بهرام رحمانی
صمد جاودانه است!
اغلب کودکانی که در استانهای آذربایجان چشم به جهان می گشایند از همان دوارن کودکی با انقلاب مشروطیت، ستارخان، باقرخان، حیدر عواوغلو، پیشهوری و حکومت محلی آذربایجان، صمدها و دهقانیها و همچنین حماسههایی همچون عاشیقلار، کوراوغلو، اصلی و کرم، حسین کرد شبستری و غیره آشنا میشوند. چون که این اسامی و بحثها، همواره توسط بزرگترهای خانوادهها بهطور مکرر بازگو میشوند و سینه به سینه به نسلهای بعدی منتقل میگردند. به همین دلیل بر خلاف خواست حاکمیتهای مرکزی ایران، مسایل فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و سیاسی آذربایجان در هر دوره از تاریخ ایران زنده و مطرح است.
«صمد بهرنگی» در خانوادهای ضعیف کودکیاش را گذراند و پدرش برای کار به قفقاز رفت ولی دیگر بازنگشت. وی دارای دو برادر و سه خواهر بود. پدرش کارگری فصلی بود.
خانواده بهرنگی، در دل فقر متولد شدند؛ فقری که پدر را عازم سفری بیبازگشت به قفقاز کرد. فقری که ردپایش در آثار صمد و تلاشش برای بهتصویر کشیدن رنج ستمدیدگان و استثمارشدگان، به چشم میخورد. فقری که صمد را واداشت برای مبارزه با آن از سلاح داستان استفاده کند و در دنیای قصهها، با دردها و رنجها و استثمارگران بجنگد. صمد با افکار و آثاری که از خود به یادگار گذاشته «جاودانه» شده است.
صمد بهرنگی، معلم بینظیری بود؛ معلمی که شاگردهایش منتظر خوردن زنگ آخر مدرسه نبودند. بهرنگی همیشه به شاگردهایش میگفت او را «آقا» صدا نزنند؛ هرچه میدانست به شاگردهایش منتقل میکرد و آنها روانه دنیای داستانها و کتابها میکرد تا ببینند و بخوانند و جهانشان بزرگتر شود. بسیاری از شاگردهای وی، بعد از تمام شدن مدرسه هم دوستهای آقای معلم باقی میماندند. شاگردها، اولین شنوندههای قصه کودکانههای صمد، قبل از انتشار بودند. آقای معلم، نهتنها روی شاگردهایش، بلکه روی چند نسل از کودکان تاثیر گذاشت.
حرفهای بیپروای آقای معلم و تشویق بیامان دانشآموزان برای خوب دیدن و خوب زندگی کردن، بالاخره کار دستش داد. رییس اداره فرهنگ، با انتقاد از صحبتهای بهرنگی در کلاسهای درس، او را از دبیرستان اخراج کرد و به دبستان فرستاد. چیزی جلودار آقای معلم نبود و سال بعد پایش به دادگاه باز شد. خانه او بارها بازرسی شد و سایه حکومت بر سرش سنگینی میکرد. با اینحال، سدی نمیتوانست جلوی شور و شوق و عشق شورانگیز صمد، برای دعوت دیگران به زندگی بایستد.
صمد بهرنگی پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان در مهر 1334 به دانشسرای مقدماتی پسران تبریز رفت و خرداد 1336 از آنجا فارغالتحصیل شد. از مهر همان سال و در حالیکه تنها 18 سال داشت آموزگار شد و تا پایان عمر کوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند تدریس کرد. در مهر 1337 برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات انگلیسی به دوره شبانه دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز رفت و همزمان با آموزگاری، تحصیلش را تا خرداد 1341 و دریافت گواهینامه پایان تحصیلات ادامه داد.
صمد همزمان با تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه تبریز، در روستاهای آذربایجان به شغل معلمی ادامه داد. چرا که وی دغدغه آموزش داشت و حق آموزش کودکان به زبانی غیر از زبان فارسی صحبت میکردند را به رسمیت شناخت. وی به شعر و ادبیات علاقه وافری داشت و بر زبان آذری و یا ترکی آذربایجانی تسلط داشت.
صمد شعرای نامی همچون «مهدی اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد»، «احمد شاملو» و «نیما یوشیج» را ترجمه کرد. وی مدتی را هم به طنزنویسی پرداخت.
صمد با این که از دانشگاه فارغالتحصیل شده و معروف هم بود و میتوانست جایگاه مهم و برتری در جامعه شهری برای خود پیدا کند اما همچنان تا پایان عمر کوتاهش، در آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان، و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی که آن زمان روستا بودند به تدریس ادامه داد.
صمد نویسندهای خودساخته بود که هر چه مینوشت حاصل زندگی خود وی در میان توده مردم و تهیدستان جامعه بود. از نوشتههای وی که در قالب کتاب چاپ شدهاند میتوان از 24 ساعت در خواب و بیداری، افسانه محبت، افسانههای آذربایجان، اولدوز و عروسک سخنگو، اولدوز و کلاغها، پسرک لبوفروش، پیرزن و جوجه طلاییاش، تلخون، کچل کفترباز، ماهی سیاه کوچولو و یک هلو هزار هلو نام برد.
داستان «24 ساعت در خواب و بیداری» درباره پسربچهای به نام لطیف است که به همراه پدرش برای کار به تهران آمدهاند و با دستفروشی و خیابانخوابی روزگار میگذرانند. لطیف هر روز عروسک شتری را از پشت ویترین یک مغازه اسباببازی فروشی تماشا میکند. کمکم در خیالش با شتر دوست میشود و به او دل میبندد. در پایان داستان مرد پولداری شتر را برای دخترش میخرد. لطیف برای این که نگذارد شترش را ببرند با مرد درگیر میشود و از او کتک میخورد. آرزو میکند مسلسل پشت شیشه مال او بود.
«صمد بهرنگی» خالق داستان «ماهی سیاه کوچولو» است که چند نسل از ایران با آن خاطره دارند. این داستان در سال 1346 با تصویرگری «فرشید مثقالی» به چاپ رسید و بهعنوان یک داستان اجتماعی و سیاسی شناخته شد. مفاهیم عمیق و ژرف این کتاب با زبانی ساده و روان بیان شدهاند بهگونهای که حتی برای کودکان نیز قابل فهم است. این نویسنده سرشناس و مبارز و مقاوم در این داستان مسائل و موضوعات اجتماعی دوران خودش را بیان کرده و با نقشآفرینی ماهی کوچکی مفهوم آزادیخواهی و تلاش را به تصویر کشیده است.
