توسط باب آواکیان

مترجم وفرستنده: برهان عظیمی

مارکسیسم پویا در مقابل مارکسیسم مبتذل

انقلاب رهایی بخش، نه اصلاح طلبی بی جان

در میان گرایشهای سیاسی خاص- از جمله در میان “بیدار شدگان” ، “مترقیان” و عموماً در میان “چپ ها”- این ترجیع بند متداول است: “مارکسیسم فقط با طبقه سر و کار دارد، و از برتری نژاد سفید و برتری مردان(مردسالاری) صحبت نمی کند، یا راه حلی برای آن ندارد.. “

این، مسأله عدم صداقت آشکار نیست، بیانگر جهل فاحش است.

مارکسیسم، در تکامل خود از زمان خود مارکس تا به امروز، گسترده ترین رویکرد به واقعیت به طور کلی و به طور خاص برای تغییر جهان بوده است و هست، که هدف آن رهایی از هر نوع استثمار و ستم در هر بعد روابط بشر در جهان است.

در حال حاضر، می توان گفت که جهل و سردرگمی در این مورد، تا حدی به دلیل این واقعیت است که برخی از کسانی که به نام “مارکسیسم” صحبت می کنند، در واقع اصلاح طلبان کوته فکر و صغیری هستند که تئوری انقلابی علمی و گسترده مارکسیسم واقعی را به “اکونومیسم” خالص و سندیکالیسم، تقلیل می دهند. (“اکونومیسم” مبارزه طبقه کارگر استثمار شده را به مسائل اقتصادی و به ویژه تلاش برای بهبود وضعیت طبقه کارگر در شرایط استثمار شده اش، به تلاش برای دستمزد و مزایای بیشتر و غیره تقلیل می دهد. در برخی از نسخه های این ” اکونومیسم”، ادعا می شود که این رویکرد بهترین یا تنها وسیله برای بسیج نهایی طبقه کارگر در راه مبارزه برای سوسیالیسم است، با این حال این ” اکوومیست ها” چنین تصوری از مارکسیسم دارند.)

این در واقع تحریف مبتذل مارکسیسم است. گذشته از این ها، این مارکس (همراه با فردریک انگلس همکار و بنیانگذار جنبش کمونیستی،) است که اصرار داشت که کارگران نباید روی پرچم خود “یک دستمزد روزانه عادلانه برای کار عادلانه”، بلکه “لغو سیستم دستمزد »-به عبارت دیگر لغو سیستم استثمار سرمایه داری، بنویسند.

علاوه بر این، در فرمول بندی که بعنوان “۴کلیت” شناخته می شود، مارکس به شکلی بسیار گسترده و در عین حال متمرکز، مقصود و هدف اساسی انقلاب کمونیستی- که به گفته وی، هدفش لغو همه تمایزهای طبقاتی، تمام روابط تولیدی که این تمایزات طبقاتی بر آن استوار است، همه روابط اجتماعی با آن روابط تولیدی مطابقت دارد، و انقلابی شدن تمام ایده های مربوط به آن روابط اجتماعی. در اینجا من بر “روابط اجتماعی” تأکید کرده ام تا تأکید کنم که این امر، از جمله، از بین بردن ستم بر اقلیت های ملی و زنان است. و انگلس در یک مطالعه طولانی- منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت – نوشت که یک اثر بنیادی است که به طور گسترده به مبانی تاریخی و سیر تکامل سرکوب زنان، و راهی برای از بین بردن این ستم، می پردازد.

