انجینیرشیر”آهنگر”

تجاوز وحشیانه

درحاشیۀ سیاه روز ششم جدی

  از آوانی که انسان، این سازندۀ تاریخ پا به عرصۀ هستی گذاشت، لحظه ای آرام نیاسود که در جدال وستیز با طبیعت قرار گرفت و به محضی که این جدال به درجۀ معینی از تکاملش رسید، پیکار انسان با خودش یعنی با همنوعش، که  بیعدالتی می کرد و دربندش کشیده و”گرگ انسان ” گشته بود، نیز آغاز گشت. این دو در کنار هم ودر نبرد باهم رشد نمودند که با گذشت زمان این نبرد انواع واشکال کاملاً گونه گونه به خود گرفته است.

شورش وستیزۀ انسان با خودش، یعنی باهمنوع متجاوزش، تا کنون دردو بعد مرتبط با هم جریان یافته است. زمانی بین گروه ها، اقوام، ملت ها و کشورهای جدا ازهم؛  و زمان دیگر بین فرادستان وفرودستان یک قوم وقبیله وملت واحد. انسان درتکامل خود دراین نبرد، ویژگی های کاملاً بغرنجی را به وجود آورد که با دگرگونی اوضاع و شرایط وعلل و انگیزه هایش، اشکال این جدال وستیزه را نیز دگرگونه ساخته و در مضمون وشکل آن پیشرفت وتکامل ایجاد کرد تا ما را بدینجا رهنمون گشت. در فراز و فرود این  پیکارهای بغرنج انسانیست ( بین حاکم ومحکوم وانسان وطبیعت) که جوامع انسانی از پله های تکامل به بالا خزیده وبه نردبان پیشرفت وترقی اجتماعی دست یازیده است.

 شرایط متفاوت رشد تولید وتکامل اجتماعی ومحیطی، عوامل مساعد و نامساعد جغرافیائی، وفرت وقلت مواد ارزانی شدۀ طبیعت، شدت وضعف درجۀ ارتباطات اجتماعی – فرهنگی، دستبرد به منابع دیگران، همه وهمه عواملی بودند که زمینۀ رشد ناموزون جوامع مختلف را فراهم نمودند. تا این که کشورها و ملل زورمند وضعیف را درعرصۀ گیتی پدید آوردند. درنتیجه کشورهای زورمند وپیروزمند، جنگ های غارتگرانه وهستی برانداز را به راه اندختند و ملیون ها انسان را به خاک وخون کشیدند.

 این جنگ های تجاوزی در اوایل به طورعریان و برهنه ودر تکامل امروزین خود درپناه به  اصطلاح “صلح و برادری”، ” ترقی وپیشرفت”، “ایجاد تمدن” و “دفاع ازسوسیالیسم  و یا دموکراسی” با استفاده از امکانات پیشرفته وگسترده ای مالی ونظامی برای غارت دیگران  به راه انداخته شده وتا دگرگونی بنیادین جهان کنونی به راه انداخته خواهد شد.

در متن این حرکت است که انسان “دوزخی” وعصیانگر در زادگاه وقبیله وکشورش مورد ستم وبهره کشی قرار می گیرد.  واز همینجا است که نبرد انسان با انسان نیز در دو جهت جریان می یابد. نبرد انسان زحمتکش با ظالم وستمگر خودی، ونبرد انسان مورد تجاوز با ستمگر متجاوز و بیگانه.

بیجا نیست تا در زمینۀ نبرد انسان دربند با ستمگر بیگانه مکث نمائیم و درین رابطه از ملت مظلوم و دربند خود و تجاوزاتی که بر او روا داشته شده صحبتی به میان آوریم.

ملت قهرمان افغانستان در تاریخ درخشان و پر افتخارش حماسه های خونینی را در مبارزه بر ضد تجاوزگران ثبت نموده و هر باری که مورد تجاوز اجنبی قرار گرفته به دفاع از هویت خویش به آوردگاه مرگ و زندگی شتافته است.