«صمد بهرنگی» آثار برجسته و ماندگار زیادی از خود بهجا گذاشته است. «یک هلو و هزار هلو»، «ریشهها و اندیشههای ماندگار»، «قصههای صمد بهرنگی»، «زندهباد قانون و داستانهای دیگر»، «پوست نارنج»، «الدوز و کلاغها» و «افسانه محبت» از کتابهای دیگر این آموزگار بزرگ هستند.
افسانههای آذربایجان کتابی به روایت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی، شامل افسانههای خطه آذربایجان است که به فارسی ترجمه شده و از مجموعه کتابهای نوجوانان است. این کتاب شامل مجموعه داستانها و افسانههایی است که در گذشته و حال در هنگام خواب برای کودکان نقل میشود. چند تن از مهمترین شخصیتها و قهرمانان داستانها عبارتاند از کچل: سمبل قشر محروم و زجر دیده، وزیر: چهرهای منفی و خودپسند، دیو، روباه و گرگ.
غلامحسين ساعدی نويسنده بزرگ معاصر كه از دوستان نزديك صمد بوده است درباره صمد چنين گفته است: در او عشقی وصف ناشدنی به زبانش بود و برای خواندن، نوشتن و حفظ آن زحمت زياد كشيد. اسم تمامی قهرمانهای داستانش از ديار خودش است. با الهام گرفتن از داستانهای كوراوغلو، دده قورقود و ساير داستانهای فولكوريك آذربايجان به جمعآوری و گسترش ادبيات آذربايجان میپرداخت. او در جای جای داستانهايش از اشعار و ضربالمثلهای تركی استفاده كرده و پس از آن هم ترجمه فارسی آن را در متن خويش گنجانده است. بهعنوان مثال در اولدوز و عروسك سخنگو اين شعر زيبا را به هر دو زبان از زبان بچههای قاليباف میخوانيم: گئتديم نبات آلماغا، ايستكانا سالماغا، جيبيمده اون شاهيم يوخ، باشلاديم قير جانماغا، قاپدی چرهك داشينی، ياردی منيم باشيمی، باشيمين قانی دورمور، سسله ديم قارداشيمی.
غلامحسين ساعدی در مقاله «ريشه در خويش» در خصوص انتشار قصههای صمد چنين مینويسد: هيچ ناشری حاضر نبود قصههای جمعآوری شده توسط صمد و بهروز را به زبان تركی به چاپ برساند. من شبانهروز با اين دو صحبت كردم تا توانستم آنها را متقاعد كنم كه فعلا بخشی از آن به زبان فارسی به چاپ برسد. با اين حال بعد از چاپ نيز صمد راضی نبوده و همواره از من سئوال میكرد كه بالاخره كی اين افسانهها به زبان اصلی به چاپ میرسند. يك آرزو كه تا به امروز جامه عمل نپوشيده است.(البته بعدها اسد بهرنگی برادر صمد مجموعهای از اين داستانها را در تبريز به چاپ رساند)
محمدعلی فرزانه در مورد علل علاقمندی صمد به ادبيات خلق آذربايجان، به تاثيراتی اشاره میكند كه او نيز مثل بسياری از جوانهای آنزمان از حركت ملی دموكراتيك آذربايجان طی سالهای 1324 تا 1325 پذيرفته بود. اين حركات با اين كه از عمر كوتاهی برخوردار بودند وآماج تهمتها و ناسزاها واقع شدند، با اين حال خاطرات، صداها، ترانهها و نوشتههای پراكندهای كه از آتش جان به در برده و دست به دست گرديده و به افكار مردم راه پيدا كرده بودند، هنوز موجود بود. صمد اين فرزند قهرمان ملت چه در آن سالها كه دانشآموز بود و چه بعدها كه معلم شد نمیتوانست به اين خاطرات و نوشتههای با دل و جان محافظت شده از آتش بیاعتنا باشد.
همانطور كه محمدعلی فرزانه هم اشاره كرده صمد بهرنگی در جمعآوری داستانهای فولكوريك تنها نبود بلكه دوست همكار و همرزمش بهروز دهقانی همواره با او بود و علاوه بر اين گروهی از علاقهمندان كه در نوشتن نيز دستی داشتند از آنها حمايت و ياری میكردند.
البته قبل از صمد تلاشهای پراكندهای در خصوص اين جمعآوری انجام شده بود اما صمد و بهروز به همراه سايرين، بهصورت گروهی كار میكردند و از تلاشهای انفرادی بیثمر برحذر بودند. آنها اين نوشتهها را ابتدا در قسمتی از روزنامه كيهان كه به آذربايجان اختصاص داده شده بود چاپ میكردند و بعدها در نشريه مهد آزادی تبريز.
صمد و بهروز دهقانی نه تنها در جمعآوری و انجام تحقيقات با هم بودند بلكه به دليل نزديكی ديدگاههای سیاسی و اجتماعی، روش كاری يكسانی را نيز برگزيده بودند. هر دوی آنها در دانشگاه تبريز درس خواندند اما انتخاب خودشان روستاهای آذربايجان و كودكان تركزبانی بود كه آنها را «عمو صمد» و «عمو بهروز» خطاب میكردند. شيوه كار آنها به گونهای بود كه روايتهای مختلف يك داستان را در شهرها و قصبات مختلف آذربايجان با فواصل بسيار دور همچون زنجان و آذرشهر نقل كرده و حتی لهجه خاص گويندگان هر محل را در ثبت و ضبط داستانها رعايت میكردند. آنها هر دو در دورانی كه خواندن و نوشتن به زبان مادریشان ممنوع بود رشد كرده و با اينكه به زبان مادری تحصيل نكرده بودند اما داستان سوزاندن كتابهای نوشته شده به اين زبان را شنيده و لمس كرده بودند.
دوستی محمدعلی فرزانه با صمد و بهروز از زمان جمعآوری همين داستانهای فولكوريك كه تحت عنوان افسانههای آذربايجان از سوی صمد و از بيم ساواك و بهمنظور حفظ آنها به وی سپرده شده بو، شروع شد.
