انجینیرشیر”آهنگر”

از تجاوزخونین تا نمایش مسخره

بارها  توضیح كردیم كه امریكا به منظور انتقال بحران های اقتصادی اش دست تجاوز به كشورهای دیگر می زند تاهم بحران را به بیرون منتقل كند وهم باغارت منابع دیگران به اشتهای سیری ناپذیر باند های سرمایۀ خودی پاسخ دهد ومنابع سود آور بیشتری دردسترس شان قرار دهد.

با آمار نشان د ادیم كه بحران اقتصادی امریكا درحد بحران بزرگ سال های ۱۹۳۲م است.  درآمد شركت های بزرگ سقوط غیر قابل كنترولی درحد  ۴۴ درصد درسال را نشان می دهد و خطر آن می رود كه ازاین هم بیشتر شود. حكومت امریكا كه نمایندۀ این شركت های بزرگ است، می بایست به نحوی سرمایه را ازین بحران بیرون آورد؛ راه های قانونی وسفته بازی وغیره پاسخگوی رفع بحرانی بدین بزرگی نیست. ماكیاولیسم سرمایه هم كه به كاربرد هر وسیله ای را درجهت رسیدن به سود، برای سرمایه مجاز می داند. لذا سرمایه سالاران، مثل همیشه، آشامیدن خون دیگران را وسیلۀ ارضای خود قرار می دهند و جنگ را بهترین وسیله برمی گزینند.

درمقطعی از زمان، این قرعۀ فال به نام افغانستان مظلوم می خورد كه همه چیزش را به تاراج برده اند. بهانۀ یورش به این سرزمین هم وجود بن لادن درآن است. همان بن لادنی كه خودشان ساخته اند و شب و روزش با نمایندگان ISI   پاكستان  و CIA  امریكا سپری می شد.

گزارشاتی پخش شد كه قبل از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ م یعنی قبل از حمله به برجهای   World Trade   Center  درنیویارك، رژیم بوش فیصله كرده بود كه دراكتوبر ۲۰۰۱ م به افغانستان حمله و آن را اشغال كند. به اساس این گزارشات حادثۀ ۱۱ سپتامبر هیچ ارتباط مستقیمی به اشغال افغانستان ندارد. چه این حادثه اتفاق می افتاد وچه نمی افتاد امریكائی ها تصمیم شان را به اشغال افغانستان گرفته بودند؛ عامل اشغال افغانستان بحران بزرگ امریكا است كه قبلاً توضیح دادیم و بی صاحب بودن افغانستان با آن موقعیت جیوپولیتكی آن. حادثۀ ۱۱ سپتامبر آن را رنگ و روغن توجیه پذیری داد و امریكائی ها از آن بهرۀ اعظمی گرفتند. دراین كه حادثه آفرین ۱۱ سپتامبر نیز خود سرمایه است  مداركی منتشر شد كه فوراً جلو تكثیر آن را گرفتند. مثلاً درخبر گزاری ها اشاره شد كه دست موساد اسرائیل را درعقب این حادثه می توان دید و دلایلی كه ارائه می شد این بود كه درهمان روز حادثه، یعنی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ م درحدود ۳۰۰۰ نفركارمند یهود شاغل در World  Trade Center  غیر حاضر بودند، یعنی همان روز از ۳۰۰۰ نفر كارمند یهود یكی هم سركارش نیامده بود. مطبوعات این مسئله را دلیل بر دست داشتن موساد یا سازمان جاسوسی اسرائیل، دراین حادثه می دانستند كه قبل از وقوع به كارمندان یهود گوشزد شده كه دراین تاریخ به سركار شان نروند. مسئلۀ دیگری كه درهمان روزها زمزمه می شد این بود كه ساختمان های  World  Trade   Center   را سرمایه داران عرب خریداری كرده بودند و اسرائیل برای ضربه زدن به اعراب به چنین اقدامی متوسل شده است. حال این ها حقیقت داشته باشد یا نداشته باشد، ولی یك چیزروشن است و آن این كه نیروهای امنیتی  امریكا F B I ‚ C I A  مشتركاً از تحقیق قضیه طفره رفتند؛ جالب این كه هنوز كوچك ترین مدركی از قضیه به دست كسی نیافتاده بود، یعنی فقط با شنیدن حادثه، CIA اتهام آن را به القاعده زد و بوش هم برهمان مبنا اسلام بنیادگرا را دشمن خطاب كرده واعلام جنگ سلیبی كرد، یعنی جنگ عیسویت علیه اسلام، و كلیۀ جهان غیر اسلام را به كمك  فرا خواند.  از آن به بعد  خود را رئیس جمهور جنگ (War President   ) وكابینه اش را كابینه ای جنگی خواند وهمه شاهدیم كه سه سال بقیۀ حكومت آن فقط در جنگ وخون ریزی مردم بی گناه افغانستان وعراق وچپاول وغارت هستی ملت های جهان گذشته است. این عربده جوئی جنگی وعطش خونریزی بوش و یارانش مثل دیك چینی، رامسفلد، پاول، رایز وغیره به حدی است كه برخی از اروپائی ها را به وحشت انداخت و از دوست ُقلدُرشان ترساند. هم اكنون بوش درسطح جهان به انزوا است وفقط با زور اسلحه اش تكتازی و براندازی و خونریزی می كند، و برآن است تا آقائی امپریالیسم امریكا را بركل جهان به زور تحمیل كند واین استراتیژی جهانی سازی سرمایه است.

