل تا مامورین و معلمین و اهل کسبه، مولوی و امام مسجد به نام “شعله ای” زندانی شدند و بیشتر از ۱۰۰ سال زندان مجموعی برآن ها تحمیل شد. مقاومت و پایداری در زندان و دفاعیه های مستدل و محکم این مبارزین مردم، به حیث اسناد افتخار مبارزاتی آن بُرهه از زمان ثبت تاریخ جنبش گشته است. درهمان سال استاد “رستاخیز” که در زندان دهمزنگ کابل بسر می برد این روز را با شعری استقبال و توصیف کرد، چند مصراعی ازآن زینت بخش این صفحه می کنم.

” پیک توفان قاصد آمال خلق

می رسد رزمنده از مرز کهن

باز می گوید به گوشم

قصه هائی از هریوا

اینک اینک باز اندرصبحگاهی این چنین روشن

خلق تاریخ آفرینش

انقلابی تودۀ شاهین مزاج تیز بینش

مست و توفان خیز می آید به پیش

می زداید از رخ او گرد حرمان

بازمی جوشد هریوا

بازمی جنبد هریوا

باز می جوشد هریوا

درخروشان رودبار انقلاب توده ها

بازمی بندد به توفان دل هریوا

 باز…

باز… “

هکذا در بهار سال ۱۳۵۱ش، آنگاه که خشک سالی با تشدید بلای فقر و گرسنگی به عده ای زیادی مردم بلاکشیدۀ ما مرگ را همراه آورده بود و به خاطر نبود یک لقمۀ نان، صدها و هزاران انسان جان خود و فرزندان شان را از دست دادند، موج اعتراض مردم هرات همگانی شد. درآن روزگار سختی که مردم جگر گوشه های شان را برای این که زنده بمانند به دیگران واگذار می کردند.

آری! درآن لحظات سخت زندگی مردم، در زیر سایۀ سلطنت، حکمرانان زمان که از هرگونه تنعمی برخوردار بودند،  برای حفظ ما تقدم و سود بیشترخود، حیوان منشانه دروازه های گدام های غله را بسته و برآن محافظ مسلح گماشته بودند و نه تنها به مردم محتاج درحال مرگ، حتی در بدل پول به نرخ روز گندم نمی دادند، که آن را بی شرمانه احتکار می کردند. علاوه براین، ستمگران حاکم در جلوۀ کاذبی اعلان کردند که حاضراند دربدل کار به مردم گندم بدهند. مردم حاضر شدند تمام روز را به شاق ترین کارهای جسمی تن بدهند و در بدل آن فقط چند کیلوگرام گندم بگیرند تا از مرگ رهائی یابند. ولی مجریان امور “سلطنت خدا داد” افغانستان حتی در برابر کار یک ماهۀ مردم درهرات و نواحی آن نیز از پرداخت گندم خود داری کردند. این جا است که کاسۀ صبر مردم لبریز شد، فرزندان اصیل مردم نیز به کمک شان شتافتند وعده ای برای بسیج مردم به روستاها رفتند. بعد از یک هفته کار تدارکاتی و سازماندهی منظم، به تاریخ دهم حمل سال ۱۳۵۱ش گردانندگان “محفل هرات” – همان چهره های قابل اعتماد و پذیرفته شده در هرات – توانستند جنبش وسیعی را از تمام ولسوالی ها به طرف شهر سرازیر سازند. در آن روز نیز موج توده از روستاها به طرف شهر سرازیر شد. درآن روز نیز بیل و داس و چارشاخ و تبر… دست های پرآبلۀ مردم را زینت می داد و مردم خشمگینانه و به حق، شعار “مرگ بر دولت” سرمی دادند.  فقط ویژه گی آن روز این بود که پیش آهنگان مبارزه با کار تدارکی شان توانسته بودند آن جنبش را نظم بدهند و رهبری کنند. یعنی آن حرکت یک حرکت خودبخودی نه، بلکه یک حرکت رهبری شونده با شعارها و اهداف مشخص بود که توسط فرزندان آگاه، سربه کف و پاکباز مردم هدایت می شد و مردم نیز با شناختی که از آن ها داشتند، به آن ها اعتماد می کردند و رهبری شان را می پذیرفتند.

آری! طبق برنامه، تظاهرکنندگان از هر طرف به سوی چوک شهرنو هرات که میعادگاه تعیین شده بود آمده و در آن جا مستقر شدند. سخنرانان همه  درد دل مردم را بیان می کردند و با استقبال پر شور مردم مواجه می شدند.

