ا. م. شیری
دور تازۀ جنگهای ژئوپلیتیک امپریالیسم
خروج به ظاهر ناگهانی آمریکا از افغانستان بعد از دو دهه اشغال و کشتار و ویرانی در ٨ شهریور- سنبلۀ ١۴٠٠، بسیاریها را در حیرت فروبرد. بطوری که برخیها آن را «فرار آمریکا» قلمداد نمودند و حتی مواردی بود که سعی کردند این اقدام مسخره را به سقوط سایگون و فرار یانکیها از ویتنام در سال ١٩٧۵ تشبیه کنند.
اما بر خلاف ظاهر امر، حوادث روزهای آغازین واقعه مانند از هم پاشیدن دولت پوشالی اشرف غنی به طرفةالعین، بیعملی و اضمحلال ارتش پوشالی افغانستان که در تمام مدت اشغال کشور تحت آموزش نیروهای آمریکایی و همپیمانان ناتویی و غیرناتویی آن بود و همچنین، عدم مواجه اشغالگران با مقاومت جدی یا درگیری در یک جبهه جنگ در تمام دورۀ اشغال، باضافۀ تحویل مسالمتآمیز افغانستان به گروه تروریستی طالبان نشان میدهد، که آمریکا طبق تصمیم قبلی و با اهداف بلندمدت بر اساس توافق با طالبان در دوحه در سال ٢٠٢٠ از افغانستان خارج شد.
این یک خیال باطل است هر گاه امپریالیسم جهانی به سردمداری امپراطوری تروریستی آمریکا را فقط در شکل و هیبت یک قدرت جنگی مهاجم تصور کنیم. امپریالیسم ابزارها و روشهای بشدت خطرناکتر و هلاکتبارتر از نیروی نظامی در اختیار دارد. میلیونها میلیون نیروی نیابتی مسلح و غیرمسلح، جاسوس، مزدور و مزدور بیجیره و مواجب (مزدور ایدئولوژیک) تحت فرمان خود در همۀ کشورها دارد. این نیروهای نیابتی همواره برای دفاع از منافع سارقانۀ اربابان جهان، از هیچ جنایت و خباثتی چشمپوشی نمیکنند.
امپریالیسم جهانی علاوه بر قدرت نظامی و پیمان تروریستی ناتو، یک ابزار بشدت خطرناکتر دیگری بنام ناتوی تحریم در دست دارد، که به کشتار جمعی بیسر و صدا منتهی میشود. کشتار بیش از نیم میلیون کودک عراقی در سالهای نود قرن بیستم فقط یک نمونه از کاربست این ابزار آن است، که مادلن اولبرایت، وزیر خارجه، به دیگر سخن، وزیر مداخلات خارجی آمریکا در یکی از مصاحبههایش در کمال بیشرمی و خونسردی در توجیه آن گفت، که از نظر ما بعنوان بهای مقابله با رژیم عراق ارزش داشت.
امپریالیسم ناتوی رسانهای و فرهنگی در اختیار دارد که بواسطۀ آن مغزها را تسخیر میکند؛ فرهنگها، تمدنها، رفتارها، اخلاقیات و رابطهها را زیر و زبر میسازد؛ شبکۀ بسیار گستردۀ اتاقهای باصطلاح فکر، مؤسسات پژوهشی، تحقیقاتی، آموزشی، دانشگاهی برای فکرسازی و رسوخ در افکار و اندیشۀ انسان، مسخ آن و تربیت مزدوران ایدئولوژیک، محو و نابودسازی ارزشها و جایگزینی آن با خباثت و رذالت دارد که ابعاد نتایج فاجعهبار آنها در محدودۀ تصور انسان نمیگنجد.
