سکینه روشنگر

            صدا

شب بود

مهتاب بود

و صبوح عشق

صبوح عشق من پر از ترانه و غزل

من پیمانۀ مَحبت را با زلال عشق سرمی کشیدم

تا چکامۀ از نور بنویسم.

و ساقی ازگلشن عشق من

در روشنی سرخ شراب

خوشه خوشه غزل می چید

و ترانۀ پر نشاط آزادی را سر می کرد

صدای گرم و دلنشین آوایش

گوشم را می نوازد

و در رواق بلند ایوان انسانیت  طنین می افکند

تا اندیشه به آزادی را

در محور انسانیت و عدالت بگستراند.