انجینیرشیر”آهنگر”

امریکا در دریای خون مردم افغانستان موج سواری می کند

سرنوشت افغانستان طی قرن ها، با فرود و فرازهائی، به خون رقم خورده است. این کشور و مردمش درتمام این دوران، بار رنج موقعیت جغرافیائی و دولتمداران مزدوری را به شانه برده اند؛ و به خاطر این هردو، به عنوان عوامل داخلی، که یکی آن نعمت و دیگرش آفت است، مورد تاخت و تازهای وحشیانه قرارگرفته و به خون کشیده شده اند. عامل دیگراین تاخت وتازها، حرص جهان گشایان و حاکمان ناانسان وخیانت پیشۀ همسایۀ ما هستند که همیشه افغانستان را میدان تاخت وتاز وحشیانۀ خود قرارداده و با ساختن مزدورانی به نام های امیر، رهبر، ملا ، مجاهد و طالب خون مردمش را ریخته اند.

این روند خونبار و جنایتبار، دراین بیش از سه دهۀ اخیر، میلیون ها انسان این سرزمین را قربانی گرفته و وجب وجب خاک افغانستان را ویران و به خون رنگین کرده است. در تمام این جنایات و وحشی گری ها، دولتمداران غدار و وطن فروش افغانستان اعم از خلقی – پرچمی، جهادی – طالب و جواسیس غرب زده عصای دست متجاوزان بوده و به خاطر کرسی و مقام، نوامیس ملی و شرف ملک  خود را به معامله گذاشتند، پیمان و معاهدۀ رنگین و ننگین بستند و ساطور تجاوزگران در قتل عام مردم بی گناه و ویرانی کشورما گشته و چون زالو خون خلق را خورده اند.

هم اکنون کشورما به خاطر موقعیت ستراتیژیک جیوپولیتیکی اش و با موجودیت دولتمداران خود فروخته و شرف باختۀ جهادی – تکنوکرات و طالبان مزدور وحشی و جلاد، به حمام خون بدل شده و روزی نیست که تکه پاره های بدن فرزندان این سرزمین به هرطرف پاشان نشود.

امپریالیسم خون آشام امریکا، که درجنایت آفرینی، تاریخ نظیرش را ندیده است، به خاطر رسیدن به منافع آزمندانه اش، با همدستی حکام مزدور دست نشاندۀ بومی و طالبان  بی وطن و بی وجدان،  خاک و خلق کشور ما را وسیله قرار داده و به کشتارمردم و ویرانی خاکش اشتغال دارد و در دریای خون مردم بی گناه افغانستان موج سواری می کند.

اگر دیروز امپریالیسم امریکا برای توجیه تجاوزاتش به افغانستان ستراتیژی “دشمن عمده تروریسم” را پیش کشید و کشورما را بمباردمان و اشغال نمود، هم اکنون با طرح استراتیژی جدیدش مبنی بر تشخیص “چین و روسیه به عنوان دشمنان اصلی” خود، تروریست ها را علناً در آغوش گرفته وفشار واردکردن به وسیلۀ آن ها بالای چین و روسیه را در دستورکارش قرار داده وافغانستان را دریچۀ رسیدن به آن هدف برگزیده است.

درمسیر حرکت تکاملی خود، جهان اکنون از تک قطبی بودن، که درآن امپریالیسم امریکا همه کاره بود، بیرون شده و به جهان چند قطبی بدل می شود.

روس ها، که بعد از فروپاشی سوسیال امپریالیسم، به دنباله رو محض امریکا بدل شده بودند، دیگر، تکان خورده و خرس قطبی می خواهد ازاین خواب ذلتبار بیدارشود و ادعای تقسیم مجدد قدرت درجهان را دارد. دراوکراین به رویاروئی مستقیم با امپریالیسم غرب به رهبری امریکا، جبهۀ جنگ گشود و امپریالیسم غرب را به بن بست انداخت. در سوریه نیز امریکا و همپالگانش در برابر یورش روس ها تاب نیاوردند. پس از این شکست ها، امپریالیسم امریکا نقطۀ ضعف روس ها را درمرزهای جنوبی روسیه تشخیص کرده وافغانستان را پایگاهی برای ضربه زدن به روس ها برگزیده است. این جااست که هر روز درافغانستان فاجعه می آفریند وحمام خون به پا می کند تا این کشور نا امن و نیازمند وسیلۀ ضربت زدن به حریف روسی اش شود. با اینحال روس ها نیز با مداخلت وبیشرمی تمام گاه وبیگاه با دعوت نیروهای مختلف مزدورمانند کرزی و عبدالله و… و هکذا طالب  به مسکو، به آن ها قدرت نمائی می کنند که به او به چشم بد نبینند.

