عزت آهنگر نیزک

 

دخت پاک افغان

وطن! برای تو من دخت پاک افغانم
تویی فراز و نشیب و شکوه آرمانم

وطن! ز صومعه غیر آتش افروزند
برای مامن زخمی ما کفن دوزند

وطن! تو لاله سوزان  نسل بیداری
به ابتکار و عمل نسخه  آرزو داری

اگر شود همه قوم و تبار و دین نزدیک
اگر شود ز جهان نور علم, یار و شریک

یلان قافله بر اسپ سرخ آزادی!
بسوی اصل هدف سوی شهر آبادی

نوید فتح تو با وحدت و عمل ممکن
به دوش نسل نوین بذر این حمل ممکن

مرا هویت و افکار آدمی ارزش
که میرود به جهان با سخاوت و دانش

نه پاسپورت و نه کارت الکترونیکی
 رهاییت بود امید، ای همه نیکی!

هویتم به زبان است و آیین و شان ات
به هر کجای جهان نام پاک افغان ات

میان این قفس سرد و خیس بارانی
عقاب دل شده در رنج دوریت فانی

اگر شمال و جنوب جهان بهشت بود
وطن تویی همه چیزم همین سرشت بود

وطن تویی همه هستی من  همه کیشم
براه عشق تو فردوس من! درویشم

برای فصل نوین کهنه ایده ها زشت است
مرا همین گهرین خاک دیر و کنشت است!

«هزار خم نکند مست می پرستان را
چنان که ذره خاکی وطن پرستان را »