لنین و تکامل بیشتر مارکسیسم

البته، به عنوان یک روش و رویکرد علمی، مارکسیسم باید به تکامل خود ادامه دهد و همچنانچه ادامه داده است. پس از مارکس و انگلس، این لنین (رهبر انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷، که اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان اولین دولت سوسیالیستی جهان تاسیس کرد) بود که بیشتر به تکامل کمونیسم پرداخت. به عنوان یکی از جنبه های مهم این نوشته، همانطور که در کار او متمرکز شده است “چه باید کرد؟” لنین جدال قدرتمندی را علیه اکونومیسم- با تأکید بر این که طبقه کارگر استثمار شده (پرولتاریا) هرگز نمی تواند آگاهی انقلابی و کمونیستی را از درون محیط محدود شرایط و تجربیات فوری خود بدست آورد، بلکه این آگاهی باید توسط نیروی پیشتاز سازمان یافته(حزب کمونیست انقلابی-م) بر اساس علم کمونیسم به پرولتاریا آورده شود. و، وی تأکید کرد، برای تکامل این آگاهی کمونیستی، لازم است که عملکردهای اساسی سیستم سرمایه داری-امپریالیستی و نحوه تأثیرگذاری و واکنش به آن توسط نیروهای مختلف طبقاتی و اجتماعی را درک کنیم تا روشن شود که این انقلاب بر مبنای منافع اساسی پرولتاریا – نه تنها برای از بین بردن و ریشه کن کردن استثمار خود پرولتاریا، بلکه تمام روابط ظالمانه در جامعه، است. این توضیحاتی از طرف لنین در مورد بیانیه معروف مارکس بود که پرولتاریا تنها با رهایی تمام بشریت می تواند خود را رها کند.

لنین همچنین بصورت تئوریک بینش اساسی مارکس را تکامل داد که تأسیس یک جامعه سوسیالیستی نوین با در دست گرفتن ساده دستگاه دولتی موجود که در خدمت نظام سرمایه داری بود، امکان پذیر نیست، در عوض، لازم است دستگاه های دولتی را در هم بشکنیم و یک قدرت دولتی نوین ایجاد کنیم. و البته، لنین انقلاب روسیه را بر ای انجام این کار رهبری کرد.

همزمان، لنین تکامل سرمایه داری را به یک سیستم استثمار جهانی، امپریالیسم سرمایه داری، تحلیل کرد و بر اهمیت انقلاب در مناطق وسیع جهان تحت سلطه استعمار قدرتهای امپریالیستی خارجی تأکید کرد.

مائو تسه تونگ – جهشی دیگر در تکامل کمونیسم

این مائو تسه تونگ بود که در فرایند رهبری انقلاب چین در چندین دهه، که از اواخر دهه ۱۹۲۰  شروع شد، جهشی دیگری در تئوری  کمونیست ایجاد کرد. به ویژه، مائو استراتژی انقلاب کردن در کشوری مانند چین را تکامل داد-کشوری که در معرض “نیمه مستعمره” (انقیاد تعدادی از قدرتهای امپریالیستی رقیب یک دیگر در یک کشور) قرار داشت و مشخصه اش “نیمه فئودالیسم” (روابطی که صدها میلیون نفر از دهقانان توسط زمینداران در کنار تکامل روابط سرمایه‌داری، به ویژه در شهرها بی رحمانه استثمار میشدند). حتی همانطور که مائو تأکید می کرد که برای کمونیست ها مهم است که شرایط موجود در کشورهای خاص خود را (به طور کلی در چارچوب شرایط جهانی) بطور دقیق تجزیه و تحلیل کرده و بر اساس آن پیش بروند، این رویکرد استراتژیک برای انقلاب کردن  برای تعداد زیادی از کشورهای جهان سوم (آمریکای لاتین، آفریقا ، خاورمیانه و آسیا)، که شرایط آنها مشابه شرایط چین بود، اهمیت زیادی داشت. و قابل ذکر است که در طول خیزش قدرتمند دهه ۱۹۶۰، مائو دو بیانیه در حمایت از مبارزه سیاه پوستان در ایالات متحده آمریکا صادر و در عین حال بر رابطه مهم این مبارزه با سرنگونی نظام سرمایه‌داری به عنوان یک کلیت تاکید کرد.