کتاب «افسانههای آذربایجان» منبعی ارزشمند از داستانهای محلی و افسانهای است که در ابتدای آن «صمد بهرنگی» درباره افسانه، فولکور و دستهبندی داستانهای فولکلور آذربایجان توضیحات کامل آورده است. وی فولکور را بازتابی از احوال و افکار و آرزوهای طبقات محروم و پایین اجتماع دانسته و بر این عقیده است که در افسانه میتوان بهترین و اصیلترین زبان نثر را پیدا کرد. از نظر صمد افسانهها سرشار از ترکیبات و تعبیرهای لطیف زبانها هستند و افسانه هر سرزمین و منطقه متمایز از نواحی دیگر است. هر یک از شخصیتهای داستانهای افسانهای نمادی از قشر یا موضوعی اجتماعی هستند، در این داستانها کچل، وزیر، دیو و روباه هر یک معنی و مفهوم خاصی دارند و میتوان با کنکاش آنها به لایههای عمیقتر مفاهیم موردنظر نویسنده رسید.
این کتاب شامل داستانهای محلی و عامیانه(فولكور) آذربایجان است که عبارتاند از: «دختر حاجی صیاد»، «پدر هفتدختر و پدر هفت پسر»، «دختر درزی و شاهزاده»، «گل خندان»، «ملک محمد»، «گرگ و گوسفند»، «موش گرسنه»، «هفت جفت کفش آهنی، هفتتا عصای آهنی»، «فاطمه خانم»، «بز ریشسفید»، «محمد گل بادام»، «پرنده آبی»، «دختران انار»، «شاهزاده حلوا فروش»، «تیزتن» و «گنج» و…
افسانه قسمت مهمی از فولكوريك را تشکیل میدهد. در افسانهها علاوه بر موضوعات دیگر که عموما از فلکلور مورد توجه جامعهشناسان و مردمشناسان و غیره قرار میگیرد، میتوان بهترین و اصیلترین نثر زبان را پیدا کرد. همچنین افسانهها سرشار از ترکیبات زیبا و تعبیرهای لطیف آن زبانند.
برای مثال در داستانهای کوراوغلو می توان نثر زبان ترکی را سراغ گرفت. مسلما افسانههای هر ملت و کشوری خصوصیاتی دارد که آنها را از افسانههای ملل دیگر متمایز می کند. در محیطهای جغرافیایی مختلف و از حوادث و شرایط تاریخی گوناگون افسانههایی با خصوصیات متفاوت تولید میگردد.
اصولا فولكور نشاندهنده و منعکس کننده احوال و افکار و آرزوهای ستمدیدگان و استثمارشدگان و بهطور کلی طبقات محروم و تهیدست جوامع است.
داستانهای حماسی آذربایجان وصف عشقهای پهلوانان و دلاوران و مبارزه با پادشاهان و خوانین و فئودالهاست. از جمله داستانهای حماسی «کوراوغلو» را که هفده داستان است. و بعد هم داستانهای کتاب «دده قورقود».
افسانههای عاشقانه همچون داستانهای نامی «عاشق غریب»، «طاهر میرزا»، «اصلی و کرم» و …
افسانههایی که بچههای آذربایجان با این داستانها بزرگ میشوند و آنها را سینه به سینه تعریف میکنند.
درباره چند تن از قهرمانان و چهرههای مشخص افسانههای آذربایجان:
«کچل»: یکی از جالبترین و زنده ترین و اصیلترین چهرههای افسانههای آذربایجان است. کچل جوان فقیری است که از طبقه سوم که هیچگونه وسیله معاش ندارد نه زمینی و نه سرمایهای و نه هیچ شغل و حرفه و منصب معینی. اغلب پیش ننه پیرش زندگی میکند و از پولی که ننهاش از پشم ریسی بهدست میآورد امرار معاش میکند.
کچل گاهی کمکی تنبل و تنپرور است. اما وقتی که مجبور به کارکردن و سیر کردن شکم خود میشود چنان کارهایی میکند و چنان مردی و هوش و فراستی از خود نشان میدهد که پادشاهان و وزیران و دیوهای پر زور از دستش عاجز میشوند. در واقع میتوان گفت کچل تنبل و در عین حال چالاک و کارکن است و خوب میتواند چهکار کند. حرفهای بامزه هم خیلی بلد است.
در افسانههای آذربایجان کچل اغلب با وزیر و گاهی با پادشاه در میافتد و همیشه پس از شکستها و خفتها و گول خوردنهای متوالی پیروز میشود و یک هو میبینیم داماد پادشاه یا خود به جای پادشاه نشست و ننه پیرش را هم وزیر کرد.
کچل سمبل فرد محروم و زجردیده جامعه آذربایجان است که همیشه در آرزوهای نیک بختی سوخته و خواسته است که روزی خود فرامانروای خویش باشد.
وزیر: وزیر از چهرههای منفی افسانههای آذربایجان است. او مردی است چاپلوس و موذی و پولپرست که هیچ میانه خوبی با طبقات پایین جامعه ندارد. در افسانههای اذربایجان جدال پیگیر میان وزیران و مردم درگیر است.
دیو: دیوهای آذربایجان خیلی پر زور و در عین حال سخت پخمهاند. آنها میتوانند کوهی را روی کوه دیگر بگذارند. اما با یک حرف مفت گول میخورند و بدست خود گورشان را میکنند یا فرار را بر قرار ترجیح میدهند. برای مثال در افسانه «چیتدان» دیو حرف چیتدان را باور میکند و سر خود را میبرد تا زیر پایش بگذارد و از درخت بالا برود و چیتدان را دستگیر کند.
دیوها گاهی عاشق دخترها و زنها میشوند و آنها را میدزدند. بندرت هم زنی عاشق دیوی میشود و او را میآورد در خانهاش پنهان میکند. مثلاً در افسانه «نارخاتین» جان دیوها اغلب در شیشهای یا میان جارویی و آیینهای پنهان است که اگر آن را بر زمین بزنند دیو نعره میکشد و میمیرد.
روباه و گرگ: دو قهرمان آشتیناپذیر و ناسازگار افسانههای آذربایجان هستند. روباه موجودی است مکار و آب زیر کاه و هزار فن و حقه باز که تمام سوراخ سنبهها را بلد است و گرگ موجودی خشمگین و درنده و دست و پا چلفتی که همیشه گول زبان چرب و نرم روباه را میخورد. و در دام میافتد و کتک میخورد. روباه حتی سر شیر و آدمها و شتر هم کلاه میگذارد و از این رهگذر شکمش را سیر میکند.
