فرستنده: آرش

                               “الگو”-  کتابی که پیشگوئی های علمی اش ثابت شد

                                 قسمت نهم

                      توجیه گران تجاوز  

 آنچنان كه تاریخ گواهی می دهد بحران، تجاوز، جنگ، ستمگری، استعمار، ویرانی و… همه محصولات طبیعی نظام هائی است كه بر مبنای سود و منافع گروه های حاكم  فرا دست اجتماعات انسانی استوار بوده است. دردوران سیاه بردگی برگ های خونین زیادی را درتاریخ می بینیم كه مشتی سود جوی برده دار آن را به خاطر تأمین منفعت گروهی خود به خون ملیون ها انسان روی زمین رنگین كرده اند. پس از آن اربابان حاكم بر زمین، با عرق وخون ملیون ها سرف و دهقان از زمین بهره می گرفتند  و محصول رنج دیگران را تصاحب می كردند و برای گسترش دامنۀ سود جوئی شان به جنگ و خونریزی و قتل عام مردم بیگناه متوسل می شدند. درتعاقب آن هم جهان متمدن سرمایه با سلب مالكیت از ملیون ها پیشه ور و كاسب، آن ها را به زندان های فابریك ها و شركت های سرمایه داری فرو كرده و چون زالو از خون و انرژی مردم تغذیه می كند و در تكامل خود برای بدست آوردن ساحات بیشتر سود آوری، جهان را به كرات و مرات به خون كشیده و ویران كرده است. واین روند خونریزی و ویرانگری ضمیمۀ طبیعت نظام های طبقاتی مبتنی بر سود است كه سرمایه داری و امپریالیسم اوج تكامل آن به حساب می آید.

نظام سرمایه داری مبتنی برسود و رقابت است و سود جوئی و رقابت عمدتاً به انارشی تولید منجر می شود. سود جوئی وهرج ومرج یا انارشی در تولید، مازاد تولید ایجاد می كند كه به بحران اضافه تولید كالامنجر می شود و این خود به عنوان یك عامل مهم، بحران كل سرمایه داری را به وجود می آورد كه ذاتی این نظام است و پایان ناپذیر.

در دوران امپریالیسم، رفع بحران اضافه تولید كالا، در انتقال آن به ساحات دیگر جست وجو می شود؛ ولذا ضرورت تصرف بازارهای دیگر به میان می آید تا اضافه تولید در آن جا مصرف شود و این یك عامل عمدۀ تجاوز به سرزمین ها و كشورهای دیگرمی شود و به خونریزی وویرانی می انجامد.

مسئلۀ عمدۀ دیگر در نظام سرمایه داری بحران اضافه تولید سرمایه است كه نیاز به مراكز سرمایه گذاری جدید را به میان می آورد. برای رفع تورم سرمایه و به كار انداختن و سود آورساختن بیشتر آن باید ساحات جدید سرمایه گذاری را بدست آورد، و لذا دراین جا وآنجای جهان مناطق مساعد را، سرمایه جست و جو می كند و به آن دست اندازی می كند. این دست اندازی گهگاهی از طریق موسسات جهانی سرمایه، مثل بانك جهانی وصندوق بین المللی پول، صورت می گیرد وگاهی با تجاوز و بمباردمان، ویرانی و خونریزی وقتل ملیون ها انسان، همراه است. كه ما هردو حالت را درجهان شاهدیم و این معنای GLOBALISIRUNG یا جهانی شدن سرمایه است. قربانیان این مقطع جهانی شدن سرمایه، عراق و افغانستان از نمونۀ دوم هستند كه با لشكركشی و بمباردمان، اشغال شدند تاهم بازارصدوراضافه تولید كالای امپریالیستی شوند و هم زمینۀ سرمایه گذاری برای سرمایۀ اضافه تولید شده ای امپریالیست ها درآن مساعد شود. واین دیگر شك و شبهه ای ندارد.

نتیجۀ كه از ساختارهای اقتصادی ـ اجتماعی در طول تاریخ بدست می آید  و عملكرد طبقات ولایه های مختلف اجتماعی آن را اثبات می كند، این است كه نظام های مبتنی برسود، به ویژه سیستم سرمایه داری، با تطبیق اصول و برنامه هایش بحران آفرین است؛ بحران اضافه تولید كالا، بحران اضافه تولید سرمایه، بحران بیكاری، بحران مسكن، بحران فقر و… همه درذات نظام نهفته اند. بدین معنی كه دراین نظام هیچ بحرانی نتیجۀ اشتباه تطبیقات نیست كه با رفع آن اشتباه عملی بتوان بر بحران مذكورغلبه كرد. این بحران ساختاری سرمایه است، این اصول نظام سرمایه داری است كه مرتب بحران می آفریند. حاكمان سرمایه رفع این بحران ذاتی و ساختاری خود را در جنگ وتجاوز واشغال كشورهای دیگر جست و جو می كنند. این ماهیت سرمایه داری و بالاترین مرحلۀ آن یعنی امپریالیسم است. تطبیق رفورم های خورد و ریز و یا تبلیغات مزورانه و بحران ها را به گردن دیگران انداختن، چیزی نیست  جز دام اغوا و فریب مردم. تئوریسن های بورژوازی از بدو پیدایش آن تا به حال كوشیده اند به نحوی داروی علاج این بیماری مزمن سرمایه داری، یعنی بحران را بیابند؛ ولی تا هنوز قادر به كوچك ترین تغییری درآن نشدند. فقط آن را به عنوان بحران های دورانی پذیرفته اند و راه علاجش را نیز، آن چنان كه گفتیم، درجنگ و سلطه گری می جویند. و اما گاهی بدون آزرم نظام های مردم سالار را عامل و یا مرجع بحران قلمداد می كنند و این دیگر وارونه گری تاریخ و اوج دیده درآئی است.