از سوی دیگر اژدهای سرخ(امپریالیسم چین) نیزجنبیده و درپی تسخیرجهان و تبارزخود به عنوان یک ابرقدرت است. درافریقا، آسیا، اروپا و حتی خود امریکا سرمایۀ چینی به تسخیر بازارها پرداخته و سودی را که درانحصار امپریالیسم امریکا و متحدان اروپائی اش بود، از جیب آن ها می رباید؛ این دیگر به امریکای تک رو غیر قابل قبول است و می خواهد جلو این روند را بگیرد. امریکا که سال ها است به ابرقدرت بودن تکتاز درجهان عادت کرده است، چنین رقبائی را نمی خواهد تحمل کند وحال که دیگر از نظر اقتصادی قدرت برتر جهان نیست، درپی توطئه وتخریب حریفان برآمده و نکات ضربه پذیر برای شان جست وجو می کند. درپاسخ های پیشگیرانه، امپریالیسم چین هم دست به دامن طالبان شده تا هم به آنها قدرت نمائی کند و هم توصیه واخطار و یا وعده و وعیدی داشته باشد.

افغانستان از نظر موقعیت جغرافیائی اش و وضع درهم و برهم و بی سروصاحبش بهترین محل و پایگاه توطئه و تخریب دوحریف جهانی امریکا، یعنی روس وچین برگزیده شده و امپریالیسم امریکا می خواهد از این جا برآن دوحریف ضربه وارد کند. این جا است که یک دم القاعده ساخت، باز طالب آفرید و باری داعش زائیده است و حال دوباره بر روح خبیث طالب دمید تا از افغانستان و از طریق آسیای مرکزی و ایالت های مسلمان نشین چین، دراین دوکشور(روس وچین) فتنه انگیزی کند و حریفانش را ضربه بزند.

افغانستان قربانی این سیاست خائنانه و ویرانگرامریکا است که درتحقق آن هر روزمیدان جنگ می شود و ویران می گردد و حاکمان وطن فروش و خود فروختۀ افغانستان، اعم از عبدالله وغنی و کرزی و یارانشان  و نیروهای جهادی ساخت امریکا و تربیت یافتۀ پاکستان؛ و در جانب دیگر طالب بی رحم و بی فرهنگ و مزدور، مجریان اجرای این سیاست شوم هستند. امریکا می خواهد بعداز خونریزی و زورآزمائی این حریفان، حاکمیت مشترکی از همین مزدوران، این بار با برتری طالبان، درافغانستان سرهم بندی کند، تا ازآن چون دکمۀ فشاری بر حریفان منطقه ای اش  استفاده نماید. همه می بینیم که وقتی قراراست منطقۀ را به طالبان بدهند، آن را بدون درگیری ویا پس از درگیری های کوچک رها می کنند؛ و وقتی در منطقۀ دیگر طالب زیاده خواهی کرد، کوماندو ونیروی ویژه و سرانجام B52   به سراغش می رود و از کشته پشته می سازد واجساد شان را هم به نمایش می گذارند تا پایش را از پلان امریکا فراتر نگذارد.

با این تیاترخونین، امپریالیسم غدار امریکا با ایجاد وضعیت اسفباری که درافغانستان به وجود آورده است، می خواهد اولاً به جهان بگوید که حضور نظامی او درافغانستان موفق بوده و درآنجا صلح برقرار کرده بود. دوم این که با این وحشت و دهشت، طالبان را به حیث یک واقعیت درجامعۀ افغانستان – آنهم قدرت برتر – به جهانیان بقبولاند، تا هم طالبان را به قدرت برساند و هم اهداف و سیاست های ویرانگر منطقه ای اش را، که در همین متن توضیح داده ایم، رنگ دیگری جلوه دهد.

