شکست و گریز قشون استعماری روس از افغانستان

تبصرۀ مفسرسایت: باز برای چندمین بار تاریخ در کشورما باخون نوشت که افغانستان بیگانه ناپذیراست و هیچ قدرت استعماری متجاوز نمی تواند به اشغال دایمی اش توفیق یابد. روس ها پس از شکست و فرارخفتبارشان درافغانستان از این تجربۀ تلخ شان به تجاوزگران امریکائی گفته بودند، ولی گردن کشان جبار و زورگوی متجاوز امریکائی به آن گوش ندادند. اینک که بحران های عمیق اقتصادی، اجتماعی وسیاسی – ملی وبین المللی – امپریالیسم امریکا را در منجلاب نابودی فروکشیده وباید برای نجات خودش دست وپا بزند، امپریالیسم تجاوزگرامریکا نیزبرای خروج از افغانستان حاضراست پای هرسندی  – حتی سند ننگین دوحه – را امضاء کند و افغانستان را تحویل طالبان خون آشام و وحشی بنماید( آنچنان که روسها تحویل جهادی های وحشی کردند). اما با دریغ ودرد که ما مردم افغانستان درآموزش تاریخ خود ناتوان هستیم و هربار با نام دین و دموکراسی و … ما را فریب می دهند و به دنبال مداریان دین و دلقکان دموکرات روان می سازند که با این حال  تداوم تاریخ ما کماکان خونین و رنجباراست. تا ما از بازیگران تیاتر خونین حدود نیم قرن گذشته که در رأس امور قرارداده شده و خلق و وطن ما را فروخته اند به طور کامل نبریم و با بسیج همگانی خود به ایجاد نهادهای آزادیبخش و رهبری سالم اقدام نکنیم، ازاین دایرۀ خونین بیرون نخواهیم شد. 

شکست و گریز قشون استعماری روس از افغانستان

  هیوادوال کابلی

 درروز۱۵ فبروری ۱۹۸۹ قشون شوروی سوسیال ـ امپریالیستی بعدازیک دهه قتل، غارت و تخریب، با سرافگندگی وشکست فاحش دربرابر ارادۀ آهنین ملت بپاخاستۀ افغانستان، پل دریای آمو را به صوب قلمروامپراطوری درحال نزع تزاران نوین عبورنمودند. تذکرفرمانده کُل آن قطعات ـ جنرال بوریس گروموف ـ حال دیگرجزء ومأخذ تاریخ شده است، زمانی که بعدازعبورازپل نامنهاد «دوستی»، با عصبانیت وخشم گفته بود دیگرنمی خواهد یکبارهم که شده به عقب نگاه کنم.

آری! آن واکنش بلند رتبه ترین افسربزرگترین قدرت نظامی آن وقت جهان دررابطه با افغانستان سخن ساده وتصادفی نبود، بلکه ضربۀ ده سال مقاومت تا پای جان مردمان آزادیخواه واسارت ناپذیرکشورما با نثارخون یک ونیم ملیون انسان این سرزمین، و زهرنابودی پانزده هزارعسکراشغالگر ومتجاوز درکوهپایه های افغانستان، درسخنان پرازیأس وبیچارگی دشمن زبون منعکس بود. زمامداران کرملین که ازبیش از دودهه به آنسو، با ازمیان برداشتن کامل دکتاتوری پرولتاریا درشوروی بلشویک وجانشین ساختن آن با سرمایه داری ازنوع بوروکراتیک وتبلیغ «زیست مسالمت آمیز» با امپریالیزم غرب، بارها به نقب زدن جنبش های توده ئی وبه کجراهه بردن آن ادای «انقلاب کارگری» و«سوسیالیزم» درمی آوردند، با کوک کردن رهبران دست نشاندۀ باند «خلق» ـ پرچم یا ستون پنجم استعمارشوروی درافغانستان وگویا لبیک گفتن به تقاضای آنها (اولاً به وسیلۀ تره کی سخیف وبعداً درخواست ببرک شیاد) برای نجات کودتاچیان هفتم ثورازخشم مردم،  به پاس گویا «انترناسیونالیزم پرولتری» به افغانستان لشکرکشیده بودند، بعد از رسوائی های زیاد، سرانجام مجبوربه گریزوعقب نشینی گردیدند.