فراتر از آن، پس از پیروزی این انقلاب در چین (در ۱۹۴۹) ، مائو به پیشرفتهای تاریخی در تئوری کمونیستی ادامه داد. مائو از تجربه اتحاد جماهیر شوروی-جایی که سرمایه‌داری در واقع در اواسط ۱۹۵۰ بازسازی شده بود، حتی زمانیکه به مدت چند دهه پس از آن خود را “سوسیالیست” می نامید- و همچنین از تجربه خود چین، جایی که خطر همان نوع ضد انقلاب در حال رشد بود، جمعبندی کرد، و مائو تئوری و استراتژی ادامه انقلاب در جامعه سوسیالیستی را تکامل داد. با انجام این کار، مائو به شکلی فراتر از آنچه قبلاً در جنبش کمونیستی درک شده بود، تجزیه و تحلیل کرد که چگونه تناقضات درون خود جامعه سوسیالیستی (و همچنین وجود، نفوذ و اقدامات دولتهای امپریالیستی و دول مرتجع دیگر) تا مدت ها، همچنان به ظهور نیروهایی می پردازد که به دنبال بازگرداندن سرمایه‌داری هستند. و مائو در ادامه تحلیل کرد، از آنجا که حزب کمونیست پیشتاز نیروی پیشرو در جامعه سوسیالیستی است، در درون خود آن حزب، به ویژه در بالاترین سطوح ، است که متمرکزترین و قدرتمندترین نیروهای بازسازی سرمایه‌داری ایجاد می شود، در میان کسانی که، همانطور که مائو می گوید، “افرادی که صاحب مقام  در حزب هستند راه سرمایه‌داری را اختیار کرده اند.” انقلاب فرهنگی در چین-که از اواسط دهه ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۶ بیش از یک دهه رخ داد و صدها میلیون نفر را در جهت هدایت جامعه درگیر کرد-تجلی عینی و بیان جمعی این تئوری و استراتژی ادامه انقلاب در جامعه سوسیالیستی، بود.

این یک حقیقت غم انگیز است که پس از مرگ مائو در سال ۱۹۷۶، “افرادی که صاحب مقام در حزب هستند راه سرمایه‌داری را اختیار کرده اند” توانستند با تصاحب قدرت، نیروهای انقلابی را که در برابر این کودتای سرمایه‌داری مقاومت می کردند سرکوب کنند، باید با آن روبرو شد. و بردن چین در مسیر احیای سرمایه‌داری، که منجر به ظهور چین نه به عنوان یک دولت سوسیالیستی قدرتمند و نیروی انقلابی در جهان، بلکه یک دولت فزاینده قدرتمند سرمایه‌داری-امپریالیستی، شد. این، به عنوان یک ریشخند تلخ، تحلیل مائو را در مورد خطر احیای سرمایه‌داری در جامعه سوسیالیستی تأیید کرد.

اما، به طور کلی در مورد مارکسیسم، جهت گیری و مشارکت مائو صرفاً در حوزه سیاست نبود (حتی درک سیاست به معنای وسیع آن). این مائو است که این بیانیه بصیرت انگیز را تألیف کرد که مارکسیسم حوزه علم فیزیک و به طور کلی علم و هنر- در واقع، هر حوزه موجودیت بشریت و واقعیت به طور کلی، را در بر می گیرد اما جایگزین آن نمی شود.

کمونیسم نوین – دستیابی به فراشکافت بیشتر

با واژگون شدن انقلاب در چین و احیای سرمایه‌داری در آنجا، اولین مرحله از انقلاب کمونیستی (که با کمون کوتاه مدت پاریس در فرانسه در ۱۸۷۱ آغاز شد) به پایان رسید. کمونیست ها در همه جا با ضرورت فوری برای تجزیه و تحلیل علمی آنچه در کودتایی که  در چین اتفاق افتاده بود- که سرمایه‌داری احیا شده بود- و چرا این اتفاق افتاده بود، روبرو شدند. من بلافاصله پس از این کودتا، در اواخر سال ۱۹۷۶ خود را وقف پاسخ به این چالش کردم. و بر اساس این تجزیه و تحلیل، من شروع به جمعبندی علمی عمیقتری از تجربیات تاریخی جنبش کمونیستی و جوامع سوسیالیستی که ابتدا در اتحاد جماهیر شوروی و سپس در چین به وجود آمد، کردم. طی چندین دهه، شناسایی و تایید و حمایت از جنبه مثبت، اما همچنین بررسی انتقادی جنبه منفی، گاهی بسیار جدی اما کلی ثانویه- این تجربه و بیرون کشیدن(استخراج) از طیف وسیعی از تجربیات بشری- نتیجه این کار تکامل بیشتر، سنتز نوین از کمونیسم: کمونیسم نوین بوده است.

