افراشته

بهارآرزوها مبارک باد!

درین گلشن گهی زاغ آید و گاهی زغن تازد

شود گلشن ازین گلخن، ازان ویرانه یا هردو

                                                                                 شعر از ش. آهنگر

اینک در آستانۀ بهار دیگری هستیم. چرخش ایام، می خواهد درپی زمستانی سرد که رنجش را فرودستان و ناتوانان برده اند، بهاری را عرضه کند که با هوای فرح زایش، آن رنج ها را بزداید و با نسیم روان بخشش برمجموع طبیعت جانی تازه بدمد. حسب ناموس تکامل درپس هر خزان و زمستان، که با وزش بادها و ریزش برف و بوران های کرختی زا و یخ زننده و نفس گیرشان،  بیدادگرانه حامل وعامل زرد و زاری و ریزش برگ و بار، و حتی فرسایش ومرگ موجوداتی درطبیعت می شوند، رعد و برق بهاری فرا می رسد و بارش باران و گرمای دلنشین آفتاب بهاری، بساط لشکرغارت گر زمستان را درهم می کوبد  و به طبیعت زندگی دوباره به ارمغان می آورد. در بهاران است که صفای برکه و سیمای آبشاران، طرف چمن وهوای مرغزاران، گلگشت باغ وهوای کوهساران و … کیف و لذت و شوری هستی ساز به انسان عرضه می دارند، و به او امید به زندگی می بخشند. پس بهاران را می ستائیم و از تحول و دگرگونی اش در برهم چیدن بساط زمستان، با همه سرسختی ها و بیدادگری های آن، می آموزیم.

ما درحالی بهار هستی آفرین طبیعت را به مردم زجر کشیده و اسیراستعماردرکشورخود تبریک میگوئیم، که از سالیان درازی صرصر سموم حوادث زادۀ آدم نمایان وحشی، نهال زندگی شانرا پیوسته می خشکاند وعاملان ستم، بیشرمانه و ستمگرانه، هردم سنگی به جام عشرت شان می زنند. ستمگران رنگارنگ طی سالیان دراز از گوشه گوشۀ جهان برخوان هستی ما یورش یغماگرانه می کنند، به خرمن آمال ما آتش میزنند وگلبن آرزوها را می شکنند، و از زشت خوئی وکج روشی شان جام و سبو را بر زمین می زنند، وشرابی از خون دل وکبابی از سوز دل در سفرۀ خلق ما می آرایند. با یورش زاغ و زغن و گسترش دَم اهرمن در بهاران میهن ما بجای شمیم گلشن، دود گلخن عرضه شده است، آشیانه ها از هم پاشیده و لانه وکاشانه ویرانه گشته است. درماتم سرای میهن از اشک دیده و خون چکیده، سیلاب روان است؛ و دریک کلام، بهاران، لاله زار، صحرا و دمن، هستی، آزادی و سرزمین ما در کام زمستانی بد فرجام و نهنگانی خون آشا م فرورفته است.

عاشقان بهار، خواستگاران آزادی، غواصان دریای محبت اندرین گرداب، باید با نهنگان خون آشام ونیرومندی درآویزند تا گوهرآزادی بدست آورند، ونشاید که در این رهنوردی طولا و دشوار ناصبوری کنند، چه، پای ناصبوران درچنین هنگامه ها لنگ می شود  وآنها را طعمۀ آمادۀ نهنگان می سازد.

نابخردانی هم به پای غواصان دریای عشق ومحبت چلک می اندازند، مانع ایجاد می کنند و هجوشان می نمایند، تا مگر “اعتباری” را که ندارند، و یا از دست داده اند، با بی اعتباری دیگری به دست آورند؛ و چه ننگین وکریه می شوند، و دریغا که راه و راسته و پل و پلچک عقب شان را هم ویران می کنند.

آری وطنداران عزیز!

زمستان سرد طبیعت را گذراندیم و به بهارانش رسیدیم، ولی تارسیدن به بهاران آزادی و به سرزمین همیشه بهارش، راه بس طولا، دشوارگذر و مالامال ازموانع درپیش است. دلقکان جادوگری صحنه های اغواگرانه می آرایند، و هردم ماسکی فریبگر بر چهرۀ کریه و اعمال قبیح خود می آویزند، تا عوامفریبی کنند. ولی ما و مردم ما آنقدرتجربۀ تلخ آموخته ایم و صحنه ها و صحنه سازی ها را شناخته ایم، که از پشت ماسک ها و جامه های پر خط وخال هم، دهن خون آلود آدمخواران و چنگال بی رحم ویرانگران را تشخیص می توانیم، و دیگر بوران های سرد و آدم کش و ویرانگر زندگی را غرش رعد بهاری نمی پنداریم، و بانفی کامل این مفاسد، غزال نگاه مان را بربهار آرزو و چمن زار همیشه خرم و امن و امان دایمی سوق می دهیم.

آن بهاران، با هوای فرح زا و نسیم روانبخشش، و با صفای چشمه ساران و آبشارانش، و با موج شقایق و لاله زارانش، برشما مبارک باد!