سکینه روشنگر

دوستان نازنین را دعوت میکنم به یکی از عاشقانه های ناب و از سروده های نغز شیخ الشعرا استاد فدایی هروی.

               شوخ چشم

دل از من برده یاران شوخ چشمی ناز بنیادی
نگاری سیم اندامی بتی چون سرو آزادی

چو باشد دانه از خالی و دام از تار گیسویی
کجا ایمین بود مرغ دل از دام صیادی

چو گشتی پای بند عشق شیرینی، مباش ایمن
که زخم تیشه آخر برکند بنیاد فرهادی

نگارا از فراقت سوختم ای سنگدل رحمی
شهید تیغ بیدادت شدم ای بیوفا دادی

پس از مردن اگر بر تربتم باری نهی پایی
چو نی از استخوانم بشنوی هر لحظه فریادی

چو مجنون تیره بختم اندرین صحرای ناکامی
خدا را یک نفس ای کوکب اقبال امدادی

فدایی رهنورد وادی عشق و جنون گشتی
مهیا شو بلا را زین سپس با قلب ناشادی

استاد فدایی هروی، دلو ۱۳۹۹