گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران

تجاوز نظامی امپریالیسم روسیه به اوکراین…

نه به “تزاریسم” و جنگ امپریالیسم روس، نه به حمایت از “دمکراسی” توسط دولت آمریکا، امپریالیستهای اتحادیه اروپا و ناتو، نه به هر دو طرف جنگ سالاران و جنگ افروزان!

اوکراین کانون جنگ بین امپریالیستهای اتحادیه اروپا تحت رهبری هیئت حاکمه نظام سرمایه داری-امپریالیستی آمریکا است. جنگ کنونی بین امپریالیسم روس و امپریالیستهای کشورهای پرقدرت اتحادیه اروپا به رهبری آمریکا که در اوکراین در جریان است،  با جنگهای قبلی و حتی مداخلات نظامی امپریالیستها در خاورمیانه متفاوت است و فرق اساسی دارد. این جنگ تشدید تضاد داخل نظام  امپریالیسم جهانی است. تشدید تضاد داخلی که امپریالیسم روسیه در یک سو و بقیه امپریالیستهای غرب به رهبری امپریالیسم آمریکا در سوی دیگر این تضاد قرار دارند!!!

این نکته مهمی است. حتی خود امپریالیستهای غرب کتمان نمیکنند که تهاجم روسیه به اوکراین نظم جهانی حاکم بر جهان سرمایه داری-امپریالیستی را تغییر داده است و می خواهد نظم حاکم را تغییر بدهد. آنها مخالفتشان با تهاجم روسیه به اوکراین بر مبنای ضرورت منافع استراتژیکی در اروپا بر همین مبنا است.

یکبار دیگر تاکید می کنیم:

 که این جنگ با آنچه که تا قبلا بوقوع پیوسته است فرق دارد و تضاد منافع شدیدی بین امپریالیست ها و طبقات ستمگر حاکم برجهان به وجود آمده است، آنها تحت اجبارات سوخت و ساز ساختاری دینامیک و نیروی محرکه رقابت آنارشی نظام امپریالیستی سرمایه داری برای انباشت سرمایه مالی انحصاری ضرورت نظامشان را دریافته اند و برای پاسخ به ضرورت پیش رویشان تبدیل به فاشیست های بی رحمی شده اند؛ حتی آنهایی که ادعا میکنند (مانند پوتین به عنوان سخنگو و نماینده هیئت حاکمه امپریالیسم روسیه) که دارند با فاشیست ها میجنگند و  یا در سوم اسفند(۲۲ فوریه) فاشیستی به نام دونالد ترامپ از همدستش پوتین فاشیست(که نقش نسبی مهمی در بروی کار آوردن ترامپ داشت) دفاع آتشین کرد و به رسمیت شناختن دو منطقه جدا شده از سوی روسیه در شرق اوکراین را اقدامی “درخشان” در آستانه تهاجم نظامی این کشور خواند! خود فاشیست هستند، آنرا بازتولید میکنند و به آن پرو و بال میدهند! و مهمتر اینکه این تحولات در عرصه جهان امپریالیسم سرمایه داری تاثیرش را بر جنبش های بنیادگرای اسلامی هم میگذارد و آنها را نیز هارتر و وحشی تر از گذشته میکند.

در ارتباط با گفته ذکر شده بالا ذکر این نکته ضروری است که:

“نیروی محرکه آنارشی” به عنوان شکل عمده حرکت تضاد اساسی سرمایه داری است که شرایط کلی برای مبارزه طبقاتی را ایجاد و تنظیم مینماید؛ و  بنابراین تا زمانیکه دیگر شیوه تولید سرمایه داری در سطح جهانی غالب نباشد، نیروی محرکه آنارشی نظام جهانی امپریالیستی و یا رقابت خونین برای زنده ماندن کن و یا از صحنه رقابت خارج شو همچنان عمده است و خواهد بود و شکل عمده حرکت تضاد اساسی را رقم میزند. این نیروی محرکه آنارشی، اساس دینامیک و تضادهای انباشت سرمایه داری در مقیاس جهانی است که تجلی مختلف آن از جمله نه فقط به تنهایی رقابت درون امپریالیستی و تغییرات مادی و اقتصادی- اجتماعی بلکه به طور فزایند تغییر شرایطِ زندگیِ طبیعی- زیست محیطی است که: صحنه و شالوده اصلی را برای دگرگونی جامعه و جهان مهیا میکند. انباشت سرمایه در عصر امپریالیست شدن سرمایه داری دارای ویژگیهای خاصی است. انباشت از طریق اشکال بسیار سیال و انعطاف پذیرِ سرمایه مالی انحصاری شروع میشود؛ از طریق تقسیم جهان به تعداد انگشت شماری از قدرتهای سرمایه داری ثروتمند و ملل تحت ستم که در آن اکثریت بزرگی از بشریت زندگی میکند؛ و از طریق رقابت جغرافیایی- اقتصادی و جغرافیایی- سیاسی که در رقابت و مبارزه برای برتری جهانی میان دولتهای ملل امپریالیستی متمرکز شده است، ادامه مییابد.  رشد و توسعه تخاصم میان سرمایه های ملی امپریالیستی مختلف و مبارزه بر سر تقسیم سراسر جهان، عمدتاً به خاطر رشد کیفی تضاد بین سازماندهی در سطح شرکت(یا کارخانه- م) و آنارشی تولید اجتماعی است. این تخاصم(تضاد) به دو جنگ جهانی در قرن ۲۱ منتهی شد. در همان زمان، تضاد اساسی نیز از نظر طبقاتی آشکار میشود. تظاهر شکل های کلیدی تضاد اساسی عبارتند از: تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی در کشورهای امپریالیستی، تضاد بین ملل تحت ستم و امپریالیسم و تضاد بین کشورهای سوسیالیستی و اردوگاه امپریالیستی (که کشورهای سوسیالیستی هم اکنون دیگر وجود ندارند(.

در طول یک دوره، این یا آن دیگری از این تضادها ممکن است عمده شود، به این مفهوم که این یا دیگری ممکن است بر رشد بقیه )تضادها- م( تأثیر بگذارد تا آنکه تحت تأثیر آنها قرار گیرد و در نتیجه در هر مرحله این یکی (تضاد عمده) برای اینکه چگونه تضاد اساسی توسعه یابد، تعیین کننده ترین است.”[1]

هیچ جنگ امپریالیستی به نفع توده های تحت ستم بشریت نیست. جنگ همیشه دو طرف دارد. در حال حاضر، در طول سال‌ها، اوکراین پمپاژ شده، مورد استفاده قرار گرفته و ابزاری در دست حاکمان غیرانسانی نظام سرمایه‌داری-امپریالیستی آمریکا، دشمن شماره یک جهان ستم‌دیدگان، که تاریخچه خونریزی‌شان علیه ستمگران است، بوده است. سرتاسر جهان بر همه پوشیده نیست، جز آن احمق هایی که مدافع و حامی «دموکراسی آمریکایی» هستند (کودتای خونین ۱۳۳۲ و بمباران کارپتی ویتنام تنها دو نمونه از هزاران جنایت آمریکایی هستند). حاکمان اوکراین به عنوان ابزاری در دست کشورهای قدرتمند سرمایه داری غربی به رهبری دولت سرمایه داری آمریکا برای پیشبرد سلطه و منافع استراتژیک خود در اروپای شرقی برای درهم شکستن یک رقیب امپریالیستی دیگر، روسیه امپریالیستی، مورد استفاده قرار گرفتند! از یک سو، جنگ کنونی اوکراین در واقع کشورهای امپریالیستی اتحادیه اروپا (آلمان، فرانسه، ایتالیا، انگلیس و بقیه شان) به اضافه ژاپن و  حاکمان سگ زنجیری آمریکا در خلیج فارس (عربستان سعودی و سایر کشورهای عربی در خاورمیانه و مصر) به رهبری دولت امپریالیستی آمریکا. در سوی دیگر این جنگ، امپریالیسم روسیه است که برای حفظ سلطه خود در آن منطقه از اروپای شرقی، نمی خواهد منافع ارتجاعی و غیرانسانی استراتژیک خود با ورود ناتو (ارتش امپراتوری غرب) به خاک اوکراین خدشه دار شود!