اولدوز: این داستان کودکانه در پاییز ۱۳۴۶ انتشار یافت. اولدوز با زن بابای بیعاطفهاش زندگی میکند. تنها کسی که اولدوز میتواند با او بازی کند، عروسک بزرگش است. روزی که او از کشتن گاوش بسیار ناراحت و غصهدار است، عروسکش به سخن در میآید و اولدوز و یاشار، پسر همسایه را به دنیای عروسکها در جنگل میبرد. زن بابا به عروسک اولدوز شک میکند و …
تلخون؛ مجموعهداستان: تلخون نخستین داستان صمد بهرنگی است. قصه تلخون برداشتی است از یک افسانه محلی آذربایجانی. این قصه را صمد بهرنگی نخست به زبان آذری نوشت و سپس متن فارسی آن را در 6 اردیبهشت 1340 با امضای «ص. قارانقوش» در شماره 88(27 مرداد 1342) کتاب هفته احمد شاملو به چاپ رساند. این نوشته سپس بههمراه چند قصه دیگر، در مجموعه تلخون و چند قصه دیگر تجدید چاپ شد.
کچل کفترباز: این داستان در سال 1345 نوشته و در سال 1346 انتشار یافت. کچل کفتر باز ماجرای پسر جوان کچلی است که به همراه ننه پیرش، یک بز و تعدادی کفتر زندگی میکند و وضعیت مالی خوبی هم ندارند. در این داستان به ماجرا کچل و عشق دختر پادشاه به او پرداخته میشود و میتوان قصه را منتقد شرایط اقتصادی جامعه و اختلاف طبقاتی دانست.
بنا به گفته صمد بهرنگی در مقاله هنر و ادبيات، دده قورقود مجموعهای مشتمل بر 12 تا 17 داستان است كه از قديمیترين و معروفترين آثار فولكوريك مردم آذربايجان به شمار رفته و از نظر ارزش بديعي و زيبایی كلام و نيز سنن مندرج در آن با معروفترين داستانهای حماسی جهان قابل مقايسه است. صمد در اين مقاله اين سخنان را با استناد به كتاب «دده قورقود علي لسان طايفه اوغوزان» چاپ استانبول به سال 1322 هجری قمری كه توسط معلم رفعت كليسلی به نظم درآمده، گفته است.
به عقيده صمد، افسانه مهمترين بخش فولكولور است كه به بهترين و اصيلترين نثر هر زبان نگاشته شده و خصوصياتی دارد كه آن را از افسانههای ملل ديگر متمايز میكند.
صمد، افسانههای فولكولر آذربايجان را به سه دسته تقسيم میكند:
دسته اول همچون داستانهای كوراوغلو و دده قورقود كه حاوی دلاوریها و شرح پهلوانیهای قهرمانان آن در مبارزه با ظالمان و اربابان است. دسته دوم كه صرفا عاشقانه بوده همچون داستانهای «عاشق غريب»، «طاهر ميرزا»، «اصلی و كرم».
دسته سوم نيز افسانههايی است كه برای كودكان ساخته و پرداخته میشود. در ميان دسته سوم، قهرمانان افسانهها اغلب دارای خصوصيات مشابهی هستند . برای مثال شخصيت ديو يا شخصيت وزير دارای ويژگیهای خاص خود است ؛ همينطور شخصيتهايی نظير روباه و گرگ و نيز كچل.
در مجموع میتوان گفت كه منشا ادبيات آذربايجان بهطور عام و ادبيات كودك آذربايجان بهطور خاص، همان داستانها و افسانههای فولكوريك است؛ قرن 16 و 17 ميلادی اوج بالندگی و شكوفايی ادبيات فولكوريك آذربايجان و خلق افسانههای بیهمتایی نظير داستانهای كوراوغلو است و …
بنا به گفته صمد بهرنگي در مقاله هنر و ادبيات، دده قورقود مجموعهای مشتمل بر 12 تا 17 داستان است كه از قديمیترين و معروفترين آثار فولكوريك مردم آذربايجان به شمار رفته و از نظر ارزش بديعي و زيبایی كلام و نيز سنن مندرج در آن با معروفترين داستانهای حماسی جهان قابل مقايسه است. صمد در اين مقاله اين سخنان را با استناد به كتاب «دده قورقود علي لسان طايفه اوغوزان» چاپ استانبول به سال 1322 هجری قمری كه توسط معلم رفعت كليسلي به نظم درآمده، گفته است.
به عقيده صمد، افسانه مهمترين بخش فولكولور است كه به بهترين و اصيلترين نثر هر زبان نگاشته شده و خصوصياتی دارد كه آن را از افسانههای ملل ديگر متمايز میكند.
صمد، افسانههای فولکلور آذربايجان را به سه دسته تقسيم میكند:
دسته اول همچون داستانهای كوراوغلو و دده قورقود كه حاوی دلاوریها و شرح پهلوانیهای قهرمانان آن در مبارزه با ظالمان و اربابان است. دسته دوم كه صرفا عاشقانه بوده همچون داستانهای «عاشق غريب»، «طاهر ميرزا»، «اصلی و كرم».
دسته سوم نيز افسانههايی است كه برای كودكان ساخته و پرداخته میشود. در ميان دسته سوم، قهرمانان افسانهها اغلب دارای خصوصيات مشابهی هستند . برای مثال شخصيت ديو يا شخصيت وزير دارای ويژگیهای خاص خود است؛ همينطور شخصيتهايی نظير روباه و گرگ و نيز كچل.
در مجموع میتوان گفت كه منشا ادبيات آذربايجان بهطور عام و ادبيات كودك آذربايجان بهطور خاص، همان داستانها و افسانههای فولكوريك است؛ قرن 16 و 17 ميلادی اوج بالندگی و شكوفايی ادبيات فولكوريك آذربايجان و خلق افسانههای بیهمتایی نظير داستانهای كوراوغلو است و …
بهرنگی در 19 سالگی اولین داستانش با نام عادت را نوشت. یک سال بعد داستان تلخون را که برگرفته از داستانهای آذربایجان بود با نام مستعار «ص. قارانقوش» در کتاب هفته منتشر کرد. بعدها از بهرنگی مقالاتی در روزنامه «مهد آزادی»، توفیق و … به چاپ رسید البته با امضاهای متعدد و اسامی مستعار فراوان از جمله داریوش نواب مرغی، چنگیز مرآتی، بابک، افشین پرویزی و باتمیش و … بهرنگی ترجمههایی نیز از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به آذری(از جمله ترجمه شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج) انجام داد. تحقیقاتی نیز در جمعآوری فولکلور آذربایجان و نیز در مسائل تربیتی از او منتشر شده است.