یک نکتۀ جالب این روز به ستیژ کشیدن وکلای پارلمان یا محاکمۀ شان درحضور مردم بود، که علی رغم میل خود به زد و بندها وعملکردهای ضد مردمی پارلمان و حکومت اعتراف کردند. چنین محاکمۀ درهیچ جای دیگرکشورسابقه ندارد.

جنبش، طبق برنامه مقابل قوماندانی امنیه متحصن شده و اخطار داد که “اگرهمین امشب به مردم هرات گندم توزیع نشود و در ظرف ۴۸ ساعت به ولایات بادغیس، غور، فراه و نیمروز، که بیشترین صدمه را از خشک سالی دیده اند، گندم فرستاده نشود، مسئولیت عواقب ناگوارآن به دوش دولت خواهد بود”. دولت مرتجع سلطنت که ضرب شست این مردم را در دهم سرطان سال ۱۳۴۸ش چشیده بود، ازاین موج انسان های خشمگین و رهبری منظم شان ترسیده وعصرهمان روز موترهای گندم را پیش روی قوماندانی آورده و به مظاهره چیان سپرد که به شکل عادلانۀ آن توزیع شد. و همچنان درهمان روز به ولایات همجوار نیز کاروان های گندم ارسال گردید.

جنبش دهم حمل ۱۳۵۱ش به بازوی مردم و به رهبری خردمندانۀ  استاد عبدالاله “رستاخیز” و یاران مبارزش (محفل هرات) پیروزمندانه به هدفش رسید و مردم با نظم خاصی به روستاهای شان با دست پُر برگشتند. این جنبش اولین جنبش توده ای درکشورما بود که دور از هرنوع خواست روشنفکرانه، با خواست و بازوی توده ها و رهبری روشنفکران پاکباز شان به هدف رسید.

هراتیانی که اکنون سن وسال شان از ۴۰ سال گذشته است همه شاهد و موید آن چه در فوق گفته شد، هستند. همه می دانند که ریشۀ کارسیاسی منظم در هرات به چه زمانی متعلق است و چه قربانی هائی دراین راه داده شده است. هیچ هراتی قدردان و با پاسی نمی تواند نام آن فرزندان مبارز و پاکباز نام آور دیارش را فراموش کند، و نمی کند.

درهمین جا باید متذکرشوم که در تمام این جنبش های مردمی، شیر زنان هراتی شانه به شانۀ مردان مبارزه کرده و افتخارآفریده اند و سخنوران چیره دست و کادرهای توانمندی هم تقدیم جامعه ساخته اند.

هرات در روزهای دیگری نیز شاهد حرکت یک پارچۀ مردمش به دفاع از حقوق حقۀ شان بوده است که می توان از روز چهارم اسد سال ۱۳۴۸ش که نقطۀ اوج آن در پیش روی قوماندانی امنیه هرات بود یاد کرد. دراین روز نیز اگر رهبری خردمندانۀ همان فرزندان مردم(محفل هرات) نمی بود، ماجراجویان و حادثه جویان حکومتی، که دست های شان روی ماشۀ مسلسل ها گذاشته بود، چندین بار کوشیدند بهانۀ به دست بیاورند و مردم را با رگبار سلاح دست داشتۀ شان به خون بکشند. ولی رهبری مظاهره، خردمندانه توطئه ها را خنثی می کرد.

به تاریخ ۳۰ میزان ۱۳۴۸ش نیز مردم در دروازۀ قندهار به دور فرزندان خودگذرشان جمع شدند. درحین سخنرانی، پولیس برآن مظاهره بی رحمانه حمله کرد وجمعی را به خون کشید وسه نفر از رهبران آن را باضرب وشتم باخود به زندان برد که سال ها رنج تبعید و زندان را استوارانه تحمل کردند.

این ها همه پس منظر تاریخی و یا ریشه های تاریخی حرکات دستجمعی و موج آسای مردم هرات هستند و جنبش ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش از چنین یک ریشه و غنای تاریخی آب می خورد.

اما خودبخودی بودن آن دراین است که این جنبش، با یک کار تدارکی و سازماندهی منظم وارد کارزار نشد و حضور عده ای تفنگ به دست نظم ناپذیر، آن را از حیطۀ هرگونه رهبری خارج می کرد. اگر کسانی نا حق ادعای تدارک و رهبری آن را بکنند، باید مسئولیت خطیر قسمتی از آن خون های ریخته شده را هم برعهده بگیرند. ولی واقعیت این است که آن جنبش رهبری شده نبود.