و اما سوگمندانه شاهدیم كه عده ای از روشنفكران كشور ما بدون توجه به ماهیت و سرشت امپریالیسم وعملكرد تاریخی آن، به مسایل سطحی و آنی بی اهمیت رفرمیستی، كه حتی قسمتی ازآن هم خاك به چشم مردم زدن است، می چسبند و اهداف غارتگرانۀ امپریالیسم را نادیده می گیرند و بدتر این كه   توجیه گر عملكرد امپریالیسم و حتی توجیه گر تجاوز می شوند. این قماش افراد “… به شكل نسبتاً پوشیده ای ازامپریالیسم دفاع می كنند، بدین طریق كه سیادت مطلق امپریالیسم و ریشه های عمیق آن را پرده پوشی می نمایند، می كوشند جزئیات و فرعیات را دردرجۀ اول اهمیت قراردهند و تلاش می كنند با طرح های به كلی بی اهمیت رفرم… توجه را از آنچه كه دارای اهمیت اساسی است منحرف سازند.” (آثارمنتخب لنین، ص 654 )

چنین توجیهاتی را می توان از جهات مختلف دید. عده ا ی فرصت طلب كه همیشه كوشیده اند نان را به نرخ روز بخورند، به قول مردم به هرسازی می رقصند و پیوسته در تلاش بوده وهستند كه خود شان به نان ونوائی برسند. این كه كشور چه می شود، برسر مردم چه می آید، آیندۀ ما به كجا می انجامد و؟‌؟‌؟  به این قماش مردم مربوط نمی شود. آن ها عادت كرده اند كه درحاشیۀ هرگونه حوداث و شرایط بچرند وفقط شكم سیركنند. اینان به ماهیی مرده می مانند كه فقط در سمت جریان آب برده می شود و ظرفیت و یارای لذت بردن از شنا در سمت مخالف آب را، كه به ماهی معنی زیستن و پویا زیستن را می دهد، ندارند. ما را هم به این قماش بوقلمون صفت كاری نیست “سزای اعمال شان را خود شان خواهند دید.”

 برخی دیگر، به ویژه آن هائی كه بر اساس تاریخ مبارزاتی شان سال ها است كه از انواع ارتجاع ستم دیده اند و در ارتباط با زندگی شخصی شان به قول معروف “دم به خوش نزده اند”، اكنون احساس خستگی و بی حالی می كنند و همین كه بعد ازسال ها فرار و تبعید و فقر و دربدری، می توانند دركشور و شهر خود، و یا در خارجه، نفسی بكشند و خانۀ داشته باشند و لقمۀ نان بی درد و سری با خانوادۀ شان بخورند، دم را غنیمت می شمرند. این حق شان است، هرگاه كسی بخواهد زندگی شخصی كند، هیچكس حق ندارد مانع زندگی آرامش شود. فقط مشكل زمانی عرض وجود می كند كه این دوستان برای توجیه این زندگی، تئوری بافی می كنند و ناخود آگاه به خود فریبی و مردم فریبی در می غلتند. ماهیت امپریالیسم را نمی بینند و یا ازآن چشم می پوشند، به حضور نیروهای نظامی اشغالگر تن می دهند و از دیگران هم می خواهند كه حرف وعمل آن ها را بپذیرند. این جا است كه آدم حق ندارد برای توجیه كردن اشتباه خود دیگران را بفریبد. صاف وساده می توان گفت “من خسته شدم، شرایط موجود را غنیمت شمرده می خواهم زندگی شخصی كنم و برای این كار هیچ بدی را خوب وهیچ خوبی را هم بد نمی گویم.‍” دراین صورت تاریخ مبارزاتی و گذشته اش در آرشیف برایش می ماند؛  ولی او فعلاً بپذیرد كه یك مبارز نیست، بلكه یك آدم معمولی است، مثل ملیون ها آدم معمولی جامعه.