واقعيت آن است كه به هیچوجه نمیتوان منكر وجود گرايشات و آرمانهای چپ و سوسياليستي در صمد شد، اما صمد تا پايان عمر خويش هيچگاه عضو هيچ سازمان سياسی نبوده است. صمد فقط معلمی بود كه به كارش عشق میورزيد و با تمامی وجود به كودكان تعلق داشت و از این منظر به مبارزه علیه حکومت پهلوی رفته بود.
در مورد نوع نوشتن و آثار مكتوب صمد، نظريات مختلفی وجود دارد: گروهی معتقدند صمد نويسندهای رئاليسم است كه قصهگويی نمیكند بلكه فراتر از آن قالب داستان را برای آگاهی و بيداری نسلها و تودههای مردم و به منظور عصيان عليه فساد دولتی، تباهی، ارتجاع، ظلم و استثمار و همدردی با كارگران و تهیدستان جامعه انتخاب كرده است.
دسته دیگر معتقدند كه صمد تمام زندگيش را وقف كودكان كرده بود و بس. خودش در جایی نقل میكند كه به خاطر كودكی از ميان شاگردانش كه از پدرش كتك خورده بود به گوشهای میرود و ساعتها گريه میكند. علاوه بر اين اگرچه صمد خود هيچگونه خودمحوریبینی و خودخواهی و ادعایی نداشته اما نبايد از ياد برد كه نوشتههای صمد به دو دسته متفاوت تقسيم کرد. چرا كه صمد كودكان را بهعنوان مخاطب خويش برگزيده بوده و شفاف و به سادگی، وی از هرگونه بازی با الفاظ از لوازم داستان كودك است، بنابراين نثر صمد بهعنوان يك نويسنده كودك بهتر از هرگونه نثری بر جان و دل مخاطبانش مینشيند و
بخش دیگر مجموعه مقالات اوست كه صمد در اين مجموعه مقالات به خوبی توانسته اطلاعات و دانش وسيع خود را در زمينههای متفاوت در قالب نثری بسيار زيبا و در عين رعايت سادگی به خواننده منتقل كند. از اين نظر میتوان گفت شيوه نگارش وی بسیار سفاف و ساده هم مسایل سیاسی و هم اجتماعی و فرهنگی دوران خود را به نقد میکشد.
واقعيت آن است كه مطلب صمد نشاندهند تضادهای طبقاتی موجود در جامعه آن روزگار است
در عین حال فراموش نکنیم كه عصر صمد، عصر انقلابيون راديكال بوده و اين روحيات شفاف و صادقانه نيز فقط مختص وی نبوده بلكه اغلب جوانهای آن عصر دارای چنين روحيات قوی انقلابی و پیکارگری بودهاند. صمد در همان ابتدای داستانهايش موضع خويش را به روشنی و شفاف آشكارا میكند. برای نمونه در ابتدای داستان اولدوز و كلاغها به نقل از اولدوز(قهرمان داستان) میگويد: اين بچهها حق ندارند داستان مرا بخوانند: يك – بچههايی كه همراه نوكر به مدرسه میآيند. دو- بچههايی كه با ماشين سواری گرانقيمت به مدرسه میآيند. از همين جمله میتوان عمیقا به مبارزه ضد سرمايهداری صمد پی برد.
صمد در مقالهای با عنوان ادبيات كودكان كه در شماره 36 مجله نگين در سال 1347 به چاپ رسيده تصریح میکندكه «ادبيات كودكان بايد پلی باشد بين دنيای رنگين و بیخبری و در رويا و خيالهای شيرين كودكی و دنيای تاريك و آگاه غرقه در واقعيتهای تلخ و دردآور و سرسخت محيط اجتماعی بزرگتر ها. كودك بايد از اين پل بگذرد و آگاهانه و مسلح و چراغ به دست به دنيای تاريك بزرگترها برسد. در اين صورت است كه بچه میتواند كمك و يار واقعی پدرش در زندگی باشد و عامل تغييردهنده مثبتی در اجتماع راكد و هردم فرو رونده…. بايد جهانبينی علمی و دقيقی به بچه داد، معياری به او داد كه بتواند مسائل گوناگون اخلاقی و اجتماعی را در شرايط و موقعيتهای دگرگون شونده دايمی و گوناگون اجتماعي ارزيابی كند.»
در همين مقاله در نقد كتابی با عنوان آوای نوگلان كه دقيقا در جهت عكس انديشههای صمد، به منظور ديكته كردن مجموعه بايدها و نبايدهای اخلاقی به كودكان نگاشته شده، میگويد: «وصفی كه در كتاب آوای نوگلان از بچه بد و لولو شده است، درست وصف ميليونها بچه فقير و كارگر و قاليباف و ولگرد هموطن ماست.»
وی در داستانهايش به خوبی اين انديشه خود را نمايان میسازد .
بچههايی كه صمد دغدغه آنها را دارد و از آنها سخن میگوید غالبا بچههای فقيری هستند كه بيشتر روز را كارگری میكنند و…
صمد در مقاله چند حرف شناخت چنين میگويد: «… درست در دورهای كه دانشگاهها و انجمنهای علمی و فلسفی زير فشار و دستور كليسا تنها به حاشيهنويسی و تفسير كتاب مقدس و نوشتهها و گفتههای ارسطو مشغول بود، آتشسوزان دانش نو در رشتههای مختلف از زير خاكستر سربرمیكشيد و بیوقفه پيكار كرد تا پيروز شد …»
از خلال مقالات صمد میتوان پی به بسياری از نكات نيمه آشكار يا پنهان تاريخی و حساس برد. برای نمونه مقاله آذربايجان در جنبش مشروطه میتواند يكی از مهمترين اسنادی باشد كه وقايع مربوط به دوره مشروطيت را در تبريز مرور كرده و پس از مطالعه آن كه بسيار موجز و مختصر و در عين حال پربار است میتوان به تصوير روشنی از تبريز آن روزگار و فعاليتهای شخصيتهای کمونیستی همچون «حيدرعمو اوغلو» ببريم.
صمد در يكی از اين مقالات، خود به علت ورودش به حوزههای مختلف دانش چنين اشاره میكند: آنچه خوانديد صحنه ناقصی بود از پيكار عظيمی كه دانش نو با علوم قديمه آغاز كرده بود. پيكاری همهجانبه، پيكار طرز فكرها، پيكار حقايق علمی، پيكار برای زندگی بهتر، پيكار برای شناختن زندگی و تغيير آن.
