عزت آهنگر

                     مثنوی

 

تو میدانی قلم‌ را قدرت چون بمب آتش زاست؟

و گاهی جرقه هایش شعله اندر خرمن دنیاست!

نمیدانی تمام آتش توپ و جفنگ دشمنان هرگز!
سوای قدرت  ‌شعر و کلامت نیست درد انگیز

اسیر ذهن استبداد و استعمار ‌شبکور اَست
به پاس قدرت و امیال استثمار، مزدور است

و را از ریشه و ذات اصیلش دور می سازند
قلم را برده ای حشمت کش و بی نور می سازند

نگاهش خنجری بر مادر زخمی و فرهنگ است!
به دام دشمن مرموز در تالیف نیرنگ است

قلاده در دهن زنجیر در پای دلش دارد!
ستم بر خویش میبارد و خون لاله میکارد

درین جغرافیای ماتم و فقر و ستمسالار
تمام آرزوها، ایده ها، احساس ها بیمار!

طبیب درد این آفت کلید عقل و بینایی
دوای مهر، تجویز عدالت، نور دانایی

صفای روشن آگاهی و  احساس پاکیزه
و در بنیان دانش با عمل الماس لبریزه

رهایی در خمستان محبت نقش‌ می بندد
طلوع در برکه ی دل‌ها به آزادی همی خندد

عزت آهنگر
اول دسامبر 2022
ساعت 3 نیمه شب