انجینیرشیر”آهنگر”

تضاد به زبان ساده

قسمت سوم

پیوسته به گذشته

هكذا پدیده های طبیعی و اجتماعی درحال تحول و تطور دائمی از دانی به عالی هستند، پدیده های میرنده وبه ظاهر نیرومند و حاكم حركت قهقرائی دارند و قدرت شان به ناتوانی بدل می شود برعكس نیروهای بالنده و پیشرو از ناتوانی به توانمندی تكامل می كنند.

در ارتباط با نتایج فوق، می رویم درون جامعۀ خود و اوضاع  را بررسی می كنیم:

در نظر اول، نیروهای معینی مسلط بر اوضاع هستند (خلقی ـ پرچمی ها و روس ها دریك جناح و اخوان با گروه های مختلفش در جناح دیگر)، چه می شود كرد؟

اگر به متافزیك باور داری پس این وضع تغییر ناپذیراست، برو و بساط خود را جمع كن!

ولی اگرما بینش دیالكتیكی داریم، واگر به نظر ما هیچ پدیده ای لایتغییر ومنفرد و درحال سكون نیست، بناءً باید معتقد باشیم كه این نیروها، با این وضع حاكم بر اوضاع نمی مانند. عواملی از درون و بیرون بالای آن ها موثر اند و آن ها را درجهت معینی می كشانند، و این جهت بنابر ناموس تكامل، تجزیۀ این نیروها و سرانجام ضعف و نابودی شان است.

روس ها و رژیم دست نشاندۀ شان درجهت خلاف روند تكامل تاریخ عمل می كنند، پس نمی توانند بالندگی و رشد تاریخی داشته باشند، برعكس بمثابه یك نیروی میرنده، جبر تاریخ و دست توانمند جنبش ملیونی خلق ما نابود شان می كند. اخوان(گروه های مربوط به اخوان المسلمین) نیز نیروی بالنده نیست. چند وقتی می تواند از احساسات وهیجان مردم سوء استفاده كند. همین كه مردم در عمل منافع شان را با عملكرد اخوان در تضاد دیدند، كه حتماً هم می بینند، لذا از اخوان رو گردان می شوند، اخوان ناگزیر به نیروهای خارجی ارباب خود، به سلاح و پول خارجی متكی خواهد شد، كه آن هم نمی تواند زیاد دوام بیاورد. تازه، امكانات خارجی و دشمنی با مردم، مثل خلقی – پرچمی ها، آن ها را هم به جان هم خواهد انداخت و ازدرون تجزیۀ شان خواهد كرد. این حكم درست نیست كه با تسلط موقتی این نیروها، جنبش خلق زحمتكش را مُهر وتاپۀ ارتجاعی می زنند وخلق را تنها می گذارند.

بینش دیالكتیكی حكم می كند كه شما به عنوان نیروئی كه از درون جنبش، از درون خلق و بمثابه  نمایندۀ طبقات پیشرو و بالندۀ جامعه عرض وجود كرده اید برحقید. اگر چنین است، اگر ادعای شما و تحلیل شما مبتنی بر واقعیت است، اگر خط ومشی كه شما ارائه می كنید مُنبعث از واقعیت اجتماعی است و بادرك قانونمندی های تضاد های درونی اجتماع و درجهت قانونمندی های رشد پروسۀ تكامل اجتماعی و در جهت به پیش است. لذا شما با عملكرد سالم خود، بنابر دیالكتیك جامعه، حق حضور، جلوداری و تسلط بر جنبش را دارید وآینده ازآن شما و خلق شما است. همه نیروهای وابسته و ارتجاعی، دشمن خلق، با كلیه تلاش هائی كه عجالتاً با شرایط مساعد خارجی هم بكنند، نهایتاً سر نوشتی جز محكومیت تاریخ و نابودی ندارند.

با این بینش و با اعتقاد به آن باید به موج جنبش خلق در آویز شد و حیات جاودان را در ستیز و نبرد خلق  با دشمنانش جست و جو كرد.

باورها وعملكردهای دیگر، متافزیكی و انحرافی است. وقتی ما خود استوارباشیم، در درون مایه می گیریم، و وقتی با ظرفیت برآمد و عمل كردیم، شرایط خارجی نیز مساعد می شوند.

من موكداً متذكر می شوم كه هرگز دیالكتیك منكر تاثیرات خارجی نیست، وچنان كه گفتم، گاهی این اثرات جهش آفرین می شوند. مثلاً انقلاب اكتوبر درجنبش های پرولتری و خلقی سراسرجهان اثر مثبت گذاشت وحتی به برخی ها منبع الهام شد و برخی جنبش ها را، كه زمینه های مساعد داخلی داشتند، جهشی به پیش راند. هكذا انقلاب چین تاثیرات فوق العاده شگرفی در نیروهای مبارز جهان به جای گذاشت. تاثیرات انقلاب اكتوبر، تاثیرجامعۀ سوسیالیستی لنینی ـ استالینی  شوروی در همسایگی ما، تاثیرات انقلاب وجامعۀ چین، تاثیر جنبش های آزادیخواهانۀ هند، تاثیر مبارزات نیروهای پیشرو ایران وحتی تاثیر انقلابات ویتنام، امریكای لاتین و… را نمی توان در كشور ما نادیده گرفت. تاثیراین جنبش های جهانی، روی اجتماع درحال ایست نسبی أفغانستان، كاملاً محسوس بود.

جنبش دورۀ هفت شورا، با درنظرداشت تضادهای درونی كشور به عنوان اصل، از این تاثیرات خارجی به عنوان شرایط، سهمی داشت و در درون همان جنبش، با الهام از جنبش های خارجی افكار و اندیشه های مختلفی ارائه می شد كه درهمان زمان چپ و میانه و راست  آن را می توان بر شمرد. اما تاثیر پذیری فكری هرگز وابستگی نیست؛ ولی خود را در گرو فلان اندیشه و راه و رسم خارجی قراردادن، وآن اندیشه را كلام تغییر ناپذیر دانستن، ویا كمك فلان جنبش یا فلان كشور خارجی را اساس حركت قراردادن، به فرسنگ ها از دیالكتیك فاصله دارد. و معتقدان و مجریان آن را یا دگماتیست های مُضر و زیان باری می سازد كه احیاناً با وجدان پاك به گمراهی رفته وسد راه جنبش می شوند؛ و یا مزدوران گوش به فرمانی بار می آورد كه منافع خود و مراجع تقلید خود را به منافع خلق ترجیح می دهند وبه گرداب خیانت فرو می روند، كه نمونۀ آن پرچمی ـ خلقی ها هستند.

ادامه دارد