در نوشته فراشکافت تاریخی توسط ‌مارکس ‌و فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین، یک شرح خلاصه پایه ای (و حتی بیشتر در کتاب کمونیسم نوین)، من تا حدودی بحث می کنم که چگونه کمونیسم نوین “ادامه، اما همچنین نشان دهنده یک جهش کیفی فراتر از آن، و از برخی جهات مهم گسست با تئوری کمونیستی که قبلا تکامل یافته بود، است.”(۱). به عنوان ابعاد تعیین کننده  این کمونیسم نوین، همراه با توجه به بیانیه مارکس در مورد “۴کلیت”، اهمیت مبارزه برای آزادی سیاه پوستان و دیگر مردم ستمکش(که عموماً به آنها رنگین پوست می گویند)، و همچنین رهایی زنان، به عنوان اجزای ضروری و نیروهای محرکه قدرتمند در انقلاب کمونیستی. کمونیسم نوین همچنین با اهمیت دادن به “اولویت اساسی برای پیشبرد مبارزه انقلابی و هدف نهایی کمونیسم در سراسر جهان”، درک اهمیت روند انترناسیونالیسم را تقویت کرده است.(۲)

با استفاده از کمونیسم نوین در باره مسئله ایجاد انقلاب، به ویژه در یک کشور قدرتمند مانند آمریکا، من یک رویکرد استراتژیک اساسی برای این انقلاب ایجاد کرده ام و همچنین یک چشم انداز گسترده و طرح مشخص برای یک جامعه کاملاً نوین و رهایی بخش، قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی.(۳) و، همانطور که در فراشکافت‌ها نوشتم، “تکامل کمونیسم نوین یک کار در حال پیشرفت است، بخش مهمی از آن در حال آموختن و سنتز بیشتر آنچه که قبلاً در اولین موج بزرگ انقلاب کمونیستی با فراشکافت تاریخی مارکس آغاز شد، آمده است، می باشد.”(۴)

سرانجام، یکی از اساسی ترین و مهمترین عناصر کمونیسم نوین مبارزه ای مصمم است که من برای ریشه کن ساختن این مفهوم مسموم کننده مبنی بر اینکه “هدف وسایل را توجیه می کند” (که هر وسیله ای در صورتی که هدف برحق-صالح- باشد، موجه اعلام میشود). در کنار این، من تأکید کرده ام که مقصود و هدف انقلاب کمونیستی انتقام (و این تصور که “آخرین اولین، و اولین آخرین، باشد”) نیست، بلکه رهایی بشریت ، با از بین بردن همه شرایطی که در آن افراد به “اول و آخر” تقسیم می شوند، است.

شالوده و اجرا همه اینها این واقعیت است که کمونیسم نوین

نشاندهنده و مظهر حل کیفی یک تناقض مهم است که در کمونیسم در فرایند توسعه آن تا به این نقطه(زمان کنونی-مترجم) یعنی بین رویکرد و متدولوژی بنیادا علمی اش و جنبه های کمونیسم که در تقابل با این(یعنی رویکرد و متدولوژی بنیادًا علمی اش-مترجم) به مرحله اجرا گذاشته شد، وجود داشته است…

 اساسیترین و مهمترین مورد سنتز نوین تکامل هرچه بیشتر و سنتز کمونیسم به عنوان یک متدولوژی و رویکرد علمی و کاربرد بیشتر این متدولوژی و رویکرد علمی به واقعیت به طورکلی است و به ویژه مبارزه انقلابی برای سرنگونی و ریشه کن کردن تمام نظامها و روابط استثمار کننده و ستمگرانه و پیشروی به یک جهان کمونیستی میباشد. این متدولوژی و رویکرد هسته تمام عناصر اصلی و اجزای ضروری این سنتز نوین را تشکیل داده و در سراسر ابداع آن به کار گرفته شده است.(۵)

