علیشاه حکیمی
پیام روشن
به کانون نیستان هرسری یک شیونی دارد
سرود شیشۀ می هم نفس دزدیدنی دارد
طپیدن درطلسم خودستایی سخت ننگین است
وجود ذره هم زاییدن و بالیدنی دارد
مشو ایمن زکید نغمۀ رامشگرهستی
که قانون نفس آهنگ بشکن بشکنی دارد
مپنداری اگرازسینه دم دزدیده ای مردی
که بعد صدعدم اجزای ما رقصیدنی دارد
تغیر آفتابی میشود گل میکند زیرا
که دربطن عدم رنگ کمال آبستنی دارد
نه بوی گل نه رنگ سبزه تمکین بقا دارد
که ساز رنگ وبو آهنگ رفتن رفتنی دارد
نه شور بلبل ونه های وهوی زاغ میماند
خزان ورقص گل ما را پیام روشنی دارد
ازاین ناچیزفرصت ها تبسم میدمد ما را
بساط موج گل لبخند و دامن چیدنی دارد
لباس نا مناسب عاریت رنگ است درمعنا
“حکیمی”! شعرعریان تو زیبا جوشنی دارد