با این وصف، با اطمینان و قطعیت میتوان گفت، که از میان تمام ابزارهای امپریالیستهای جهان، این مورد آخری بمراتب خطرناکتر و هلاکتبارتر است. چه که ابزارهای نظامی و تحریمی برای عموم قابل مشاهده و ملموس هستند، اما این یکی اساساً نامرئی و همیشه بحث برانگیز و منحرفکننده است. اتفاقاً با کمک همین ابزار براحتی میتواند بخش اعظم تودههای انسانی را مسخ کند، مغز آنها را تسخیر و به میدان نبرد بدل سازد؛ مزدران و عوامل ایدئولوژیک خود را به بار آورد. از میان این قبیل انسانها، به کمک ناتوی رسانهای و فرهنگی فرومایگانی را برگزیند؛ آنها را به دایرۀ قدرت در حاکمیت کشورها وارد کند و به یاری آنها دولتها را به اتخاذ سیاستهای غلط، اجرای پروژههای ویرانگر، تصویب قوانین ضدملی، بویژه، ضد کارگری، خصوصیسازی اموال و داراییهای ملی، صنایع و معادن، تخریب نظام تحصیل و آموزش و پروش، طب و بهداشت و درمان وامیدارد.
متأسفانه، پیامدها و عواقب مهلک این ابزار امپریالیستی زمانی آشکار میشود که دیگر کار از کار گذشته، اوضاع به حالت کاملاً غیرقابل بازگشت رسیده است. تجزیه و نابودسازی فاجعهبار اتحاد شوروی، یوگسلاوی و تخریب نظام سوسیالیستی نمونۀ برجسته و انکارناپذیر کاربست گستردۀ این ابزار است.
نفوذ فیزیکی و ایدئولوژیک امپریالیستها، بخصوص آنگلوساکسونها در کشور ما تاریخ نسبتاً طولانی دارد. اگرچه اساساً از دورۀ قاجار شروع شد، اما در دورۀ دو پهلوی به نقطقه اوج رسید. در این دوره، رژیم وابسته پهلوی بعنوان عامل اصلی نفوذ بیگانه در کشور، فجایع و مصایب بسیار سختی بر ملک و ملت تحمیل کرد. از قضا، همین روز شانزده آذر، روز قربانی کردن سه دانشجو (مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و آذر شریعت رضوی) در پیش پای نیکسون، یکی از گماشتگان امپریالیسم جهانی که روز دانشجو نامگذاری شده است، تنها یکی از صفحات سیاه تاریخ نفوذ و وابستگی به بیگانه بود.
نفوذ در دورۀ جمهوری اسلامی نیز همچنان با روند صعودی پیش رفت. روند نفوذ در دورۀ جمهوری اسلامی ایران از آن سبب ادامه یافت که حاکمیت برآمده از انقلاب بدلیل بیتجربی طبیعی در امر دولتمداری، بیسازمانی و بیبرنامگی، ساواک رژیم شاه را بدست ارتشبد حسین فردوست تجدید سازمان داد و بخدمت گرفت. بموازات این، اسناد اداره کل مرتبط با موساد ساواک، درست در روز ٢٢بهمن، روز پیروزی انقلاب بدست یک دارو دستۀ معلومالحال به آتش کشیده شد. در نتیجه، مأموران موساد بطور کلی در ایران ناشناخته ماندند. عاقبت ادامۀ نفوذ، قبل از همه دامن خود جمهوری اسلامی را گرفت. بگونهای که اغلب شخصیتهای مترقی و استخواندار آن یا از طریق آزار بیحرمتی مانند آیتالله محمود طالقانی، یا از راه ترور و انفجار، مانند آیتالله بهشتی، مطهری، قدوسی، رجایی و دیگران حذف شدند و پس از آن، سرکوب و کشتار بیامان نیروهای مترقی، احزاب و سازمانهای میهندوست و وفادار به انقلاب مردم کلید خورد.
نتیجۀ نهایی نفوذ فیزیکی و ایدئولوژیک- سیاسی در کشور ما آن شد که امروز شاهدیم: اجرای پروژههای ویرانگر مانند سدسازیهای بیرویه، سوراخ- سوراخ کردن سینۀ سوختۀ کشور در اثر حفر چاههای عمیق، خصوصیسازی اموال و داراییهای ملی، تخریب و تعطیلی صنایع تولیدی، سلطۀ اختاپوسی بخش خصوصی بر نظام تحصیلی، طب و بهداشت، گسترش بیسابقۀ فاصلۀ طبقاتی، فقر، بیکاری، بیخانمانی عمومی و محرومیت اکثریت جمعیت از حداقلهای زندگی در یک سو؛ فساد، دزدی، باندبازی، رانتخواری، مالاندوزی سرسامآور در سوی دیگر، که امروز باعث اعتراضات وسیع مردمی در گوشه گوشۀ کشور گردیده است. بگونهای که در حال حاضر، کشور را در آستانۀ آزمون بسیار سختی قرار داده است.