به طور مثال، وقتی عده ای به طرف محبس هرات در حرکت شدند تا دروازۀ محبس را شکسته و زندانیان را رها سازند؛ اهداف خاصی را در نجات اقارب و یا دوستان شان دنبال می کردند. مردم از این قضیه بی خبر بودند. هنگامی که نزدیک محبس به سد محکمی از تانک و زرهپوش و مسلسل مواجه شدند، هنوز تصمیم نگرفته مورد رگبار آدم کشان خلقی – پرچمی قرارگرفتند، و عدۀ زیادی به خون تپیدند. این جا دیگرهیچ کس قادر نبود جلو خشم مردم را بگیرد وبه فکر کم کردن تلفات شود. مردم همچنان پیش می رفتند و وحشیان خلقی-پرچمی بی رحمانه آن ها را به خاک وخون می کشیدند.

یا مثلاً در چوک پای حصار، مردم از طرف چهارسوی(چهار سوق) شهر کهنه می آمدند و زرهپوش در مقابل شان، پشت به دیوار مسجد پای حصار، بالای شان رگبار می کرد و دسته دسته به خون می غلتیدند. حماسۀ یک وطندارما دراین جا افسانوی است. جسور مردی دستارش را دورشکم خود بسته و بر مسلسل زرهپوش حمله برد، خود را به مسلسل رساند، ولی فقط جسد مشبکش روی میلۀ مسلسل آرام گرفت. دیگر، مسلسل چی بی رحم نمی توانست به سادگی میلۀ سلاحش را به هرطرف دور بدهد، بناءً گوشه هائی از به اصطلاح سنگرش قابل نفوذ شد و مردم از همان خلاء بر او یورش بردند و کارش را ساختند. این صحنۀ حماسی نیز قربانی زیادی گرفت. (در زیر تصویر آن صحنه را می بینید.)

                                         

صحنۀ خونین کشتار مردم در پای حصار هرات، در روز ۲۴ حوت سال ۱۳۵۷ش

به همین ترتیب در دروازۀ قندهار و جاهای دیگر که برای شرح هریک ازاین حماسه ها و جانبازی های مردم باید کتاب ها نوشته شود.

بعد از ظهر، و به ویژه شب، بمباردمان شهر و مردم بی دفاع آن شروع شد که منجر به قتل هزاران انسان بی گناه گردید. شهربه قتلگاه مردم بی گناه بدل شد. حتی برشاخه های درختان نیز پاره های تن انسان دیده می شد. سرک ها به خون رنگین بود، آن چنان که باری سروده بودم:

“هر وجب از خاک ما شد کربلا

از هزاران بیش عاشورا به پا”

و… صحنۀ بود که وصفش را هیچ وصاف و مرثیه خوانی نمی تواند به درستی بکند. ننگ و نفرین تاریخ برعاملان خلقی – پرچمی این کشتار وحشیانۀ مردم برای همیشه باقی است. و هیچ کس حق ندارد عاملان چنین جنایات عظیمی را ببخشد.

تلاشی که در آن روز، و فردای آن، جهت رهبری جنبش و کم کردن تلفات صورت گرفت این بود که ما از یک عده صاحب منصبانی که در ارتباط ما بودند، خواستیم که دو چاین (یا دوعراده) تانک در دسترس ما بگذارند که از استیشن رادیو ریلی هرات محافظت کند. شاید ما با تصرف رادیو ریلی بتوانیم از طریق بلند گوهائی که در سراسر شهر نصب است جلو تلفات را بگیریم و جنبش را به سمت بهتر رهبری کنیم. صاحب منصبان مذکور وعدۀ این کار را دادند، ولی درعملی کردن آن توفیق نیافتند و درعوض در فرقۀ  عسکری دست به قیام زدند. عده ای ازاین صاحب منصبان خوشبختانه هم اکنون زنده هستند وآن چه من می گویم حتماً یاد شان است.

به تاریخ ۲۵ یا ۲۶حوت شبنامه ای پخش شد که ضمن تمجید از مردم و محکوم کردن جنایت رژیم خلق – پرچم، از مردم خواسته بود به قیام کنندگان فرقۀ عسکری (زلمی کوت) نان و آذوقه برسانند و از عساکر و افسرانی که قیام کرده اند حمایت کنند. درعین حال از افسران قیام کننده خواسته بود که مردم را مسلح بسازند و خود نیز به مردم به پیوندند تا از تلفات ناشی از بمباردمان فرقه جلوگیری شود. این شبنامه مورداستقبال گرم مردم وصاحب منصبان وعساکر “شورشی” قرارگرفت. عده ای از روشنفکران نیز به روستاها شتافتند و کاروان هائی از نان وغذا به طرف “زلمی کوت” روان شد وعده ای زیادی مردم نیز از فرقۀ عسکری سلاح گرفتند. پخش این شبنامه که  در پای خود امضای “گمنام” (گروه مبارزین نجات افغانستان – م) را داشت، باز هم به همان ریشه برمی گردد و به ابتکار و توسط همان “محفل هرات” صورت گرفته است. اگر کسی کتمان حقیقت نکند، عده ای زیادی درآن روزها آن شبنامه را دیده وخوانده اند و براین حقیقت صحه می گذارند.