صمد در سال 1341، از دبیرستان به جرم بیان سخنهای ناخوشایند، در دفتر دبیرستان و بین دبیران اخراج و به دبستان انتقال یافت. یک سال بعد و در پی افزایش فعالیتهای فرهنگی، با پاپوش رییس وقت فرهنگ آذربایجان به کار صمد به دادگاه کشیده شد که متعاقبا تبرئه شد. در سال 1342 کتاب الفبای آذری برای مدارس آذربایجان را نوشت که این کتاب پیشنهاد جلال آلاحمد برای چاپ به کمیته پیکار جهانی با بیسوادی فرستاده شد. اما صمد بهرنگی با تغییراتی که قرار بود آن کمیته در کتاب ایجاد کند با قاطعیت مخالفت کرد و پیشنهاد پول کلانی را نپذیرفت و کتاب را پس گرفت و باعث برانگیختن خشم و کینه عوامل ذینفع در چاپ کتاب شد. سال 1343 همراه بود با تحت تعقیب قرار گرفتن صمد بهرنگی به خاطر چاپ کتاب «پاره پاره» و صدور کیفرخواست از سوی دادستانی عادی 105 ارتش یکم تبریز و سپس صدور حکم تعلیق از خدمت بهمدت 6 ماه. در این سال وی با نام مستعار افشین پرویزی کتاب انشاء ساده را برای کودکان دبستانی نوشت.
صمد در آبان همین سال حکم تعلیق وی لغو شد و به سر کلاس بازگشت. سالهای میانی دهه 40 مصادف بود با دستگیری و اعدام تعدادی از نزدیکان صمد به دست حکومت شاه و شرکت او در اعتصابات دانشجویی.
بسیاری از نویسندگان سرشناس ایران از صمد بهرنگی به نیکی یاد کردهاند از جمله:
خسرو گلسرخی درباره صمد چنین اظهارنظر کرده است: صمد بهرنگی با عشق به مردم و آتشی که از این عشق در سینهاش گر میگرفت، چشمانداز محرومیتهای جامعه را با درنگ در تضادهایی که خاستگاه این حرمانهاست، در آثارش تصویر کرد. بهرنگی، این معلم محرومان، از بچهها آغاز کرد، جانمایهاش را از بچههای محروم گرفت و به آنان بخشید. این بخشش او به بچهها آموخت که باید راهی جست تا ایستاد و گریاند. نمیتوان مسیحوار آن سوی صورت را نیز آماده خوردن سیلی کرد. او به بچهها فهماند که هیچ بچهای پولدار بهدنیا نمیآید. پدر اگر بینان به خانه بازمیگردد، گناهی ندارد. این علتی دارد و اگر تنپوش ژنده او در مدرسه، تحقیر برایش میخرد علتی دیگر.
احمد شاملو: شهری است که ویران میشود، نه فرونشستن بامی. باغی است که تاراج میشود، نه پرپر شدن گلی. چلچراغی است که در هم میشکند، نه فرومردن شمعی و سنگری است که تسلیم میشود، نه از پا در آمدن مبارزی!
صمد چهره حیرتانگیز تعهد بود. تعهدی که به حق میباید با مضاف غول و هیولا توصیف شود: غول تعهد!، هیولای تعهد! چرا که هیچ چیز در هیچ دور و زمانهای همچون تعهد روشنفکران و هنرمندان جامعه خوفانگیز و آسایش بر هم زن و خانه خرابکن کژیها و کاستیها نیست.
چرا که تعهد اژدهایی است که گرانبهاترین گنج عالم را پاس میدارد: گنجی که نامش آزادی و حق حیات ملتها است. و این اژدهای پاسدار، میباید از دسترس مرگ دور بماند تا آن گنج عظیم را از دسترس تاراجیان دور بدارد. میباید اژدهایی باشد بیمرگ و بیآشتی. و بدین سبب میباید هزار سرداشته باشد و یک سودا. اما اگر یک سرش باشد و هزار سودا، چون مرگ بر او بتازد، گنج بیپاسدار میماند.
صمد سری از این هیولا بود.
و کاش. کاش این هیولا، از آنگونه سر، هزار میداشت؛ هزاران میداشت!
فریبرز رئیس دانا: درباره صمد بهرنگی، معلم صدیق و شیفته، پژوهشگر آموزش و جامعهشناسی آموزش، داستاننویس کودکان و بزرگسالان، و در یک کلام کاوشگر دردهای اجتماعی، از راه کاوش در زندگی کودکان و نوجوانان محروم جامعه، کتاب و مقاله بسیار نوشته شده است. آثار او مشتمل بر تحلیل و نقد آموزش کشور، داستان کودک، داستان بزرگسال، شعر، جمعآوری ادبیات عامیانه، ادبیات کلاسیک و خاص، و جز آن است. او بیشتر در زمینه فقر و محرومیت بچهها و آثار روحی و اجتماعی آن کاوش کرده و چیز نوشته است. از زمان حیات و فعالیت علمی و ادبی و آموزشی او تا زمان مرگ مشکوکش، او در میان روشنفکران به ویژه روشنفکران رادیکال بسیار محبوب بود و جایگاه احترام برانگیزی باز کرد. او جدا یک منتقد اجتماعی و سیاسی نظام سلطه فقرزا بود و پس از مرگش به طرز روزافزونی آثارش مورد علاقه و توجه قرار گرفت.
غلامحسین ساعدی: صمد بهرنگی تاریخ تولد و تاریخ مرگ ندارد. برای او نمیشود شرح احوال و تراجم ترتیب داد. مرگ او آنقدر باورنکردنی است که زندگیاش بود. و زندگیاش همیشه آن چنان آمیخته با هیجان بود که بیشباهت به یک افسانه نبود. یک معلم بود. اگر چه تبعیدی روستاها، ولی عاشق روستاها. توی دهات بین او و دهاتی جماعت هیچ فرقی نبود. او با آن کت مشکیاش سالهای سال توی جادهها بود. پای پیاده از دهی به دهی دیگر میرفت. همه او را میشناختند…
شاهکار او، زندگیاش بود… او تمام مدت در حال یاد گرفتن و یاد دادن بود. در ساعات فراغت و استراحت، در کتابفروشیها کمین میکرد تا جوانانی را که برای خرید کتاب میآیند، راهنمایی کند. گاه جلوی مشتری یک کتابفروشی پرت، خیلی جدی می ایستاد و بحث میکرد و چانه میزد و او را قانع میکرد که کتاب دیگری انتخاب کند. در کتابخانههای عمومی میگشت و میزها را نگاه میکرد و بعد سر بحث باز میشد…
علی اشرف درویشیان: من خودم را لایق این نمیدانم که بگویند جای صمد زندگی میکنم؛ زمانی که خبر فوت صمد را شنیدم، در منزل بودم و تا ساعت دو نیمهشب در راهرو قدم میزدم. خوابم نمیبرد. تنها میخواستم ذهنم را آرام کنم و تا زمانی که شروع به نوشتن کردم، این آرامش را نیافتم. «صمد جاودانه شد» را آن زمان نوشتم.