ما باید به ماهیت این جنگ‌ها و دولت‌هایی که آن‌ها را راه‌اندازی می‌کنند، علی‌رغم همه تبلیغات نادرست و مزخرف که روزانه بر سر ما بمباران می‌شود، دقت کنیم. همه جنگ های امپریالیستی بر خلاف منافع تمام بشریت ستمگر در سراسر جهان است و نباید بر اساس دروغ و تبلیغات دروغ به نفع یک طرف این جنگ حمایت شود. هر دو طرف جنگ را باید از منظر منافع اساسی پرولتاریای جهانی به شدت محکوم کرد زیرا تجاوز و جنگ علیه منافع بشریت در سراسر جهان است. ظلم می کند که خوراک توپ هستند و در این جنگ های ناعادلانه و ارتجاعی امپریالیستی کشته می شوند. اما رقابت خونین بین امپریالیست ها پوتین را در چنین موقعیتی قرار داد تا از منافع استراتژیک ارتجاعی خود در آن منطقه دفاع کند. امپریالیسم آمریکا و قدرت‌های بزرگ جهان خود را پشت اشک‌های زنان، مادران و کودکان اوکراینی پنهان کرده‌اند و هرگز نباید فراموش کنیم که آنها یکی از پایه‌گذاران و محرکان اصلی این جنگ ناعادلانه و ارتجاعی هستند. تجاوز امپریالیسم روسیه باید به همان شدت محکوم شود. بنابراین در کشتار و قتل عام توده ها ی تحت ستم مردم اوکراین امپریالیسم های غرب اروپا به رهبری امپریالیسم آمریکا به همان اندازه مقصر هستند که امپریالیست روسیه میباشد! به ویژه آنکه یکی از این خصوصیات بارز این جنگ این استکه راه را برای تسلیحات و بمب های اتمی در جهان را هموار میکند.

اوکراین در انقلاب اکتبر  و نقش کنونی آن در جهان امپریالیسم سرمایه داری

پس از انقلاب اکتبر، اوکراین به مثابه یک جمهوری سوسیالیستی خودمختاری در تاریخ ظاهر شد و توده ها و کارگران اوکراین نقش زیادی در ساختن ساختمان سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی داشتند؛ اما طبقات سرنگون شده که منافع خود را در جامعه سوسیالیستی از دست دادند و خواهان حفظ مناسبات استثمار سرمایه داری بودند و توسط قدرتهای بزرگ امپریالیستی علیه جامعه نوزاد شوروی تقویت میشدند همچون ایدئولوگهای کنونی بورژوازی که کم نیستند و کمونیسم را یک چیز روسی یا چینی میخوانند، کمونیسم را یک چیز روسی و ادامه تزاریسم میخواندند و میخواستند با تحریک احساسات ناسیونالیستی خلقهایی که با اشتیاق به سوسیالیسم آری گفتند را علیه سوسیالیسم و انترناسیونالیسم تحریک کنند و مانند حمله هیتلر و فاشیسم همسو با آنها دست به جنایت عظیمی در کشتن یهودیان و کمونیستها زدند. ملتهای نوین جمهوری های شوروی با ملیتهای کنونی از لحاظ کیفی یکی نبودند و نیستند. پس از مرگ استالین و سرنگون کردن سوسیالیسم در شوروی و برقراری مجددِ روابط سرمایه داری، فرآیند حل شدن ملیتها در حرکت به سوی جهان کمونیسم، متوقف و مساله ملیتی دوباره سربلند کرد. تا زمان گورباچف که رسماً فروپاشی شوروی را رسماً اعلام کرد. امروزه راست و چپ پوشالی، روایت شان از تجربه سوسیالیسم در قرن بیستم همان روایت ایدئولوگهای بورژوازی است یعنی کمونیسم را یک چیز روسی و دموکراسی را یک چیز اروپایی و همه مفاهیم را از بار جامعه شناسی علمی آن تهی میکنند. بدینصورت این جریانات ظاهراً مخالف، جنگ روس و امپریالیسم غرب را جنگ کمونیسم و لیبرالیسم(نئولیبرالیسم) معرفی میکنند.

بدینصورت هر آنچه این روزها از تلویزیون و خبرگزاری ها و رادیو و سایتها و اینترنت و باربران اینترنتی و دیگر وسایل دسته جمعی شنیده یا دیده میشود و آنچه که نظریه پردازان غرب و شرق و مسلمان و مسیحی میگویند همه یا درجهت منافع استراتژیک امپریالیسم آمریکا و اروپاست یا منافع روسیه. در این تبلیغات و نظرات بورژوایی هیچ صحبتی از منافع اساسی توده های تحت ستم و کارگران یعنی میلیون انسان تحت ستم و استثمار وحشیانه که زیر قدرت این دول امپریالیستی هستند، نیست. اصل را بر این گذاشته اند که شرایط حاکم بر جهان نظام سرمایه داری امپریالیستی خوب و جاودانه است و اشکال این است که وضعیت حاکم برجهان توسط جنگ امپریالیسم روس فاشیست بهم خورده است!!!