با این حال، صادقانه اعتراف می کنیم که ما در تناسب جنبش ۲۴ حوت ۱۳۵۷ش، مثل قطره در دریا بودیم، نه تشکل ما و نه هیچ نیروی متشکل دیگری در رهبری آن جنبش عظیم قرارنداشت. عظمت جنبش ۲۴حوت هرات بالا تر ازآن بود که درحیطۀ سازماندهی و رهبری تشکلا ت آن زمان بگنجد. لذا هرگونه ادعای سازماندهی کردن و رهبر بودن درآن روز، به باورآنانی که آن روز را دیده اند، نمی گنجد. گروه هائی که بعداً نام تنظیم جهادی برخود گذاشتند، درآن روزها قادر به جمع کردن ده نفر، آن هم در هرات، نبودند، چه رسد به راه اندازی و رهبری چنین جنبش عظیمی.

پیدایش تنظیم ها و گروه های جهادی و جبهات چریکی روستائی و شهری در هرات و درمجموع حوزۀ غرب، حتی بازکردن دفاتر تنظیم های جهادی در ایران از پیامدهای حرکت  ۲۴حوت ۱۳۵۷ش هرات به حساب می آیند، که صاحب این قلم نیز در سازماندهی و عملکرد قسمتی از آن نقش ناچیزی داشته است و به شرح آن خواهد پرداخت. (رجوع کنید به “محفل هرات وارد جنگ مسلحانه می شود” درهمین کتاب).

هکذا اثرات و پیامدهای حرکت ۲۴حوت درسطح کل کشور، بسیار بزرگ و رنگارنگ است  و پرداختن به آن کار و فرصت بیشتری را می طلبد که دربخش های بعدی به آن خواهیم پرداخت. و اما شعری را که به همین مناسبت سروده ام و در نشریۀ “حوت خونین” در سال ۱۳۵۹ش در هرات نشر شده، پایان بخش این قسمت نوشته می سازم.

غوغای خروشان

نوای آخرین ماه زمستان است

و ماه حوت گریان است

دو سه  روز دیگر هنگامۀ رفتن به  پا  دارد

زمستان می رود تا  ره گشاید  بر بهار نو

و روز بیست و چهار حوت

ابر و باد و باران غُرش و قهری  دگر دارد

زمین گریان، زمان گریان

ز جور خلق و پرچم جمله نالان است.

ولی امروز شهر ما

سرود رزم می خواند

هرات قهرمان یک بار دیگر حاکم تاریخ می گردد

و با فریاد خون

با نعرهٔ آزادگی یا مرگ

بر دژخیم دوران یورش مردانه می آرد.

هریوا باز در خون می کند جولان

سلحشوران، دلیران

از تمامین روستاها

سوی شهر رزم آهنگ سفر دارند

تا آن دشمن دون همت مزدور را

با خون پاک خویش بردارند

وطن گویان  وطن گویان

و هم  الله اکبر بر زبان 

با  دست خالی

با دلی سرشار از ایمان به آزادی

به تانک و توپ دشمن حمله آوردند.

و دشمن با قساوت

با دلی آگنده از کین

و مست از باده ای کز بارگاه اجنبی خورده

به روی خلق زحمتکش

به توپ  و تانک و رگبار مسلسل می کند آتش

صدای غرش بمب افگن و طیاره از هر سو

فضای شهر را درخود همی پیچد

جوانان دسته دسته غرق درخون می شوند

تا بیرق آزادی و آزادگی را

 برفراز شهر خود بالا نگهدارند

و روح و پیکر حزب پلید “خلق” را

 برقلب سرد خاک بسپارند

و با دندان و چنگ و داس و بیل و مشت کوبنده

به فرق دشمنان این وطن یک دم فرود آرند.

آری!

آری، دلیران هریوا

شیرمردان زمان

چون گُرد میدان

روز  را  روز قیام   و

شهر را شهر شهادت ساختند  و

درس مردی و شهامت را

نگار دفتر زرین تاریخ وطن کردند.

خروشان باد این غوغا

شتابان باد این زورق

به سوی ساحل پیروزیی فردا.

 شیر “آهنگر”، هرات ، ۲۴ حوت۱۳۵۹ش

ادامه دارد

                                      برگرفته از کتاب “باز میجوشدهریوا” نگارش انجینیرشیر”آهنگر”