اکبر معصوم بیگی در مصاحبه با مجله چلچراغ: اگر بخواهم در مورد میراث صمد در حیطه ادبیات کودک صحبت کنم، باید بگویم او نماینده گرایشی در این ادبیات است که به کارگران و محرومانی توجه دارد که در همان زمان توسط دیگر نحلههای ادبیات کودک یکسر نادیده انگاشته میشدند و بهنظر من اگر صمد الان زنده بود، تمرکزش برای مثال روی کودکان کار و خیابان بود.
در پایان میتوان تاکید کرد که صمد كه در هنگام مرگ تنها 29 سال سن داشت پدر ادبيات كودك و نوجوان ايران دانسته شده است. صمد بهرنگی در شیوه آموزشی و مضمون قصههای خود تلاش میکرد روح اعتراض به حاکمیت وقت را در دانشآموزانش پرورش دهد. در این دوران ساواک به برخی از فعالیتهای بهرنگی حساس شد. تهدیدها آغاز شد و چندین بار در طول دوران زندگی خود مورد توبیخ و جریمه و حتی تبعید قرار گرفت.
در رابطه مرگ صمد، حرف و حديث فراوان است. تنها كسي كه به هنگام مرگ با وی بوده فردی بود به نام حمزه فلاحتی كه برادرش اسد بهرنگی او را بهعنوان دوست برادرش ننامیده است. اسد بهرنگی در اين مورد میگويد كه صمد بعد از اينكه در تابستان 47 به دعوت جلال آلاحمد برای ارائه كتاب الفبایی كه نوشته بود به تهران رفت، در برابر پيشنهاد دريافت پول به شرط تحويل تمام عيار كتابش مقاومت كرد و سرخورده و نااميد به تبريز بازگشت و بهدنبال پيگيریهای وزارتخانه يادداشتی 7 برگی نوشت و فرستاد با اين اميد كه دست از سرش بردارند ولی نيروهای دولتی به دنبال او آمدند و او را بردند. وی موفق شد كه پيش از مرگ، دست نوشته كتاب الفبا را به دوست همرزمش كاظم سعادتی و دست نوشتههای تركی افسانههای آذربايجان را كه قسمتی از آن به فارسی چاپ شده بود، به محمدعلی فرزانه بسپارد.
سرانجام در نهم شهريور 1347 در رود ارس در ساحل روستای شام گواليك غرق و جسدش را در 12 شهريور از آب گرفته و در گورستان اماميه تبريز به خاك سپردند. به قول شاعره نامدار، فروغ فرخزاد هر آدمی به هر حال اسمي دارد و در جایی به دنيا میآيد و روزی هم از دنيا میرود. اينكه اسمش چيست و كجا به دنيا آمده، مهم نیست.
تا به امروز پس از مرگ صمد سخن از شباهت مرگش با مرگ مرموز افرادی نظير غلامرضا تختی بوده و هركس بهنوعی آن را يك قتل سازمانيافته يا مرگی اتفاقی و ناشی از عدم توانايی صمد در شناكردن دانستهاند و…
ماهی سیاه کوچولو، بعد از مرگ نویسندهاش هم فراموش نشد، به کشورهای مختلف سفر کرد، دستمایه ساخت فیلم شد و تا سالها بعد، جایزههای مختلفی گرفت. فرشید مثقالی، تصویرگر اثر هم جایزه هانس کریستین اندرسن را به خانه برد.
«همهما ماهی سیاه کوچولو هستیم»، این توصیف توران میرهادی، مادر ادبیات کودک، از اثر ماندگار آقای نویسنده است؛ در سال 1394، بعد از اینکه ماهی سیاه سالها بعد از مرگ خالقش، بهترین اثر خارجی در انگلستان شد.
شهرت صمد باعث نشد که او از مردم عادی فاصله بگیرد. به همین صمد زمانهای زیادی را با اقشار مختلف سپری میکرد؛ با رانندهها، مردم روستا و عابرهای غریبه. او در هر فرصتی به قهوهخانه خران در بازار تبریز میرفت و پای صحبت طنزگویان تبریز مینشست. قهوهخانهای که میزبان بزرگانی چون عمران صلاحی و غلامحسین ساعدی هم بود.
امروزه در دنیایی زندگی میکنیم که سیستم سرمایهداری همه چیز را از آن سرمایه و کالایی برای خرید و فروش و کسب سود برنامهریزی کرده است بدون این که کوچکترین تعهد یا مسئولیتی در قبال آنچه علیه بشریت مرتکب میشود، بپذیرد. در دنیایی که گرفتار شدیدترین شکافهای طبقاتی تاریخ بشر هستیم اما باز هم هنوز مانند صمد بهرنگی، گروهی از نویسندگان و هنرمندان هستند که همچنان خود را کارگران فرهنگی طبقه فرودست جامعه و استثمارشدگان میدانند بر طبل مرگ طبقه سرمایهداری میکوبند درست در روزگاری که کم نیستند نویسندگان و هنرمندانی که خود را در طبقه سرمایهدار میبییند و اهمیتی به استثمار انسان از انسان و زندگی فلاکتبار و دردناک کودکان کار و خیابان نمیدهند. در چنین دنیایی اگر ادبیات واکنشی مناسب در حمایت از توده مردم و ستمدیدگان نداشته باشد چندان ارزشی ندارد.