از همه اینها به وضوح می توان دریافت که این ادعا ک که کمونیسم (مارکسیسم، در تکامل مستمر خود) فقط در باره طبقه صحبت میکند- و به سادگی همه چیز را به عنوان “طبقه در مقابل طبقه دیگر” مطرح می کند – یک تحریف به ناپخته ترین نوع خویش است،  در حالی که با سایر ابعاد مهم ستم و مبارزه برای رهایی از آن ستم، بی توجه است. بار دیگر تاکید میشودکه : مارکسیسم، در تکامل خویش از زمان خود مارکس تا به امروز، گسترده ترین رویکرد به واقعیت به طور کلی و به طور خاص برای تغییر جهان، با هدف رهایی از هر نوع استثمار و ستم، بوده است و هست.

_______________

پانویسها و منابع:

۱. فراشکافت تاریخی توسط‌مارکس ‌و فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین. یک درک پایه ای در revcom.us موجود است. این نقل قول درباره کمونیسم نوین در فراشکافت‌ها از باب آواکیان – در بیوگرافی رسمی وبسایت رسمی باب آواکیان در سال ۲۰۱۷، که توسط موسسه باب آواکیان (thebobavakianinstitute.org) و revcom.us موجود است، آورده شده است. کتاب کمونیسم نوین، علم، استراتژی، رهبری برای انقلاب واقعی و جامعه ای کاملاً نوین در مسیر رهایی واقعی ( از نتشارات اینسایت پرس در سال ۲۰۱۶) باب آواکیان را می توان از طریق revcom.us سفارش داد.

نوشته فراشکافت به فارسی ترجمه شده و در شبکه اجتماعی تلگرام در لینک زیر قابل دسترسی است.

https://t.me/New_Communism/1969

۲. نقل از قانون اساسی جمهوری سوسیالیستی نوین در آمریکای شمالی، تألیف باب آواکیان ، که در وبسایت نشریه انقلابی نیز موجود است.

۳. رویکرد استراتژیک به انقلاب در این کشور – به عنوان بخش مهمی از مبارزه انقلابی با هدف کمونیسم در سراسر جهان- در چندین اثر از باب آواکیان ارائه شده است، از جمله سخنرانی ۲۰۱۸ چرا ما به یک انقلاب واقعی نیاز داریم و چگونه می توانیم واقعاً انقلاب کنیم (فیلم و متن این سخنرانی در revcom.us موجود است) و همچنین مقاله انقلاب واقعی- یک شانس واقعی برای پیروزی، تکامل استراتژی بیشتر برای انقلاب، که بخشی از مجموعه مقالات باب آواکیان- یک سال مهم ، است: نوشته ها در سال ۲۰۲۰ در revcom.us موجود است. این یک سوال عمیق است که باب آواکیان همچنان در سطح استراتژیک با آن درگیر است، با در نظر گرفتن شرایط حاد و مستمر در این کشور، همانطور که در اعلامیه، فراخوانی برای سازماندهی در حال حاضر برای یک انقلاب واقعی، از آن صحبت شده است. revcoms و توضیح داده شده در مقاله باب آواکیان، این زمان کمیابی است که انقلاب ممکن می شود- چرا چنین است ، و چگونه می توان از این فرصت نادر استفاده کرد ، که هر دو در revcom.us نیز موجود است [برگشت]

۴. نقل از نوشته: فراشکافت تاریخی توسط ‌مارکس ‌و فراشکافت بیشتر با کمونیسم نوین. یک درک پایه ای.

۵. شش قطعنامه کمیته مرکزی حزب کمونیست انقلابی آمریکا، ۱ ژانویه ۲۰۱۶، در revcom.us موجود است (تأکید در اصل).
این قطعنامه ها به فارسی ترجمه شده و در لینک شبکه اجتماعی تلگرام زیر قابل دسترسی است:

https://t.me/New_Communism/1545

*این متن ابتدا در کانال کمونیسم نوین در شبکه اجتماعی تلگرام و در لینک زیر منتشر شد:

https://t.me/New_Communism/2339