برگردیم به مسئلۀ خود مان، تجاوز به افغانستان طبق پلانی كه قبل از ۱۱ سپتامبر طرح شده بود، درهفتم اكتوبر ۲۰۰۱ م آغاز شد و كشور ویران شدۀ ما زیر بمباردمان وحشیانۀ راکت های رنگارنگ از پایگاه های دریائی امریكا درخلیج فارس و بحرهند قرارگرفت وهواپیماهای جنگی رنگارنگ، بخصوص   B52 نیز از میدان های نظامی پاكستان، ازبكستان وعرشه های كشتی های نظامی به پروازآمده و برسرزمین نیمه ویران ما انواع بمب های آتشزا و حتی با مواد اتمی را فروریختند. هزاران انسان بی گناه وطن ما را به خون كشیدند وچند تا پُل و پُلچك وساختمان با قیمانده ازهجوم شوروی ها، جهادی ها و طالبان را هم امریكائی ها ویران كردند؛ محیط زیست را برای سال ها آلوده ساختند كه گویا بن لادن را بدست آورند. درهمان آوان بمباردمان افغانستان، هواپیماهای نظامی پاكستان به مناطق مختلف افغانستان به مشورۀ امریكا پرواز می كردند وهركس را كه می خواستند به پاكستان منتقل می كردند، منجمله بن لادن را.(حقانیت این مطالب را که  سال ها قبل گفته شده، حال همگان می دانند- ویراستار)

باری زمزمه هائی راه افتاد كه به قول یك ژورنالیست درهمان زمانی كه امریكائی ها مناطق “تورا بورا” را گویا درجست و جوی بن لادن بمباردمان می كردند، بن لادن دریك بیمارستان پاكستان بستری بوده و با نمایندگان CIA   مذاكراتی داشته است. اگر این گزارشات حقیقت داشته باشد، انسان می تواند به عُمق طینت امریكا و پاكستان پی ببرد  كه چه صحنه سازی های مسخره وعملكرد وحشیانه ای را پی گرفته اند.

درهر حال امریكائی ها افغانستان را به آتش و مردم آن را به خون كشیده اند تا رژیم پوشالی خودساختۀ طالبانی شان را كه هیولائی بی یال ودُم ساخته بودند به كنار زنند وبا ِژست دیگری جهت اِعمال اغراض و اهداف شان وارد صحنه شوند.