از اسطوره های اعجاب انگیز مقاومت پیشینییان ما که بگذریم، حماسه های جاودان پیکار نجات بخش ضد متجاوزان روسی رزم نامه ایست که با خون ثبت کتیبه ی خارائین تاریخ گردیده است. این تاریخ گواهی می دهد که مردم دلیر ما در تمام نبردهای آزادی خواهانۀ شان در درازای تاریخ، علیرغم جذر ومد و فراز ونشیب ها تا آخرین رمق رزمیده اند وننگ اسارت را نپذیرفته اند. آن ها مثل هر آزاده یی می دانند که:

                                                         ” زندگی در پنجۀ عفریت استعمار ننگ است

                                                           شیوۀ آزادگان با ظلم واستبداد جنگ است “

 آری! ویژگی برازندۀ ملت ما در این است که هربار ازهمان نخستین روز تجاوز کینه ونفرت آشتی ناپذیر و برحقش را علیه متجاوزین بیان داشته است. اما بدون توجه به چنین تاریخی، سیه روزششم جدی ۱۳۵۸ ش در نوع خودش تازه آزمونی بود که ارتش اشغالگر تزاران نوین در پیش پای ملت ما قرار داد واز بازار وطن فروشان، ببرک حقیر را به نام “دموکرات وملی”  و ” تازه مسلمان” از میان تانک جهانگشائی اش گرفته برتخت نشانید وصدهزار تجاوزگر مسلح  را مهمان این حقیر رسوا خواند. وهمه دیدیم که:                 

                                     حزب فریبکار وگروهی وطن فروش             درگاه روس را زغلامان حلقه گوش

                                     از بار ننگ و نام سبکبار کرده  دوش            بر آبروی  ملت ما، پشت پا زدند

                                                                      بیگانه را به خانۀ ملت صلا زدند

لیکن ملت به پا خاسته ی ما جواب این تجاوز را نیکو می دانست. از آبروی خویش مردانه دفاع کرد و دربسا نقاط کشور، به همراهی فرزندان پاکبازش با شلیک گلوله های آتشین بر سینۀ پرکینۀ  تجاوزگران از آنها استقبال نموده و فریاد برآورد که:

 روسها از ملک ما بیرون شوید               ورنه غرق رودبار خون شوید!

ملت قهرمان افغانستان دراین نبرد نابرابر، ظرفیت شگفت انگیز جان نثاری و  فداکاری اش را در راه آزادی به نمایش گذاشت.

آری! “ما افغان ها در راه آرمان جاودانه ی بشریت مترقی وآزادی خواه، در شکم نهنگ فرو رفتیم تا با پاره کردن آن، یونس گونه ی تاریخ خود باشیم”. و با جان نثاری ومقاومت خود باورنکردنی را به باور گنجاندیم. استعمارگران روسی وعمال خلقی – پرچمی شان نیز به بی نظیرترین توحش وکشتار و ویرانی دست زدند. وبه شیوه های مختلف کوشیدند تا حلقۀ بردگی شان را برگردن افراشتۀ ملت ما بیاویزند واین ملت را منقاد خود سازند؛ ولی مثل سایرتجاوزکاران به این سرزمین، توفیقش را حاصل نکردند. تحلیل و ارزیابی علل وعوامل داخلی وخارجی این تجاوز و مقاومت، جوانب مختلف اثرات و پیامد های آن درساحات نظامی – سیاسی، اقتصادی، فرهنگی واجتماعی کاریست بسیار بزرگ وضروری که باید صاحب نظران ومتخصصین به آن بپردازند. این نوشتار کوتاه برای یادآوری جنایات متجاوزین وعمال خلقی – پرچمی شان به گوشه ای از مسایل نظامی- سیاسی آن اشارتی می کند تا نسل امروزی ما بدانند که زاهدنمائی، دموکراسی گوئی، وطنخواهی وبشردوستی امروزی خلقی- پرچمی ها فریب دغلبازانه ای بیش نیست.