طبقه حاکمه اوکراین که از همان رویزیونیستهای سابق وابسته و باقی مانده باند خرابکار و تبهکار خروشچف بودند مردم اوکراین را فریب میدادند که دروازه های سعادت و خوشبختی های دموکراسی بر روی تان باز شده. دیگر لازم نیست با معیارهای منجمد و خشک زندگی کنید و دموکراسی غرب به شما آزادی کار مهاجرت و فعالیت را در سطح کل جهان میدهد(از متن سخنرانی لئونید اوچوک رویزیونیست قبلی و اولین رییس جمهور اوکراین  بعدی ۱۹۹۱)

تجربه سوسیالیسم در شوروی نشان داده که بمب و موشک امپریالیستهای کاپیتالیست فاشیسم، سوسیالیسم را سرنگون نکرد بلکه همین رویزیونیستها از درون سوسیالیسم را سرنگون کردند و آنچه که باعث شکست سوسیالیسم شد از درون بود نه بیرون و بدیهی است آمریکا و غرب درجهت منافع خود در رقابت با طبقه نوظهور بورژوازی روس به اعمال نفوذ به تک تک جمهوری های قبلی بپردازند.

گفتن حقیقت با رویکرد علمی در باره جنگ امپریالیسم روسیه با قدرتهای بزرگ اتحادیه اروپا به رهبری هیئت حاکمه آمریکا مهم است

در این شرایط بسیار متغیر، بی ثبات و پرمخاطره باید بدون هیچ ترسی و واهمه ای حقیقت را بگوییم و از ریختن خاک بر چشم مردم مظلوم ایران و جهان پرهیز کنیم و نباید با وارونه کردن و تحریف اسناد و شواهد حقیقت وارانه کنیم. حقیقت طبقاتی نیست، و در مقابل چنین تبلیغاتی یک جانبه و همسو با این یا آن طرف جنگ باید حقیقت را همانطور که هست گفت. کسانی که تنها یک طرف این جنگ یعنی امپریالیسم روسیه را محکوم می کنند، هدف نامشروع خود را پنهان می کنند و در واقع راه حل آنها چیزی نیست جز انتظار از حاکمان ایالات متحده و متحدین غربش برای استقرار “دموکراسی” اش در ایران یا هر جای دنیا. و آنها باید بدانند که: آنچه که دولت آمریکا از آن برای “گسترش” “دموکراسی و آزادی آمریکایی در جهان” می نامد، دموکراسی نیست، بلکه گسترش و تعمیق استثمار و سرکوب نظام سرمایه داری – امپریالیستی آمریکا در همه جا است. در جهان! زیرا در جهانی که با شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی مشخص شده است، صحبت از «دموکراسی» بدون صحبت در مورد ماهیت طبقاتی آن دموکراسی و اینکه به چه طبقه ای خدمت می کند، بی معنی و حتی بدتر از بی معنی است. تا زمانی که جامعه به طبقات تقسیم شده است، «دموکراسی برای همه» نمیتواند وجود داشته باشد: یک طبقه همیشه بر طبقه دیگر حکومت خواهد کرد و آن دموکراسی را که در خدمت منافع و اهداف آن است، تقویت و فراگیر خواهد کرد. سؤال این است: کدام طبقه حکومت خواهد کرد و آیا حکومت و نظام دموکراتیک آن در خدمت ریشه کنی شکاف طبقاتی و روابط ستم، استثمار و نابرابری خواهد بود؟

از طرف دیگر روز شنبه (۷ اسفند۱۴۰۰) زلنسکی رئیس جمهور اوکراین  از سران اتحادیه اروپا خواست فورا اوکراین را به عضویت اتحادیه اروپا درآورند!!! چیزی که پوتین به شدت مخالفش است. چون در ادامه این عضو اتحادیه اروپا شدن، عضو ناتو هم خواهد آمد.

پوتین تحت هیچ شرایط نمی خواهد اوکراین جولانگاه اتحادیه امپریالیستهای اروپا به رهبری هیئت حاکمه آمریکا شود.

اگر اوکراین عضو آن شود، یعنی بنوعی وابسته به آمریکا و تحت فرمان آمریکا میشود و این یعنی امپریالیسم آمریکا بیخ گوش روسیه با تجهیزات نظامی قرار خواهد گرفت.

