شب یلدا
رسول پویان
شب یلدا
کمند زلف خـوشبو را شب تاریک یلدا کن
شکوه چهرۀ خـورشید را از دل هویدا کن
بیفشان نور جان دردامن شبهای ظلمانی
سـرور باسـتانی را سـرود زلـف رویا کن
بـه روی منقـل آتش سـپـند همدلی افـشـان
فضای خانه را با قصه هایی عنبرآسا کن
دوبیتی وغزلخوانی به گرد منقل و کُرسی
گهی چیسـتان گـو و گاه گه حـل معـمّا کن
زکیف میوه های خشک وآجیل یادمی آرم
انـار و هـنــدوانــه در کـنـار آن مهـیـا کن
گـره افـتاده زلـف چـله و پـایـیـز در یـلـدا
به دست جلوۀ خورشید فرداعقده را واکن
سـرود مهر از باغ شکـوفـان اوستا خوان
هـزاران واژۀ نـو همنوای نقـش مـانـا کن
ز آیین بزرگان رسم های خوب را بگزین
تمدن را به نورعقل ودانش پاک وزیبا کن
به یاد عهد پیشین قصۀ امروز را برخوان
به جام جم شراب دلکش جمشید و دارا کن
انیس بلبل و گل نغمۀ عشق و طرب سرده
حذر از خنجر آدم کش غـولان صحرا کن
بسوزان ریـشۀ افـراطیت را در جـهان دل
سرِانسانیت را پاک پاک از زهر سودا کن
وگرافراطیت باچنگ ودندان میکند یورش
دفـاع و پـایـداری زیب تـدبیر و مـدارا کن
مدام اهریمن افـراط با خـورشید می جنگد
دل اهـل تـمــدن را بـه نــور عشق بینا کن
طلسم جهل را مستانه با رقص ونوا بشکن
تمـام کائنات را غـرقـه در دریـای مینا کن
زنورِ پاکِ یزدانِ خرد شیطان گریزان است
خـدای جهـل را مهـرِ درخشـانِ اهـورا کـن
بسوزان بیخ نخل خون پـرِنفرین ونفرت را
شب یلدا به انسان قصۀ زرتشت ومیترا کن
دل کنفسیوس از نغمۀ شیوا شـود سـرمست
سر موسی وعیسی را پراز افکار بودا کن
تمدن را به نـور عشق و دانایی مزیّـن ساز
نگاه انـتـقـادی بـاز در تــوراتِ مـوســا کن
نیابی دانش و عقل و خرد در باور تاریک
هـمــای روشـنـی بـر قـلۀ هـسـتـی بـالا کن
زچشم فلسفه بر عمق هستی و جهان بنگر
کتاب دانش و اندیشه را دریاب وخوانا کن
بـه تـاریـخ تـمـدن عـنـدلـیـب بـاغ انـسـانی
زبان سـاز دل در بزم شـاد عشق گویا کن
هزاران گل به گلـزار تمدن می زنـد لبخند
به دامان تکامل بی کران گردان و بویا کن
برای محو دیـو جهل از فرهنگ پربار ات
جوان را رستم وفردوسی وخیام وسینا کن
گـرامی گنج مقبول تمدن را حـراسـت کن
بـه روی بـستر تاریـخ نظـم تـازه برپا کن
زهی تا دورۀ دلگیرِهجران می رسد پایان
به شـوق مـژدۀ دیـدار دل ها را شکیبا کن
18/12/2021
padarjan2021-12-22T09:19:48+00:00