تجاوزگران روسی وعمال شان با تمام قوا وامکانات نظامی کوشیدند عقابان تسلیم ناپذیر سرزمین ما را اسیر خود سازند. و اما مقاومت و دلیری مردم ما این آرزوی شوم متجاوزین روسی را به خاک یکسان کرد. ولی آنچه گفتنی است اینست که خلاف ادعاهای مزورانۀ آدمک های دیده درای و دروغگویی مثل کشتمند، پنجشیری، توخی وغیره، روس ها وعمال خلقی – پرچمی شان هرگز به مردم ما رحم نکردند. برعکس در برآورده شدن مقصد شوم خود در تهدید وکشتار مردم هرچه می توانستند انجام دادند. کشتارهای دسته جمعی، ویرانی شهرها و روستاها، به زندان افگندن ها واعدام های بیشمار، نقض تمام حقوق انسانی و … هزاران جنایت دیگرکه قلم ازبیان آن عار دارد گوشه ای ازجنایات شان است. آن ها درین راستا چندین بار استراتیژی نظامی عوض کردند که به طور کلی می توان آن راچنین برشمرد.

1- استراتیژی زمین های سوخته: در آغاز روس ها وعمال شان فکر می کردند که با پیاده کردن این استراتیژی، یعنی با تبدیل کردن قریه، شهر، کشتزار وخانه وکاشانه ی ما به تلی از خاکستر، می توانند به اصطلاح چشم مردم را بسوزانند، بر ارادۀ شان غلبه کنند ومقاومت مردم را در برابر خود بشکنند. به تصور آن ها در پیامد این شکست مردم است که به رویا های امپریالیستی خود خواهند رسید. با اجرای همین استراتیژی بود که به مشوره و راه نشان دادن و با شرکت حزبی ها، روستائیان بیگناه ما دستجمعی قتل عام شدند، باغ وتاک، کشت و زراعت، خانه وکاشانه وخلاصه هست و بود مردم مظلوم وغریب ما به آتش کشیده شده و به خاکسترمبدل شد. و اما که ظرفیت مبارزاتی وتوان شگفت انگیز مقاومت مردم ما، کلیه محاسبات جامعه شناسانه و استراتیژیک تجاوزگران را به هم ریخت واولین استراتیژی نظامی استعماری “زمین های سوخته” بعد از دوسال وحشت به شکست ننگین مواجه گشت. امپریالیسم جنایتکار روس برای تحمیل اغراض شوم خود وعمالش وارد ستراتیژی دیگری شد.

2- ستراتیژی جنگ فرسایشی: وقتی روس ها نتوانستند از طریق ستراتیژی زمین های سوخته به سرکوب سریع مقاومت مردم دست یابند، ناگزیراً با پذیریش شکست آن ستراتیژی، تن به جنگ فرسایشی دادند و به تدوین “ستراتیژی جنگ فرسایشی” پرداختند. این ستراتیژی در واقع اعتراف به شکست ستراتیژی “زمین های سوخته ” و ناتوانی سوسیال امپریالیسم روس وعمال خلقی – پرچمی اش در سرکوب سریع مقاومت بود. روس ها همپای ستراتیژی جنگ فرسایشی به سیاست تطمیع وفشار نیز روی آوردند واز سوئی هم رهبران مست ولایعقل حزب دموکراتیک خلق را به نماز و توبه در مساجد وتکایا واداشتند تا ازین طریق به اغوای مردم دست زنند وجلو مقاومت مردم را بگیرند. ولی این مضحکه بازی ها نیز کارساز نشد ومردم آن رابه مسخره گرفتند؛ چنان که درمورد به اصطلاح “جبهۀ پدروطن ” ببرک می گفتند:

                                         ببرک عجب از وطن سخن میگوید       بیهوده سخن به مکرو فن میگوید

                                         این بچه حرامی زکدامین پدر است          کز بی پدری ” پدر وطن” می گوید

روس ها و نوکران بومی شان روز تا روز زیر ضربات محکمتر مقاومت مردم قرار می گرفتند؛ تاآنجاکه مجبور شدند به قرارگاه ها واستحکامات شان پناه ببرند وستراتیژی شان را به “ستراتیژی جنگ استحکامات” تبدیل کردند.