عیب و اشكال كار دراین جا است كه عدۀ این طور نمی كنند. برای توجیه زندگی شخصی خود به حرافی های روشنفكرانه متوسل می شوند، گذشته ای افتخار آفرین جنبش را نفی می كنند و به تحلیل وتجزیۀ سطحی اوضاع جاری می پردازند و از آن به نفع وضعیت موجود شخصی خود بهره می گیرند. اینان “به جای تجزیه و تحلیل و آشكار ساختن تمام عمق تضاد های امپریالیسم”،  به جای شناخت و ماهیت سود جویانه وتجاوز كارانۀ امپریالیسم و اهداف استراتژیك آن در منطقه و جهان، تمایلات معصومانه ای رفرمیستی شان را به تسلیم در برابر شرایط حاكم واصلاحات آنی و پیش پا افتاده نشان می دهند و از عمق مسئله طفره می روند. عمده ترین زیان تفكر این گونه روشنفكران زمانی است  كه خدای نكرده این تفكر مورد پسند مردم قرار بگیرد، آنگاه است كه فاجعۀ تاریخ ملت ما شكل می گیرد. ملتی كه تسلط ناپذیری و نفی حاكمیت بیگانه در خونش عجین شده و به گواهی تاریخ به ملتی بیگانه ناپذیر شهرت یافته و دراین راه بیش از یك ملیون شهید داده است، به اساس این تئوری با سلطۀ امپریالیسم و استعمار واشغال كشورش به قول دوست دانشمندی “خوی داده می شود” و یك قلم تاریخ و هویت آن نفی می گردد. كه هرگز چنین مباد!

ممكن است عده ای بگویند كه چنین هدفی دراین تئوری های شان ندارند. این دیگر نه تنها فریب دیگران كه حتی خود فریبی است، باید در نظر داشت كه خطر ناكترین ضربه را بر پیكر جنبش ها، آن هائی زده اند كه با وجدان پاك به گمراهی سفر كرده اند. چون این قبیل گمراهان بهتر می توانند اعتماد عده ای بیخبر وبی معلومات را جلب و آن ها را به گمراهی سوق دهند. گلبدین ها، ربانی ها، سیاف ها، مجددی ها،  و… كه سنگر شان معلوم وهدف شان مشخص و چهره های شان برملا است. لكه های خون وسیاهی دامان و پیشانی شان را مردم از فرسنگ ها دور می توانند تشخیص كنند. مشكل زمانی دست وپا گیر و خطرناك می شود كه مشكل سازچهرۀ معصوم و بی لكه داشته باشد. و مهمتراز آن به روندها و شهدائی نسبت داشته باشد كه همه هستی شان را نثار وطن وهموطن شان كرده و پاك باختۀ عشق  وطن و وطندار هستند. این جا است كه باید به روشنفكران درنغلتیده به آلودگی و خیانت آژیر داد كه علی رغم فشار توانفرسای دو دهۀ گذشته وعلی رغم شكست های تحمیلی پی درپی، با وجود تنی علیل و روانی پژمرده و… شما تنها به خود تان متعلق نیستید، خود فریبی نكنید. سجایای تاریخ تان را درنظرداشته باشید، ملت تان را پاس بدارید، كشور تان را با استقلالش حفظ كنید، از تئوری بافی های بیجا كه آیندۀ خطر ناك دارد بپرهیزید. یا صادقانه و بی ادعا كنار بكشید و یا با بینش وسیع و نگرش عمیق به عمق پدیده ها و درنظر گرفتن منافع آنی وآتی ملك ومردم آن، ماهیت امپریالیسم وارتجاع و پیوند و زد وبند این هردو را در كشورتان و درمنطقه به تحلیل بگیرید و ازعواقب چنین پیوندها و تبانی ها درگذشته و حال، درحد امكان و به شیوۀ مقتضی به مردم بگوئید، تا نسل های بعدی شما را جاده صاف كن های استعمار و ارتجاع نشناسند و بر شما نفرین نفرستند.

رفورم های موجود، همان پاشیدن دانه برای صید گرسنۀ است كه آن را دقیقاً به سوی دام می برد و آنگاه است كه صیاد برای ابد به آزادی اش پایان می دهد. من نمونه های مختلفی از حضور امپریالیسم ـ از طریق سرمایه گذاری ها و نه اشغال ـ در كشور های مختلف چند قارۀ جهان را علی رغم طولانی شدن نقل قول ها، یاد دهانی می كنم كه خواننده ببیند امپریالیسم درجائی كه پای گذاشته چه بر سر آن كشور و مردمش آورده است. چه رسد به كشوری كه آن را به زور اشغال كرده باشد و مردم آن هم به هر دلیلی به آن تن داده باشند، و بدتر از آن خو گرفته باشند؛ تا در پرتو آن تصوری از آینده و دورنمای “كمك” امپریالیسم دركشور خود بدست داده باشیم. 

ادامه دارد