در داستانهای صمد تنها به فقر و جهلی که مردم گرفتارش هستند پرداخته نمیشود، بلکه موضوع اصلی داستانهای او کشمکش میان فقیر و غنی و ستمگر و ستمدیده و افشای غارتگان ثروتهای عمومی جامعه است که با زور و قلدری و تجاوز، حتی به سفره خالی کارگران و محرومان نیز دست درازی میکنند. صمد صرفا فلسفهبافی یا نظریهپردازی نمیکند و به کسی درس و نصیحت نمیدهد بلکه مشکلات، معضلات، غمها و شادیها، جنگ و صلحها و… را لخت و عریان بهصورتی که در داستانهایش اتفاق میافتد به سادگی بیان میکند و به توصیههای مارکس و… عمل میکند که «هنرمند نباید اندیشههای عام را جز به شیوهای خاص بیان کند و باید حواس را مورد خطاب قرار دهد نه قوای شناخت را.»
هنر و سایر آثار نویسندگان از نظر کارل مارکس، این بنیانگذار سوسیالیسم علمی، وجه خاصی است از بیان آگاهی اجتماعی. در نظریههای ارزش افزوده مارکس نوشته است: «یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند میکند درست همان کاری که کارگر تولیدی برای سرمایهدار انجام میدهد.»
مارکس در کتاب معروف خود سرمایه، گفته است که کار بدترین معماران از کار ماهرانه زنبورها در ساختن کندوها و کار عنکبوت ها در تنیدن تار مهمتر است چون حتی یک معمار ناشی و نابلد هم از آغاز میداند که میخواهد به چه چیزی شکل دهد در پایان هر فراشد کار ما نتیجهای را بهدست میآوریم که در فکر کارگر پیش از آنکه آغاز به کار کرده باشد وجود داشت و از این رو به نقد به شکل ایدهای مطرح بود. آفرینش هنری از نظر مارکس تا حدود زیادی آگاهانه است: «انسان نه فقط درشکل موادی طبیعی موجب دگرگونی میشود، بلکه به نیت خود در آن مواد تحقق میدهد و این نیتی است که او از آن آگاهی دارد همین نیت با سختگیریاش در حد یک قانون تعیینکننده شیوه فعالیت انسان است و او باید اراده خود را تابع آن کند.» کار به دلیل همین نیت آگاهانه جنبه لذتبخش دارد و «بازی نیروهای جسمی و فکری انسان» محسوب میشود.
در گروندریسه و نیز در بسیاری از آثار مارکس بر این نکته تاکید شده که هرگاه کارگر از کار چون سرچشمه لذت دور شود کار جنبه زیبایی شناسانهاش را از دست میدهد و دیگر نمیتواند هدف در خود باشد پس کار هنری شکل معینی از کار است و باید در این حد نیز مطرح شود.
یاد صمد و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
یکشنبه پنجم تیر 1401 – بیست و ششم یونی 2022
ضمیمه 1:
برخی از آثار صمد بهرنگی:
قصهها:
بینام – 1344
اولدوز و کلاغها – پاییز 1345
اولدوز و عروسک سخنگو – پاییز 1346
کچل کفتر باز – آذر 1346
پسرک لبو فروش – آذر 1346
افسانه محبت – زمستان 1346
ماهی سیاه کوچولو – تهران، مرداد 1347
پیرزن و جوجه طلاییاش – 1347
یک هلو هزار هلو – بهار 1348
24 ساعت در خواب و بیداری – بهار 1348
کوراوغلو و کچل حمزه – بهار 1348
تلخون و چند قصه دیگر – 1342
کلاغها، عروسکها و آدمها
آه!ما الاغها
افسانههای آذربایجان ترکی
کتاب و مقالهها:
کند و کاو در مسائل تربیتی ایران – تابستان 1344
الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان
اهمیت ادبیات کودک
مجموعه مقالهها – تیر 1348
فولکلور و شعر
افسانههای آذربایجان(ترجمه فارسی) – جلد 1 – اردیبهشت 1344
افسانههای آذربایجان(ترجمه فارسی) – جلد 2 – تهران، اردیبهشت 1347
تاپما جالار، قوشما جالار(مثلها و چیستانها) – بهار 1345
پاره پاره(مجموعه شعر از چند شاعر) – تیر ۱۳۴۲
مجموعه مقالهها
انشا و نامهنگاری برای کلاسهای 2 و 3 دبستان
آذربایجان در جنبش مشروطه
ترجمهها:
ما الاغها! – عزیز نسین – پاییز 1344
دفتر اشعار معاصر از چند شاعر فارسی زبان
خرابکار(قصههایی از چند نویسنده ترک زبان) – تیر 1348
کلاغ سیاهه – مامین سیبیریاک(و چند قصه دیگر برای کودکان) خرداد 1348
…
برخی از آثاری که پیرامون صمد بهرنگی منتشر شدهاند:
«صمد جاودانه شد»، نوشته علیاشرف درویشیان
«جهانبینی ماهی سیاه کوچولو»، نوشته منوچهر هزارخانی
«برادرم صمد» نوشتهی اسد بهرنگی
«صمد آن گونه که بود(نگاهی دیگر به قصهها و آرای صمد)»، نوشتهی رضا رهگذر
«صمد را غرق کردند یا کشتند؟» مستندی از زندگی بهرنگی
…
ضمیمه 2: مطلبی از بهرام رحمانی 0 25 فوریه 2017:
مهدی نوروزی به علی خامنهای مدتی زبان انگلیسی میآموخته است؛ او در بخشی از کتاب خاطرات خود، نوشته که در یکی از همین جلسات آموزش زبان انگلیسی به علی خامنهای، در فرصت فراغتی، نظر او درباره صمد بهرنگی را جویا میشود. خبرگزاری اطلاعاتی – امنیتی فارس، 7 بهمن 1395، این بخش از کتاب را چنین نقل کرده است:
«وسط درس است و ده دقیقهای «حاج آقا» به استراحت و چای اختصاص میدهد. معلم زبان انگلیسی او، همافر نیروی هوایی از فرصت استفاده میکند و میپرسد:
– حاج آقا نظر شما درباره صمد بهرنگی و کتابهاش چیه؟ میگن کمونیست بوده.
خامنهای هم پاسخ میدهد:
– آقای بهرنگی آدم مسلمونی بود. خب روش چپیها اینه که هر مبارزی را به لطایفالحیلی به خودشون بچسبونن. صمد مسلمون بود اما اونها تلاششون اینه که صمد را کمونیست معرفی کنن.»
…
لینک این مطلب در سایت مجله روشنفکر: یاوهگوییهای علی خامنهای «خدای» مافیای ایران و اسلام!/ بهرام رحمانی | مجله روشنفکر (roshanfekr.org)