به این ترتیب، با توجه به تشدید فشارها و حملات تبلیغاتی- روانی ناتوی رسانهای امپریالیسم علیه کشورهای چین بعنوان رقیب عمدۀ اقتصادی، فدراسیون روسیه بمثابه رقیب قدرتمند نظامی و ایران که از ابتدای پیروزی انقلاب مردمی سال ١٣۵٧ با آن مشکل دارد، بطور قطع میتوان گفت، خروج آمریکا و اغلب همپیمانان آن از افغانستان در واقعیت امر، تغییر روشهای مداخله در امور دیگر کشورها و نقطه عطفی در شروع دور تازۀ جنگهای ژئوپلیتیک در قالب جنگهای ترکیبی بود. روشی که در آن نقش اصلی را نیروهای نیابتی اعم از فیزیکی و ایدئولوژیک بازی میکنند.
برای توضیح روشنتر این مدعا فعلا کافیست، بدون پرداختن به چگونگی پیشبرد جنگ ژئوپلیتیک با کشورهای بزرگ چین و روسیه، نگاه مختصری به وقایع اتفاقیه ماههای اخیر در ایران و پیرامون آن بیاندازیم.
پس از خروج آمریکا از افغانستان و تحویل آن به طالبان در مدت کوتاهی که گویا در درّۀ پنجشیر مقاومتی شکل گرفته بود، نیروهای نیابتی امپریالیسم در ایران اعم از ایرانشهریهای عظمتطلب و انواع پانها، لیبرالها، سلطنتطلبان و سوسیال- شوونیستها در یک همآهنگی آشکار تمام هم و غمّ خود را صرف آن نمودند تا پای ایران را به باتلاق افغانستان بکشند. اما در اثر هوشیاری مقامات رسمی این دسیسه بینتیجه ماند.
با این حال، نیروهای نیابتی از پای ننشستند و تلاشهای خود را برای بر هم زدن مناسبات همسایگی ایران با جمهوری آذربایجان و ترکیه معطوف نمودند تا بتوانند بموازات ایجاد تنش یا حتی درگیری نظامی، احساسات ملی را در کشور تحریک نمایند. چرا که نیابتیها و اربابان آنها بخوبی به این واقعیت آگاهند که نه تهدیدات نظامی، نه تحریمهای اقتصادی و نه ترورهای هدفمند، نتیجه مطلوب آنها را نداد. بعد از این بود، که به مسئلۀ ملی، تنها مشکل مزمن کشور آویزان شدند تا شاید از این طریق ایران را بالکانیزه کنند.
خوشبختانه، این اقدام نیابتیهای تحت امر اربابان جهان برای واداشتن ایران به مشارکت در جنگهای ژئوپلیتیک نیز ثمر نداد. اما، بر خلاف انتظار آنها، ایران و جمهوریهای آذربایجان و گرجستان در ١۶ آذر برای راهاندازی مسیر ترانزیت و اتصال خلیج فارس به دریای سیاه توافق کردند.
ناگفته نماند که مسئلۀ ملی مهلکترین خطری است که بقاء ایران را تهدید میکند. با درک این واقعیت، انتظار میرود حاکمیت جمهوری اسلامی اهمیت لحظه را درک نموده، بموازات حل فوری مشکلات معیشتی عامه مردم، آب استانهای کم آب کشور، لغو خصوصیسازیها، تغییر سیاست اقتصادی و اقتصاد سیاسی مسلط و یکسری مشکلات دیگر، مسئلۀ ملی را بر اساس اصل پانزدهم قانون اساسی سریعاً حل کند تا دست نیابتیهای امپریالیسم از این مستمسک نیز برای همیشه کوتاه گردد.
ا. م. شیری
١٧ آذر- قوس ١۴٠٠