علیشاه حکیمی

سرودۀ از10 سال قبل است، که هنوز سایر کارهای استاد فدائی زیور چاپ نیافته بود، نوشتم.

قدر زر، زرگر شناسد

گرنشیند فاضلی برپشت میز داوری
مینهد نام تورا بی شبه “خورشید هری”

انجمن آرا شدی، صد باغ گل پرورده ای
خون شدی دربستر رگهای پارسیی دری

تا تو را با کوه سنجیدم به مقیاس عمل
بی تملق با وقارخود زکوه سنگین تری

(نسخۀ فریادخونت) انقلاب آراسته
خشم وفریاد تو آتش زد به جان شوروی

(حج یا میعادگاه ) پاک ابراهیم تو
شاد کرده روح پرفیض جناب عنصری

ره نبرده خوی پستی در(حریم راز تو)
غبطه خورده ازصفای ساغرتو ساغری

گوی میدان رقابت درمناقب برده ای
گه زنظم جوهری، گه ازشباب ششتری

(چامه وچکامه ها) یت دل ربائی میکند
می زند پهلوی هم سنگی به شعر انوری

سخت می بالم به اقبالم که شاگرد توام
درکتا ب( راه روشن)، ای فدایی رهبری

نظم بیرنگ حکیمی را به پایت ریختم
قدر زر، زرگرشناسد، قدرگوهر، گوهری

1390/12/12