انجینیرشیرآهنگر

روز جمعه سوم دسامبر درشهر مشهد (ایران ) مراسم بزرگی برای بزرگداشت و یاد بود زنده یاد استاد براتعلی “فدائی” هروی  توسط اقارب استاد و محافل فرهنگی مقیم آن شهر در “حسینیۀ هراتیان” برگزار گردید. متن زیرین دراین مراسم باشکوه توسط  فرامرز “فدائی”، به نمایندگی از خانواده، خوانده شد. 

تحولات زندگی “فدائی” اش ساخت

با درود وسلام به حضور تک تک شماعزیزان وبا سپاس از همۀ عزیزانی که در مراسم تشییع پیکرپاک استاد فدائی و درمراسم دو روز فاتحه داری آن بزرگوار درهرات زحمت کشیده اند و با سپاس از مردم بزرگوارهرات، که علیرغم احساس خطرها، باشرکت گستردۀ شان دراین مراسم، به سخنسرای توانای کشورشان ارج نهادند، مختصری دربارۀ زندگی شاعرانۀ استاد به عرض می رسانم:

نام کوچکش براتعلی است که تحولات زندگی “فدائی” اش ساخت. او نود سال واندی قبل دریک خانوادۀ فقیر در شهرکهنۀ هرات در افغانستان چشم به جهان گشود. مختصر سالی فرصت خواندن مکتب برایش میسر شد، که ازآن بهره گرفت ولی شانس تداوم آموزش به پله های بالای تحصیلی درمکتب و دانشگاه را نیافت.

او از نوجوانی پا به عرصۀ پهناور و پربار شعر وادب گذاشت و به قول خودش از همان زمان چیزهائی می نوشت. درجوانی به حلقات مداحان اهل بیت پیامبر پیوست و دراین راستا قصاید و قطعات ومناقبی آفرید که درولایات مختلف در بزم مداحان زمزمه می شد. توانائی های او درساخت و پرداخت اشعارمذهبی و ارائۀ آن ساخته ها با طنین آواز او وشاگردانش در محافل، او را به سرحلقۀ مدیحه سرایان و منقبت خوانان هرات و حلقاتی از بلخ و کابل مبدل ساخت و جمع زیادی دراین ولایات به دورش حلقه می زدند. استاد سعادتملوک تابش در مقدمۀ کتاب “چامه ها وچکامه ها”ی استاد فدائی می گوید “طنطنۀ فکری و کَر و فَر ابداعی و زیبا نوایانۀ اشعار مذهبی او بسیار چشمگیر، سُکرآور، شوکتبار و جوشاننده بود…”.

و آری چنین بود؛ او دراین زمینه آثار زیادی دارد که قسمت هائی از آن به شکل بیاض ها و کتاب تکثیر و چاپ ونشر شده است. این، یک مرحلۀ پرکار و پرمشغلۀ از زندگی شاعرانۀ استاد براتعلی “فدائی هروی” است.

واما فدائی دربطن یک جامعۀ فقیر، پر از رنج و ستم و نابرابری ها زاده شده، رشد وتکامل نمود که طبیعتاً ذهن حساسش از آن جامعه اثر برداشته است. زندگیی فقیرانۀ او و مردمش چنان اثرات عمیقی بر او گذاشت که  تا مغز استخوانش را می سوختاند، به ویژه که درکنارش اقلیتی را می دید که به قول خودش “دربسترناز آرمیده اند”، او به شیوۀ خاصش به این نابرابری اعتراض می کرد. در دهۀ سی شمسی که در افغانستان سرآغاز نوع دیگری از مبارزات اجتماعی به حساب می آید و درگوشه گوشۀ کشور، به ویژه درکابل، صدای اعتراض روشن اندیشان بلند می شود، درهرات نیز جمعی فریاد شان را بلند می کنند. دراین میان “فدائی” نیز با شعر وبا قلمش به شرح حال  زندگی کاملاً دوگونه و متضاد فقرا و اغنیا می پردازد و با بیان رنج فقرا برآن گمان است تا شاید بتواند بر دل ستمگران اثر بگذارد و آن ها را به کمک به فقیران تشویق کند. درسال  ۱۳۳۴ش شعری با عنوان “نوای فقیران” می سراید. این اثر درسال ۱۳۳۶ش درمجلۀ ادبی هرات نشر شده و همین امروز هم که ما اینجا نشسته ایم و شصت وشش سال ازآن می گذرد، هنوز هم با درد واندوه، زبان حال مردم مظلوم افغانستان است، تکۀ از آن را تقدیم تان می کنم:

“آنانکه شب به بستر نازآرمیده اند

درزیر صندلی وبخاری خزیده اند

شبهای تار وسختی سرما ندیده اند

دربوستان دهر به شادی چمیده اند

همواره غرق نعمت ونازند و عیش ونوش

این نغمه از نوای فقیران کنند گوش: 

عریان تنیم وگرسنه و مفلس و فقیر

بی خانمان وبیکس و بیچاره و حقیر

برخاک ره فتاده وخواریم چون حصیر

دردست جور حادثه گردیده ایم اسیر

سیماب وار از سر شب تا سپیده دم

درلرزه از شکنجۀ سرما و درد وغم…

 فدائی با فهم همان زمانی اش از صاحبان مسند ناز و قدرت، به فقرا طلب ترحم می کند و می گوید:

کای صاحبان مسند عزت ترحمی

وی خازنان مخزن دولت ترحمی

بربیکسان وادی حسرت ترحمی

بربسملان خاک مذلت ترحمی

دستی زآستین سخاوت برآورید

ما را ز ورطۀ غم ومحنت برآورید.