این عمل برای هزارمین بار ثابت كرد كه هیچ حاكمیت وابسته ای تحت هر نامی كه به دست اجانب برجامعه اعمال شود، به حكمرانان دست نشانده بقائی ندارد. این اصل درافغانستان ظرف دو دهه سه مرتبه تكرار شد. خلقی ـ پرچمی ها وجهادی ها به بازوی اجانب به كشورما به حاكمیت رسیدند و به دست اجانب چون آشغال به زباله دان افتادند، اینك رژیم پوشالی طالبان نیز به همان سرنوشت مبتلا شد؛ آن هائی كه بازهم از طریق وابستگی، هوای رسیدن به قدرت به سردارند ازاین تجربۀ تاریخ و گذشت روزگار اگر نیاموزند دیگر هیچ آموزگاری نمی تواند به آن ها بیاموزاند.

آری! امریكائی ها رژیم پوشالی طالبی خود را سقوط دادند، ولی بن لادن (و رهبران طالبان را، که امروز همه را ازپاکستان دوباره وارد افغانستان ساختند – ویراستار) را نگرفتند. هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد كه علیرغم پیوند نزدیك I S I  پاكستان با بن لادن وطالبان و درصورت موافقت پاكستان به دستگیری بن لادن، بازهم امریكائی ها موفق نشدند او و ملاعمر را دستگیر كنند. این معما است، چون همه می دانند كه ملاعمر و بن لادن هیچ چیز، هیچ جا و هیچ پناه گاهی پنهان از I S I پاكستان نداشتند. همه امكانات شان را ISI   تهیه كرده بود و درساختن تمام پناه گاه های شان مامورین  ISI  دخالت داشتند. پاكستانی ها همراه، همسو و بهترین وسیلۀ رساندن كمك های جهانی، به ویژه كمك های امریكا، به بن لادن بودند. مدارس دینی پاكستان بهترین منبع تغذیه و تأمین پرسونل برای بن لادن وطالبان بوده وهست. حتی زمانی كه بن لادن دراختلاف باجناح دیگر سرمایه، یعنی شهزادگان سعودی قرارگرفت،‌ بازهم با  ISI   وجمعیت العلمای پاكستان كه دردولت از نقش قابل توجهی برخوردار بود،‌ ارتباط نزدیك داشت. آن ها از همه اسرار بن لادن و پایگاه هایش اطلاع كامل داشتند. چگونه می توان پذیرفت كه اگرامریكائی ها می خواستند، بازهم نمی توانستند بن لادن را دستگیر كنند. قبول این چنین چیزی برای كسانی كه از مناسبات بن لادن وپاكستانی ها از یكسو ومناسبات امریكا وپاكستان از سوی دیگر اطلاع دارند به هیچ وجه مقدور نیست و آن را نمایش مسخره ای وحشتناكی می دانند.

برخی ها كوهستانی بودن و اثرات معجزه گر جنگ چریكی را دلیل ضعف امریكا و رمز بقای بن لادن وهمپالگانش درافغانستان برمی شمارند. این تئوری دراین جا هیچ مصداق درستی نمی تواند داشته باشد؛ چون جنگ های چریكی كه دشمن را بیچاره می كند، جنگ های انقلابی مستقل با پشتوانه  و پایگاه های مخفی توده ای است. درآن جنگ ها دشمن پایگاه های اصلی چریك را به دست خود نمی سازد وامكانات آن را هم كمك نمی كند؛ درپهلوی رهبران آن جنگ های انقلابی، جواسیس ماهر و متخصص دشمن، اعم از كرنیل وجرنیل وغیره نشسته نیست و برای شان سیاست نمی سازد. آن جنگ های چریكی از پشتوانۀ توده ای میلیونی مردم برخورداراست و به قول معروف چریك توده ای در دریای بیكران توده ها چون ماهی شناوراست و هرخانه و قریه ای برایش پایگاه وهرهموطنش مرجع اطلاعات است و…