رژیم پاکستان نیز به عنوان مزدور پدرپیشۀ امپریالیسم، کشورش را مرکز تربیت و پناهگاه تروریست ها و خودش را ابزار تهدید و کشتار خلق ما قرارداده و با آفرینش و افزایش ناآرامی ها در وطن ما، نقش جاده صاف کن سیاست های ماجراجویانۀ امریکا، وقاتل باالفعل خلق افغانستان را به عهده گرفته است.

رژیم ارتجاعی آخوندی ایران هم که با دست اندازی به کشورهای دیگر، بحران های درونی اش را به بیرون منتقل می کند، با بیشرمی کامل درتمام این حدود چهار دهه، دست تجاوزش از طریق احزاب جهادی، به ویژه هشت تنظیم سابق تشیع، به کشورما دراز بوده و به ملک وملت ما جفا کرده است و هم اکنون هم گویا درتقابل امریکا با طالبان همکاری می کند.

حل این پرابلم های تباه کن، این خون ریزی و ماتم، که عامل اصلی آن تجاوز امریکا به کشورما و زمینه سازان بومی هستند، نه با نشست و دیدارهای مزدوران دوجانبۀ امریکا در دوحه، و نه با نشست شورای امنیت ملل متحد که فقط از امریکا دستور می گیرد، صورت پذیراست. از سوی دیگر قصرنشینان حاکم جهادی و غربگرا نیز سی سال تمام است که بر کشور ستم می رانند، و خون می ریزند. نباید باز با احساسات زمینه مساعد کنیم که جهنم سوزان حاکمیت های جهادی – غربگرا دوباره احیاء و حاکم شود؛ وبدتر ازآن مردم وجوانان با احساس را گوشت دم توپ این هدف شوم شان بسازند.

نجات از این وضع دردانگیز فقط با یک “نه!” بزرگ ملی به همۀ عوامل کشتار و ویرانی های چهل سال گذشته، به شمول تجاوزگران امریکائی وطالبان دستپروردۀ شان و باندهای حاکم جهادی – تکنوکراتی که به خاطر پول وقدرت هر روز ابزار دست یک متجاوز شده و می شوند؛ وبا یک جنبش همگانی سازمان یافته به رهبری فرزندان آگاه انقلابی این کشور، که دست شان به خون مردم وغارت میهن آلوده نیست، میسراست وبس.

این جنبش و این ستاد رهبری هرگز نمی تواند به سالخوردگانی که چون دایناسور درحال انقراض اند امید ببندد وتکیه کند؛ بلکه باید از درون نسل جوان ستم کشی که تمام عمرش زیر پای عوامل فوق له شده، به وجود بیاید. این نبرد برای این نسل جوردیده، جنگ مرگ و زندگی است. اگر نسل جوان ما بخواهد زنده بماند باید خود را بسازد، و با درس گیری از اشتباهات و سجایای گذشته، درست بسازد. در زمان بیدادگری خلقی – پرچمی ها و حتی تا تجاوز روس ها هم در کشور ما تشکل و ستاد رهبری ملی وانقلابی وجود نداشت. جوانان مبارز، آن گاه هم از صفر شروع کردند، متناسب با ظرفیت وتوان خود از درون کشورشان و زیر تهدید وفشار، گروه وجبهه و سازمان ساختند و رزمیدند. هرگز نباید منتظر معجزۀ فلان خان و یا فلان صاحب، از داخل و خارج کشور، ماند. باید ازگذشت روزگارآموخت، ورنه هیچ آموزگاری به ما آموخته نمی تواند. گذشت روزگار یعنی عملکرد بیش از چهل سالۀ تمام دست اندرکاران حاکم برجامعه که محصولش خون و ویرانی است. پس با عزم راسخ ملی و انقلابی و با طرد هرگونه نفاق، متحد شوید و هرآنچه در تحلیل مشخص تان از اوضاع مشخص، نیاز زمان است بسازید و آن را برای نجات ملک ومردم به کارگیرید، تا از ظلم وستم و رنج و خونریزی رهایی یابید.