طبیعی است که پژواک همین التجاء هم، به مصداق قول معروف “اشکی کباب باعث طغیان آتش است”،  بر صاحبان مستبد مسند وجاه اثری بد گذاشت و برفدائی خشم نمودند و او را از وظیفۀ کوچک دولتی اش برکنارکردند، تا دربدست آوردن لقمۀ نان بخور ونمیری بیشتر محتاج باشد. او زندگی سخت وفقیرانۀ را می گذراند، اما هرگز تن به مذلت نداد و با ظلم وستم حاکم همنوا نشد و گفت:

 “من آن چکامه سرا عندلیب خوش نفسم

که صحن گلشن قدس است صحنۀ قفسم

به اوج قاف قناعت عدیل عنقایم

نه بربساط مذلت نشسته چون مگسم”.

سالهای دهۀ چهل شمسی در افغانستان، سالهای خیزش های مردمی و روشنفکری است، که هرات یکی از کانون های گرم آن است. استاد فدائی که چون دریائی، امواج اعتراضش در درون نهفته بود، همصدا با این جنبش و در پیوند با آن، با آفرینش سرود های اعتراضی و میهنی اش شورآفرینی می کند وحلقاتی از جوانان سرزمینش را به دورش گردآورده و آموزش شعر می دهد. شعرای نامداری هم اکنون درعرصۀ شعر خود را شاگردان استاد فدائی می دانند که دراین راستا از محضر او بهره گرفته اند.

فدائی در هنگام تجاوز روسها به میهنش همنوا با جنبش اعتراضی مردم، موج فریادش را به عرش شعر مقاومت می رساند. در دوران مقاومت، به ویژه در حوزۀ غرب افغانستان، کمتر محفل، گروه و جبهۀ را می توان سراغ کرد که در شورآفرینی اش از شعر فدائی بهره نگرفته باشد. این جا دیگر فدائی را به حق می توان سکاندار شعر مقاومت خواند. او با هر سروده اش به مقاومتگران میهن خود انرژی وشور می آفریند وتعداد این سروده ها نیز کم نیست. در یکی ازاین سروده ها چنین پیام شورآفرین داد که ثبت تاریخ مقاومت گشته است:

طلوع انقلاب است این

فروزان آفتاب است این

حماسه آفرینان، ای دلیران

ای به نیروی شهامت اندرین میدان،

به خون خویش مایلها

دراین فرصت که می باشد به گیتی قصۀ جانبازی تان نقل محفل ها

شهادت بزم وشور عشق ساقی جام عشرت خون

به پای سر سوی میخانه رو آرید

و با هم همنوا گوئید

“الا یا ایهالساقی ادرکأساً وناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها”

اینجا، درعرصۀ مقاومت میهنی درافغانستان، این استاد فدائی هروی است که طلایه دار شعر مقاومت است و این گونۀ شعری را به اوج می رساند و پیشاپیش رهروان راه آزادی قرار می دهد.

آمیزش با جنبش مردم، همنشینی، همسوئی و همگفتاری با مبارزان انقلابی و درس اندوزی از مسایل اجتماعی به “فدائی” می آموزاند که رهیدن از ستم وتجاوز و رسیدن به سرمنزل آزادی با التجاء میسر نیست و در ذات ستمگستران ومتجاوزان ترحم نمی گنجد؛ لذا برای رسیدن به آزادی و حفظ آن، راه حل انقلابی برمی گزیند و می گوید:

 به باغ ملک دونوبت نهال آزادی

نیازمند به آب است تا برآرد بر

یکی زخون شهیدان به گاه رشد ونمو

دیگر زخون ستمگستران به وقت ثمر.

درسالهای پسین استاد فدائی شمع محفل ادبی یاران ادب پروردرهرات گشته و ده ها نوآموز شعر از محضرش آموخته اند و شاعران سربرآورده نیز از گنجینۀ سرشار “فدائی” برغنای فهم شعری شان افزوده اند. همین عاشقان شعر بودند که سالها پیکر بیمار استاد محبوب شان را همراهی و پاسداری نمودند و سرانجام وفادارانه آن را بردوش کشیده و تا آرامگاه ابدی اش رساندند، که مرهون شان هستیم. روح این استاد بزرگوار شاد و یادش جاودانه باد. تفصیل زندگینامۀ این اسطورۀ شعر را در آینده وعده می دهیم و ازحضور شما عزیزان در این محفل ممنون و متشکریم.