انجینیرشیر”آهنگر”

ضرورت اتحادچپ

قسمت هفتم

پیوسته به گذشته

الیانس شمال ترکیبی است از نمایندگان تاریک اندیش فئودالیسم، جنگسالاران، هیروئین سالاران و مرتجع ترین نیروهای مذهبی جامعۀ ما. امپریالیسم امریکا در پیشبرد اهدافش از آغاز تجاوز به افغانستان، با این نیروها متحد شده وآن ها را از حالت نیمه جان، جان تازه بخشیده است. عمده ترین پست ها ومقامات نظامی و سیاسی در دست الیانس شمال است که هم اکنون نیز به شدت به هستی مردم و به حقوق اولیۀ مدنی و دموکراتیک شان تجاوز می کنند، مال و جایداد عمومی و شخصی مردم را به زور می گیرند. با این حال به خاطرتشدید بحران درافغانستان توسط روسیه، ایران و هند نیز کمک و تقویه می شوند.

الیانس شمال با صف آرائی جدید در نهاد تازه بنیاد “جبهۀ ملی”، به شرکت بنیادگراهای مجاهد و باند های شکست خوردۀ خلق – پرچم، متشکل شده اند. دراین جناح نواسۀ شاه سابق، معاون رئیس جمهور، جمعی از وزرا، رئیس و اکثریت اعضای پارلمان افغانستان، شرکت دارند.

جناح دیگر، جناح کرزی است که حزب جدیدی را به نام “حزب جمهوری” اعلان کرده است و درآن عدۀ از تکنوکرات های وابسته به امپریالیزم و سلطنت طلبان، فراکسیونی از طالبان، فراکسیونی از حزب اسلامی حکمتیار و برخی فراریان چپ حصه دارند. این هردو جناح نمایندگان منافع امپریالیسم و طبقات ارتجاعی فئودال – کمپرادور هستند که حاکمیت مستعمراتی موجود را در افغانستان به تصرف و انحصار خود دارند. 

ادعاهای فریبکارانۀ احیای دموکراسی، دفاع از حقوق زنان و بازسازی کشور ویران شدۀ ما توسط امپریالیست ها، طبقات متوسط شهری و خورده مالکیت را نیز با هیجان زیادی به خود جذب کرده بود. اکنون عدم تحقق این ادعاها، با همان شدت، این گروه ها را از ادارۀ مستعمراتی دور می سازد.

نیروهای چپ نیز، که ضربات سنگینی را در جریان ۲۸ سال گذشته متحمل شده اند، نتوانسته اند زخم های شان را مداوا کرده و در یک تشکل متکامل تر وکارآ تر بسیج شوند. برعکس عده ای به انحلال فکری درغلطیدند، دنبال رو نیروهای ارتجاعی، وحتی بعضاً شامل دسته بندی های حاکم شدند. عده ای دیگر، با زدن اشارۀ چپ به دگماتیسم مطلق غلتیده و به نفی و تخریب جنبش دست زدند. دگماتیست ها به هر کار و هر حرکتی مهر نفی زده و خود را از مردم تجرید کرده اند.

عدۀ دیگری با سطحی نگری ها و گریز از رنج بیکران مبارزه، به تحلیل های مندرآوردی دست زدند و تضاد عمدۀ کشوراشغال شدۀ ما را با فئودالیسم تشخیص کردند. اینان پنداری را شایع ساختند که گویا در مرحلۀ جدید بعد از۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ م امپریالیسم می خواهد نمایندگان فئودالیسم را کنار بزند و دموکراسی را درافغانستان حاکم سازد، لذا باید از آن استقبال کرد.

این پندار ها وعملکردها اشتباه بود وعده ای به این اشتباه رفتند؛ ولی ما معتقد نیستیم که هر اشتباهی خیانت است. تکرار اشتباه را می توان خیانت گفت. همچنان که مائوتسه دون معتقد بود که ضعف بورژوازی ملی یک نقص ذاتی نیست، بلکه اکتسابی است، ما نیز معتقد نیستیم که ضعف در عمل واشتباه در برداشت روشنفکران خورده بورژوای ما، یک نقص ذاتی واصلاح ناپذیراست. ما معتقدیم که اکثراً ضعف ها و اشتباهات اکتسابی هستند و می توان آن ها را رفع واصلاح کرد. بناءً اشتباه کاران نیز فرصت های زیادی برای رفع اشتباه خود دارند و یقیناً بعد از رفع اشتباه وضعف های شان، اگربخواهند آن را جبران کنند، جایگاه مناسب خود را در صف مردم و مبارزات مردمی می گیرند. واما حساب خیانت کاران جدا است.

ولی عده ای هم با تشخیص تضاد عمدۀ جامعه، حضور ارتش امریکا و متحدینش را به کشور ما تجاوز خوانده و مبارزه علیه تجاوزکاران وهمدستان بومی شان را شعار دادند، و تاحد توان هم به آن عمل کردند.

با این حال می بینیم که جنبش مردمی در حالت پراکندگی و بدون داشتن یک ستادکارآی رهبری بسرمی برد. به ویژه نسل جوان که ازمجموع نیروهای وابسته وعقبگرای ویرانگر، اعم از پرچمی – خلقی، اخوانی، طالبان و ادارۀ مستعمراتی موجود نفرت دارند، دریک سرگردانی سیاسی – تشکیلاتی بسر می برند.

از سوی دیگر، گروه وحشی طالبان همه روزه با عملیات انتحاری وکشتن ها و سربریدن ها بر تلفات مردم مظلوم ما می افزاید و قوای تجاوزگر خارجی به رهبری امریکا نیز با بمباردمان های وحشیانه، عده ای زیادی از مردم بی گناه ما را به خون می کشند وخاک ویران شدۀ ما را ویران تر می سازند. هم اکنون هیچ امیدی برای بهبود اوضاع به نفع مردم در چشمرس نیست. مردم ازاین وضع کاملاً به تنگ آمده اند و خواستارپاسخ به اوضاع، ازیک دید و خاستگاه مردمی هستند.

آن چنان که می بینیم، ماباید مشاکلی را درکشورخود حل کنیم که جوامع غربی درقرن هجدهم و نوزدهم با آن سروکار داشتند. عقبماندگی، وحشت، تجاوز، کشتار، گرسنگی، بی سرپناهی، این است واقعیت تلخ جامعۀ ما. هم اکنون آن چنان که ما نمی توانیم شعار انقلاب سوسیالیستی را در دستور روز قرار دهیم، مسایل قرن بیست و یکمی گلوبالیزاسیون، نئولیبرالیسم، دموکراسی غربی وامثال این ها هم مسایل درونی جامعۀ اشغال شده، گرسنه و ویران شدۀ ما نیست و به فرسنگ ها از جامعۀ ما فاصله دارد (فقط ما اثرات آن را در تجاوز جمعی به کشور خود می بینیم). ما باید با طرد تجاوز و با گذار از یک جامعۀ دموکراتیکی که بر مبنای منافع اکثریت مردم کشور ما استوار باشد به سوی آیندۀ متکامل ترحرکت کنیم.

ادامه دارد