پوتین می داند که هیچ راه دیگری در مقابل ضرورتهای استراتژیک امپریالیسم روسیه با تغییر موازنه قوا در اروپا و به رسمیت شناختن حقوق و و منافع امپریالیسم روسیه در اروپای شرقی است، وجود ندارد. او جنگ را با این هدف شروع کرده است. تحمیل سطله امپریالیسم روس به غرب و اتحادیه کشورهای پرقدرت امپریالیسم اروپا!!!

قرار است که مذاکره بین روسیه و اوکراین صورت بگیرد…. اما نباید فراموش کرد که همیشه مذاکرات جنگ تنفسی است برای ادامه جنگ تهاجمی تر و خونین تر که توده های مردم دو طرف تاوانش را میدهند و قتل عام میشوند.

به دیده ما پوتین خیال توقف جنگ را به خاطر همان دلایل بالا که گفته شد، ندارد…. او می خواهد موضع روسیه را به حاکمیت اوکراین تحمیل کند. حاکمیت اوکراین که تحت فرامین امپریالیسم غرب است زیر بار پوتین نخواهد رفت.

امپریالیسم روسیه و چین جایگاه سابقشان در نظم کنونی حاکم بر جهان سرمایه داری-امپریالیستی را برای خود محدود و کوچک میدانند؛ منافع استراتژیکشان در نظم کنونی حاکم بر جهان محدود گشته است؛ اوضاع بی ثبات کنونی حاکم بر جهان سرمایه داری با حمله فاشیستی ارتش امپریالیسم روسیه به اوکراین وخیمتر و این تضاد درونی بین امپریالیستها بر سر تقسیم مجدد جهان حادتر خواهد شد و خطر جنگ جهانی سوم افزایش یافته است! و طبق تجربیات و دانش تاریخی طبقه مان هرگز نباید این توهم را به خود راه داد که با اتکا یکجانبه و دگماتیسمی به این اصل اساسی مارکسیسمی که توده ها تاریخ را میسازند و ظلم و ستم استثمار نظام سرمایه داری به مقاومتی که میتواند به انقلاب منجر شود پا میدهد، و بنابراین مبارزه طبقاتی و پتانسیل انقلابی آن باید شکل عمده حرکت تضاد اساسی سرمایه داری است! سوال اساسی این است که آیا این شرایط عینی نیست که واقعاً چارچوب کلی برای مبارزه طبقاتی را مستقر کرده و آیا بدون رهبری، توده ها می توانند تاریخ را طبق منافع اساسی و عالی خود بسازند بشریت به کمونیسم رهنمون شود؟ آیا این رهبری در حزب پیشرو متمرکز نیست که بنیادش بر پیشرفته ترین درک علمی از چگونگی تحولات جهان باشد و اینکه چگونه می تواند آنرا در جهت منافع انترناسیونالیستی اساسی و رهایی بخش بشریت دگرگون نمود؟ پاسخ صحیح به این سوالات برای پرولتاریای انقلابی(کمونیستهای انقلابی آگاه) که با رویکرد علمی اوضاع حاکم بر جهان امپریالیسم سرمایه داری که طبق نیروی محرکه آنارشی به عنوان دینامیک عمده سرمایه داری است، را تجزیه و تحلیل میکنند، آری است! پرولتاریای انقلابی تنها طبقه ای است که از دانش اجتماعی تکامل یافته و منتقل شده توسط نسلهای قبلی استفاده میکند و پاسخ علمی به اوضاع حاکم بر جهان و همه و هر وضعیت مشخص که در فرایند تحولات شرایط عینی سربلند میکند، دارد. طبق چنان تجارب و دانشی دو جنگ جهانی بین  امپریالیست ها به دو انقلاب رهاییبخش در روسیه تزاری تحت رهبری لنین و پرولتاریای بلشویک(جنگ جهانی اول) و در چین تحت رهبری مائو تسه دون و حزب کمونیست چین در جنگ جهانی دوم در مبارزه با فاشسیم هیتلری منجر شد. بنابراین انقلاب تنها راه برای توقف جنگ در مقابل پرولتاریا انقلاب کمونیستی است و نه چیزی کمتر از آن! برای همین در مقابل بشریت ستمدیده سراسر جهان دو گزینه بیشتر وجود ندارد یا جنگ و کشتار و ارتجاع و نابودی یا رهایی واقعی با علم کمونیسم نوین برای پیشبرد انقلاب کمونیستی در جای جای جهان. فقط انقلاب کمونیستی می تواند از این جنگ که تهدید جدی و بلقوه خطرناکی برای توده های تحت ستم سراسر جهان است، جلوگیری کند. اگر توده ها تحت رهبری حزب پیشرو به خود  جرات انقلاب کردن ندهند برای تغییر هیج آینده ای ندارند.