بن لادن و ملاعمر ازهیچ كدام ازاین ویژگی ها نه تنها برخوردار نیستند كه دژخیمان مزدوری اند كه به اشاره وامكانات امپریالیسم، خون هزاران انسان بی گناه را ریخته اند؛ عناصر فرسودۀ وابسته ای اند كه فقط تا لازم باشد باقی می مانند وهم اكنون نیزهمچنان كه پیدا است روز مرگ شان فرا نرسیده است(چون فرارسید هردو را کشتند – ویراستار). امریكائی ها هنوز از آن ها به عنوان مترسك بهره می گیرند. ورنه امریكائی ها صدام حسین و فرزندانش را كه صد برابر بن لادن وطالبان توانمندی، امكانات دولتی و نفوذ اجتماعی داشتند، طی چند ماه توانستند از پایگاه های پنهان شان بدرآورند، فرزندان را قصابی كنند و پدررا چون موش از سوراخ بیرون بكشند؛ ولی بن لادن بی وطن و بی ریشه درافغانستان را كه همه سوراخ سُنبه هایش را بلد بودند، نتوانستند بگیرند؟‌؟!‌! این عجیب وعجیبترازعجیب است. واقعیت این است كه امریكائی ها برای تطبیق سیاست های ملتاریستی وسلطه گرانۀ شان به “هیولای بن لادن” ضرورت دارند. و روزتا روز آن را بزرگتر می سازند تا با گرفتن نام آن جهان را به وحشت بیاندازند وخود را یگانه قدرت توانمند در رویاروئی با این هیولا معرفی كنند؛ و به جهان بفهمانند كه مجبوراست هرچه امریكا بخواهد بكند، و الا، “بن لادن”هستی را نیست می كند. آنچنان كه در مورد “خطر شوروی” چنین كردند، حتی مردم اروپا را معتقد كرده بودند، كه “خطر سرخ” از “ایدز” بدتراست. ازهمین ترس بود كه اروپائی ها ده ها سال دنباله روی امریكا را كردند و به ملیاردها دلار برایش جزیه می دادند،  كه دربرابر”خطر سرخ” ازآنها حمایت كند. هكذا به نقاط دیگرجهان با ایجاد واهمه از “خطرسرخ”، امریكا ملیاردها دلار اسلحه فروخت و برهستی مردم آن دست بُرد زد.

حال كه این خطر، یعنی خطرشوروی، به بازوی مردم افغانستان مرفوع شده، با گرم كردن خطر بن لادن است كه بازار فروش اسلحه وتسلط بردیگران را نیز می توان گرم نگهداشت، حضورامریكا را با ساختن پایگاه های نظامی دراكثر نقاط جهان توجیه كرد و ملیاردها دلار از عرصه های مختلف نظامی واقتصادی به جیب سرمایۀ امریكا ریخت؛ ولی اگر بن لادن نباشد باز یك وقفه درغارت وتصرف جهان به وجود می آید، تا امریكا خطردیگری ایجاد كند(اکنون حاکمان امریکا جای بن لادن را با طالب و داعش پر کرده اند – ویراستار). پس فعلاً باید بازار بن لادن گرم باشد تا امریكا سود بیشتری ببرد. همه شاهدیم كه با اشغال افغانستان شاهرگ منطقه به دست امریكائی ها افتاد. ده ها پایگاه نظامی درآسیای مركزی، تصرف بازاراقتصادی، دسترسی به منابع نفتی، كنترل حریفان احتمالی مثل روسیه، ایران و… این ها همه امتیازات اشغال افغانستان برای امریكا است. كسی كه الفبای مسایل سیاسی را بداند می تواند آن را بفهمد و كسی كه حد اقل بصیرت اجتماعی را داشته باشد  می تواند آن را بداند.