انجینیرشیر”آهنگر”

پیوسته به گذشته

تضاد به زبان ساده

خاص بودن تضاد

قسمت پنجم

تضاد های معینی هستند كه باعث تفكیك یك پدیده از پدیدۀ دیگر می شوند، كه این را در دیالكتیك تحت عنوان خاص بودن تضاد مورد بحث قرار می دهند.

خاص بودن تضاد را كمی می شكافیم، البته هدف اصلی ما دراین جا تطبیقی ساختن تئوری های عام است  در شرایط خاص كشورما،  نه این كه فقط فورمول های كتابی را تكرار كرده برویم، اگر تكراری هم این جا بشود، تكرار احكام و اصول است، كه به مثابه معیار ارائه می كنیم.

درهرشكل حركت ماده، تضاد خصلت خاص خود را دارد كه همین خاص بودن خصلت تضاد انواع حركت را مشخص می سازد و از همدیگر تفكیك می كند. برمبنای تضاد خاصی كه ماهیت ویژه را در پدیده ها تشكیل می دهد، تنوع لایتناهی پدیده ها به وجود می آید. اگرلایتناهی تضادهای ویژه نباشند، لا یتناهی پدیده های متنوع وجود داشته نمی توانند و اگرتضادهائی از نظرخصلت و خاصیت باهم مشابه  باشند، به همان نسبت می توان پدیده های مشابه را در طبیعت بر شمرد. به همین مبناء است  كه تضادهای مربوط به حوزۀ  معینی را علم معینی به پژوهش می گیرد و تفكیك و دسته بندی علوم، برمبنای همین تخصص در ارزیابی و تجزیه و تحلیل تضادهای خاصی است كه پدیده های خاصی را می سازند. مثال هائی از موضوعات مورد بحث علوم مختلف را تذكر دادم، در این جا تكرار نمی كنم، به علاوه شما خودتان تحصیلات عالی دارید و علوم زیادی را با موضوعات و تضادهای مورد بحث شان مطالعه كرده اید و بهتر از من با آن آشنائی دارید.

و اما، اگر ما، خاص بودن تضاد را دریك پدیده نشكافیم و به آن پی نبریم، به ماهیت آن پدیدۀ مشخص آشنا شده نمی توانیم واگر صِرف، روی تضاد به شكل عامش صحبت بكنیم، در كشف قانونمندی های خاص پدیده ها موفق نشده و درمسایل طبیعی و اجتماعی كه پیش روی ما قرار دارند، به بُن بست مواجه می شویم، كه كار ما را در حالتی به درازا می كشاند.

از آن جا كه هر پدیده را تضاد ویژه اش ویژگی بخشیده و از پدیده های دیگر مجزا ساخته است، بناءً پی بردن به عمق و كُنه آن پدیده، مطالعه و تحقیق ویژه ای را ایجاب می كند. مثلاً یك شیمیست نمی تواند با شیوه های كه به مسایل كیمیاوی برخورد می كند به مسایل ریاضی هم برخورد كند. چون در شیمی تضادهای خاصی ارزیابی می شود كه نمی توان آن را در ریاضی یافت؛ پس متود برخورد وحل یك مسئلۀ شیمی با متود حل یك مسئلۀ ریاضی از همدیگر فرق می كند.  یا اگر ما از كیمیا یك فورمول یاد بگیریم و بعد بیائیم بر مبنای آن، مسایل فزیكی را بخواهیم حل كنیم، سر به سنگ زده ایم. ممكن است در فورمول های كیمیا و فزیك حروف و یا اعدادی مشابه باشند، ولی بالاخره هریك آن برای حل پرابلم خاصی است.

درعلم الاجتماع هم همین طور است. مثلاً نوع معینی انقلاب را كه برمبنای آن تضادهای خاصی، و دست كم تضاد خاصی را با متود ویژۀ خودش، درفلان اجتماع ویژه و معین حل كرده، اجتماع را دگرگون ساخته و پدیدۀ جدیدی را جایگزین كرده است، نمی شود آن را به عنوان یك فورمول لایتغییر ولایتحول دراجتماع دیگری كه تضاد خاص خود را دارد، وحتی تشابهات كمتری به الگو دارد، عیناً ِاعمال كنیم. تفاوت آن راه حل با راه حل این جامعه مثل تفاوت فورمول كیمیا و فزیك و… است.

 اگر ما معتقدیم به این كه خصلت خاص تضاد است كه ماهیت هر پدیده را معین می كند، باید در كُنه همان پدیده داخل شویم، تضادهای همان پدیده را به طور خاص مورد ارزیابی قرار بدهیم و قانونمندی هایش را به طور خاص كشف كنیم و بعداً متود حل خاص خودش را ارائه بكنیم. به تجارب دیگران به مثابه تئوری های انقلابی مراجعه می كنیم واز آن ها می آموزیم، به بینیم دیالكتیك كار شان چگونه است.