توده های تحت ستم بشریت  نباید از شکست بترسند بدون اینکه عملی انجام دهند، دیگر دوران رویا پردازی تمام شده، وقت و فرصتی باقی نمانده و اگر این تحولات پاسخی انقلابی نگیرد این فاشیسم و ارتجاع  خواهد بود که سرنوشت مردم را در دست میگیرد و مردم بهایی سنگینی میدهند.

بنابراین نیاز است که تاکید مضاعفی شود که: تنها گزینه در مقابل پرولتاریا جهان برای پایان دادن به جنگهای امپریالیستی بین قدرت های بزرگ که به سلاح هسته ای مسلح اند، سرنگونی نظام جهانی امپریالیسم سرمایه داری در یک انقلاب اجتماعی با شرکت میلیونها نفرشان در هر کشور  است.

در مقابل پرولتاریای ایران نیز هیچ گزینه دیگری برای رهایی از شر نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا که بانی استمرار عمر ننگین جمهوری اسلامی است و پایان دادن به عمر ننگین نظام بنیادگرای دیکتاتور مذهبی جمهوری اسلامی در یک اتحاد بزرگ برای به سرانجام رساندن انقلاب و سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی قرار ندارد. و تا آنجا که به امضای احیای برجام مربوط میشود: هر گونه توهم نسبت به امضای برجام که گویا باعث بهبود وضعیت معیشتی و زندگی فقیرانه فرودستان به خاطر رونق گرفتن سرمایه گذاری امپریالیستهای اتحادیه اروپا در ایران، سرازیر شدن دلار آمریکا و یوروی اروپا  و امکان برخورداری از حقوق انسانی و حق معیشت و کار، سرابی بیش نیست. برجام قبلی که در تیر ۱۳۹۴ (۱۴ ژوئیه ۲۰۱۵) امضا شد زندگی همه مردم ایران را به چنین روز نداری و فقر روزافزونی که می گذرانند کشانده است، و بنابراین کوچکترین امیدی به بهبود شرایط زندگی شایسته انسانی با امضا برجام جدید نباید داشت. نباید امکان بازتولید و ادامه عمر ننگین جموری اسلامی به قدرتهای بزرگ امپریالیستی داده شود. سرمایه مالی شان در ایران نه تنها باید ناامن شود بلکه صدور سرمایه مالی امپریالیستها باید قطع شود و این کار تنها با یک انقلاب اجتماعی و در اتحاد انقلابی بین اقشار و طبقات مردم فرودست ایران قابل حصول است؛ زیرا  منافع اساسی و  نیاز و ضرورتی که در مقابل فرودستان ایران است نه تنها در تضاد با منافع استرتژیک و نیاز و ضرورت جمهوری است بلکه همپنین در تضاد با منافع استراتژیک نظام سرمایه داری-امپریالیستی جهانی به رهبری امپریالیسم آمریکا و کلیه متحدین متشکلش در اتحادیه اروپا است.

نه به جنگ بین امپریالیستها مختلف! 

انقلاب اجتماعی تنها گزینه عقلانی و مقبول در مقابل فرودستان ایران که منافعشان با فرودستان منطقه و بشریت سراسر جهان گره خورده است، می باشد.

انقلاب کمونیستی و نه چیزی کمتر از آن!

سرنگونی نظام سرمایه داری ایران هم مطلوب، هم ضروری و ممکن است.

فوری ترین وظیفه کمونیستهای انقلابی ایران سرنگونی سیستم سرمایه داری جمهوری اسلامی در انقلاب اجتماعی با شرکت میلیونها نفر از توده های پابرهنه تحت ستم و استثمار به رهبری حزب کمونیست انقلابی ایران است.  

گروه کمونیست‌های انقلابی سنتز نوین کمونیسم در ایران

۸ اسفند ۱۴۰۰

[1] – نقل از درباره “نیروی محرکه آنارشی” و دینامیک تغییرات سرمایه داری، نوشته ریموند لوتا.
برای خواندن کل این نوشته به لینک زیر در شبکه اجتماعی تلگرام ( در کانال کمونیسم نوین) مراجعه کنید:
https://t.me/New_Communism/808