گریزانم
س. روشنگر
گریزانم
گریزانم زبیداد ستم بر زن
پریشانم برای مادر میهن
پریشانم به این ظلمت سرای شب
پریشانم به حال تودۀ در بند این دوران
برای سرنوشت غمگسار و زار مظلومان
فرو می ریزد از بام و در و از چهارسو اینجا
پلیدی، بد سرشتی، موج آتشزا
تجاوز، انفجار و انتحار دین مداران
زند آتش به جان هستی انسان
نهیب انفجار بمب استعمار و استبداد
به جان مردم مظلوم این مامن
تن تبدارمظلومی بلرزاند
زنی یا مادر بیچارۀ درغم بسوزاند
********
گریزانم ازین نامردمی ها، زن ستیزی، نفرت واندوه
گریزانم من از جنگ و نفاق قوم ومذهب
زین پلیدی های وحشتزا و ویرانگر
****
بیا تا دل به هم بندیم و بنیاد تجاوزها، پلیدی ها براندازیم
“فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم”
فروپاشیم برج و باروی کاخ ستمکاران
بکاریم گل به روی بسترجادویی صحرا
گل سرخ وشقایق بر در ودیوار این میهن
بشوییم ماتم و اندوه از رخسارۀ معصوم طفلانش
بکاریم بر چمنزاران گل خنده، گل شادی، گل سوری
دگر از ماتم و اندوه بیزارم
گریزانم من از جنگ و نفاق قوم و مذهب
زین پلیدی های وحشتزا و ویرانگر
گریزانم زبیداد ستم بر زن
گریزانم ازین آتشگۀ سوزان
گریزانم ازین ظلمت سرای شب
پر پرواز می پویم
به سوی زندگی، آزادگی، آسایش انسان
padarjan2021-11-08T08:00:19+00:00