3– ستراتیژی جنگ استحکامات: درین مرحله بود که امپریالیسم حیله گر روس برای فرار ازضربت، به پایگاه های استحکاماتی خزید و از بمباردمان های وحشیانه وسلاح های ثقیله بیشتراستفاده می کرد. درعین زمان با عده ای از به اصطلاح مجاهدین وارد معامله شد واز آن ها برای ضربه زدن دیگران کارمی گرفت. روس ها درین مقطع گویا ازسیاست  “مشت و نوازش” و یا  “فشار وجذب” نیز استفاده کردند. به اختلافات درون گروهی نیروهای جهادی دامن زدند. این به اصطلاح انترناسیونالیست های آتییست اختلافات قومی، منطقه ای وحتی اختلافات مذهبی را دامن زده وتشدید کردند. عده ای را زیر ضربت وفشار گرفتند وبه عده ای مانند مسعود وامثالش امتیاز دادند. انقلابیون کاذب کودتاچی نقاب ریا را دورانداخته، بارجعت به اصل خود،  قانون اصلاحات ارضی را تعدیل کردند تا فئودالان را به خود جذب کنند. در اسلام نمائی ومسجد سازی از بنیادگراترین بنیادگراها  پیشی گرفتند وبه ملاها وچلی ها معاش های بلند و امتیازات فوق العاده  قایل شدند تا وسیلۀ اغوای مردم شوند. خلقی- پرچمی ها همه ای این رسوایی ها را پذیرفتند ولی ازمیهن فروشی وغلامی دستبردارنشدند. با این حال مردم آزادیخواه ما به چیزی کمتر از آزادی کشورشان وخروج کامل قوای اشغالگر راضی نمی شدند و دست ازمقاومت نکشیدند. 

نتیجه این که روس ها و مزدوران خلقی – پرچمی شان با اعمال هیچگونه ستراتیژی نظامی وایجاد وحشت وکشتار، علیرغم ویرانگری ها وسوختاندن هستی مادی مردم ما، نتوانستند مقاومت مردم غیور ما را درهم شکنند. همه یی ستراتیژی های نظامی شان به شکست روبرو شد. روس ها که ازفشارتوانفرسای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و… رنج می بردند تداوم چنین جنگ پرمصرفی برای شان ممکن نبود، لذا حیله گرانه  به  “صلح وآشتی ملی” پناه بردند و از دهان خون آلود نجیب، قاتل خادیست وسادیستی  که به دست خود بهترین فرزندان ما را سربه نیست کرد، نغمۀ کریه “آشتی ملی” سر دادند. طرح “آشتی ملی” برخلاف ادعای سفسطه گران امروزین، طرح نجیب وحزبش نبود. نجیب مثل سایررهبران خلقی- پرچمی نوکرگوش به فرمانی بود که در دوران ریاست خادش مانند یک آدمکش حرفه ای بهترین فرزندان سرزمین ما را قتل عام کرد و بعد ازشکست رسوای اربابانش بیشرمانه نغمۀ کریه ” آشتی ملی” سرداد. واما که مردم ما این جلاد را می شناختند و به مصداق:

                                          پدر کشتی وتخم کین کاشتی              پدر کشته را کی بود آشتی

هرگز به ننگ آشتی با قاتلین پدران و فرزندان شان تن ندادند.

روس ها با حیله ونیرنگ های اسلام نمائی وصلح گوئی وآشتی جوئی نیز قادر نشدند بر اراده ای این مردم غلبه کنند؛ تا این که سرانجام با ارتش خونخوار بیش از صد هزار نفری و باداشتن اسلحۀ مدرن خود تن به ذلت دادند وبا دادن تلفات و پذیرش ننگ شکست، به شکل رسوا ومفتضحی در ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ م به ترک کشور ما مجبور شدند. در پیامد آن هم اتحاد شوروی سوسیال امپریالیستی به زباله دان تاریخ فرو رفت وباندهای خلق وپرچم به شکل خفتباری از اریکۀ قدرت پوشالی به زیر کشیده شدند و رهبران این باندها در پی بدست آوردن قلاده ی ارباب دیگری به تقلا برآمدند.

این بود نتیجۀ شرم آور تجاوز ششم جدی ۱۳۵۸ ش  برای متجاوزین روسی ونوکران خلقی – پرچمی شان که باید درسی باشد به کلیه ای متجاوزینی که هم اکنون افغانستان را در اشغال دارند  وهمچنان عوامل بومی که می خواهند باز به دست اجانب به ” قدرت وجاه وجلالی” برسند.

