عزت آهنگر

        مثنوی دردها

رئیس کل جهان بخشنامه صادر کرد
و سرزمین کهن را اسیر و بائر کرد

هر آنچه بد بسرشت و بخون آبش داد
نهال تشنه ی این ملک را سرابش داد

خطا نمود درین سالهای جنگ و جنون
و نسل پاک وطن زیر دست این میمون

نفاق و تفرقه میراث قرنها جنگ است
بزرگترین هدف دشمنانه نیرنگ است

ستم فزون شده بر ما و ۲۰ سال و اند
زدند ساز رقابت دو دشمن هموند

به نام دین و سیاست رقابت مرموز
بشُسته اند دل و ذهن ما چنین پیروز

رقابت همه ابنای وحشت و مذهب
کشیده شعله به نسل جوان در مکتب

یکی بنام خراسان و آن دگر تا جیک
دگر هزاره و پشتون ، بلوچ یا ازبیک

شکسته اند کمان رنگی محبت را
طناب محکم ابریشم شهامت را

تمام کشور ما شد اسیر و ویرانه
و خلق ما همه از خویش گشته بیگانه

دگر مهار چنین وحشت از خیانت و جنگ
ز حد گذشته و نسلی فدایی نیرنگ

نشسته اند و لباس سیاه بریدند
به پیکر و تن میهن قبا بریدند

سپرده اند رمه با گرگ، ره فرار زدند
تمام هستی این سرزمین قمار زدند

کنون که دوزخ عالم ز جبر شیطان است
جهان ز کرده و ناکرده اش پشیمان است

چنین سرود جهان ساز و کار آزادی
که نسلهای بشر گیچ شد ز بربادی!

غروب درد و الم خیمه زد به کشور ما
و مغز ها به فراراند ز خاک و مادر ما

هزار لعنت و نفرین، بر سیاست دهر
که کرده اند وطن را چنین بد و ابتر

عزت آهنگر
سوم فبروری