در روسیه انقلاب شد و انقلاب به وسیلۀ نیروهای معینی به پیش رفت، تضاد معین وخاصی را در داخل جامعۀ روسیه حل كرد، متود خاصی را درحل این تضاد  به كار برد. در آن متود خاص گره گاه انقلاب یا محل خاصی كه در آن باید اساساً انقلاب تكیه می كرد مراكزعمدۀ صنعتی انتخاب شد. چرا این محل گره گاه انتخاب شد؟ خصلت جامعۀ روسیه كه یك جامعۀ صنعتی بود ایجاب می كرد. در شهرهای صنعتی، به ویژه پایتخت، كارگران زیادی متمركز بودند، كه در شهرهای دور افتاده و روستاها همچو نیروی عظیم و منسجمی وجود نداشت. بناءً گره گاه انقلاب از نظر محل، مراكز عمدۀ صنعتی انتخاب شدند.  این یك امری به دلخواه این رهبر یا آن روشنفكر نبود. برمبنای واقعیت وجودی جامعه می بایست چنین می شد.

نیروی محرك و رهبر انقلاب باید برگزیده می شد تا بار اساسی انقلاب بردوش آن حمل شود، و هم آن را درست جلوداری كند. بازهم تحلیل مشخص از خود جامعه لازم است كه انقلابیون روسیه آن را انجام دادند. بر مبنای این تحلیل خاصی كه از نیروهای اجتماعی جامعه صورت گرفت، جناح بندی های فكری معین، طبقات مختلف را تشخیص كردند. مثلاً نرودنیك ها دهقانان را برگزیدند، پلخانف و دسته اش به خاطر دموكراتیك بودن مرحلۀ اول انقلاب، بورژوازی را به رهبری پیشنهاد كردند، ولی لینین و همفكرانش این نظریات را خلاف واقعیت وجودی جامعه دانسته و برمبنای دیالكتیك جامعه پرولتاریا را برگزیدند. پرولتاریا هم نیروی محرك جامعه وهم رهبر انقلاب شد. به دو دلیل روشن:

 اولاً پرولتاریا ازنظرمادی بی چیزترین طبقه است(هیچ گونه وسیلۀ تولیدی درمالكیت خود ندارد)، لذا از انقلاب بیشتر از هركسی نفع می برد، پس به آن وفادار ترین است، پیگیرترین و انقلابی ترین طبقه در انقلاب است.

از نظر فكری نیز ماتریالیسم دیالكتیك جهان بینی اوست ومی تواند واقع بینانه و درجهت تكامل تاریخ، انقلاب را رهبری كند. حركتش به پیش است. لذا پرولتاریا باید رهبرانقلاب باشد(این خصلت به همه پرولتاریای جهان عام است).

نیروی عمده و محرك نیز در جامعۀ روسیه پرولتاریا برگزیده شد، زیرا كه پرولتاریا در شهرهای بزرگ صنعتی روسیه متمركز بودند. و از نظر كمی نیز كمیت چشمگیری را می ساختند. علاوتاً متناسب با سطح رشد جامعه و نقش و اثری كه حزب كمونیست بلشویك روسیه بر پرولتاریا گذاشته بود، آن ها را در نهاد های مختلف كارگری بسیج و منسجم كرده بود، ولذا نیروی متمركزسازمان یافته و نسبتاً آگاهی را در سطح كل كشور می ساختند. یعنی پرولتاریای روسیه نسبت به تمام طبقات دیگراجتماعی متركزتر و سازمان یافته بودند كه بهترین پایۀ انقلاب و نیروی محركۀ آن می توانستند باشند. بناءً تحت همان شرایط ویژۀ روسیه و متناسب با مقتضیات انقلاب، پرولتاریا هم رهبر انقلاب و هم نیروی اساسی ومحرك انقلاب شده و دهقانان به عنوان متحد و نیروی جَنبی ارزیابی و تشخیص شدند.

ویژگی دیگر انقلاب اكتبر زودرس بودن آن است كه ظرف چند روز رژیم تزاری را سرنگون كرد، چند ماه بعد هم حكومت كرنسكی را، و جامعه مستقیماً به سوسیالیسم گذاركرد. تجربه نشان داد كه لینین و همفكرانش درست تحلیل كرده بودند، تضادهای خاص جامعۀ شان را تشخیص و راه حل ویژۀ شان را درست تطبیق كردند وافتخار آفرینش لنینیسم را دارند؛ و این نمونه ای است از یك انقلاب پیروزمند دركشور ویژه و تضادهای ویژه، كه باید از متود برخورد وعملكرد انقلابیون روسیه آموخت. 

آیا ممكن است انقلابیون جهان همین نمونه را در تمام كشورهای جهان بی چون وچرا پیاده كنند؟ آیا همین تشخیص تضاد، تشخیص تضادهای همه كشورها است و نباید تضادهای ویژۀ هركشور را به طورخاص مطالعه كرد؟ آیا همین متود یگانه متود و شیوه ای است كه انقلابیون جهان باید مو به مو آن را تطبیق كنند؟

ادامه دارد