و اما این جنگ در ذات خود یکی از بزرگترین، همه جانبه ترین وخونبارترین جنگ های تاریخ بود که جانب برحقش ملت بلا کشیدۀ افغانستان است. رقم قربانیانش فوق العاده است و از طفل نزاده ازبطن مادر تا پیر زن و پیرمرد در حال نزع را احتوا می کند.

شگفتا که چه خونین است وپر افتخار! پهنۀ قربانگاهش از میدان نبرد تا صحن مکتب و مدرسۀ کودکان، ازستیغ کوهپایه های غرورانگیز تا بستر بیماران نیازمند امداد در بیمارستان، از پهن سنگرهای ستیزگر و پرخروش دشمن سوز دردشت های سوزان تا محراب همیشه آرام وتسلیمگاه انسان به عبادت، ازکشتزار دهقان رنجبر تا فابریک محل تجمع کارگر ستمکش و … دامن گسترده است. بالاترین شمار پناهندگان و زندانیان سیاسی واعدام شدگان را در دوران خویش عرضه کرده است…

سخن کوتاه جنگی بود بی نظیرکه افتخارش به ملت افغانستان – اعم از پشتون، تاجیک، ازبک، هزاره، بلوچ ، پشه ای، هندو و . . . می رسد وننگش – داغ سیاه ننگش به آدمکشان لجام گسیختۀ روسی و مزدوران بی آزرم و وطنفروش خلقی – پرچمی شان در دل تاریخ گیتی تا ابد حک خواهد شد .

کودتای منحوس ۷ ثور خلقی – پرچمی ها ودر تداوم آن سیاه روز ششم جدی ۱۳۵۸ ش یکی از عوامل مهم دست درازی های امپریالیزم جهانی به رهبری امریکا و ارتجاع منطقه در کشور ما به حساب می آید، که دراین ارتباط ایجاد باندهای بنیادگرای تروریست مسلح به نام تنظیم های جهادی وطالبان نیز یکی از دست آوردهای شوم آن است. بنابراین حوادث خونبار پس از سقوط حاکمیت خلقی – پرچمی ها تا کنون نیز به نحوی تداوم همان پروسۀ  ذلتباریست که اساس آن را می توان در اثرات کودتای ۷ ثور وششم جدی جُست. 

با این حال سوگمندانه یادآور می شویم که ملت قهرمان ما با دادن همۀ این قربانی ها و پذیرش همۀ مشقات نتوانست از پیروزی نظامی اش بهره ای سالم وسازنده بگیرد. نتیجه ای این همه قربانی را اجانب خونخوار دیگر، مثل امپریالیسم امریکا ومتحدین اروپایی اش، ارتجاع منطقه – اعم از پاکستان، عربستان سعودی، ایران، چین و دیگران به وسیلۀ عمال جنایتکار فوندامنتالیست اسلامی شان در قالب تنظیم های جهادی، و پس از آن طالبان، به یغما بردند. واینک یک بار دیگر ملت مظلوم ما هنوز نفس تازه نکرده، زیرنام “استقرار دموکراسی” مورد تجاوز دیگری توسط این جنایتکاران قرار گرفت. دراین تجاوز نیز، تجاوزگران، ما و تاریخ ما را در نظر نگرفتند و به قول معروف پای در باتلاقی گذاشتند که با هر حرکت خود در آن فروتر می روند.

بحث روی عوامل این تجاوز جدید وعواقب آن ایجاب تحلیل وتجزیه ای مفصلی را می کند که از حوصلۀ این مختصر بیرون است. وما از هم اکنون نشانه ی فرورفتن متجاوزین امریکائی ومتحدین شان را در باتلاق افغانستان شاهد هستیم. وآنچه وضاحت دارد این ا ست که:

                                    ” ملت مــا زیر  چرخ  آبنوس                سال هــا زد بر دم شمشیر  بوس

                                     نشنود گیتی زما جز این صدا                مرگ برامریکه ونفرین به روس “