متأسفانه پیروزی بزرگ وتاریخی مردم ما بر دیوتجاوز واستعمارازنیمه راه توسط امپریالیزم رقیب (امپریالیزم غرب به سردمداری امپریالیزم امریکا ومتحدین منطقه ئی آن) ربوده شد؛ ومردم ما به جای آن که به عنوان قهرمانان جنگ آزادیبخش وممثل ارادۀ توده جشن گُل برپا کنند، برخلاف به شکل دیگری دربند کشیده شدند. با تبانی بقایای رژیم منفوردست نشاندۀ استعمارروس با نوکران قرون وسطائی استعمارغرب، ملت ما یکباردیگر به خاک وخون کشیده شده ودرسوگ فرزندان دلبند خود نشست. بی عدالتی وخیانت درحق مردم مظلوم ولی پیروزمند وسرفرازما تا آن حدی بود، که مظاهرشور وشعف بحق شان به دلیل غلبه برهیولای استعماروآزادی خطۀ آبائی شان، نیزتوسط مطبوعات و رسانه ها سمعی ـ بصری غرب محیلانه وغدارانه با «شوروشعف» ناشی از«پیروزی» مجاهدین(تنظیم های تاریخزده وقرون وسطائی مقیم پاکستان وایران) بر«کمونیزم» وانمود شده وماهرانه برماهیت پیروزی مردم ما وانگیزۀ شوروشعف شان پردۀ غلیظ تحریف وتخدیرکشیده شد.

دلقکان پمپ شده با گاز وطنفروشی، خیانت وجنایت توسط باداران شان(مجددی، گلبدین، سیاف، ربانی، مسعود، خلیلی وامثالهم)، هم مطابق نقشه به وظایف محولۀ شان که اعلام «عفوعمومی»(نجات نوکران رقیب استعماری به اساس جورآمد قبلی)، راه انداختن برادرکشی درمیان اقوام وملیت های کشور، تجاوز برمال، ناموس وملکیت مردم، قتل ها وکشتارهای انتقامی مطابق به دستور ولینعمتان، چور وچپاول مفرط زیرنام «دارالحرب» بودن پایتخت وتخریب شهروده مملکت، به ازمیان بردن کامل زیرساخت های اقتصادی وارزش های اجتماعی ومعنوی جامعۀ افغانی اقدام نمودند.

این درست چیزی بود که امپریالیزم رقیب شوروی سوسیال امپریالیستی ـ ازفردای شکست خود درویتنام ـ خواب آن را می دید. علاوه برآنکه امپریالیزم امریکا بی صبرانه می خواست با شکست روس درافغانستان عقدۀ شکست خود درویتنام را تسکین بخشد، درعین حال هدفش این بود تا خلای قدرت، دولت وحاکمیت ملی را درکشورما فقط با همان مهره هائی پرنماید، که خود ومتحدانش درتمام مدت اشغال افغانستان توسط شوروی سوسیال ـ امپریالیستی بسیچ، تنظیم، تمویل، تسلیح وتلبیغ نموده بودند. مهره های مذکوراز وحشی ترین نمودهای بنیادگرائی دینی(طالبان، گلبدین وحزبش، سیاف وحزبش، ربانی ـ مسعود و حزب شان، مزاری ـ خلیلی وحزب شان و… ) تا «مدنی» ترین مهره های کف وکالردار(ظاهرشاهی ها، سه جهانی ها و…  و…  )را دربرمی گیرد، که هرکدام طبق برنامه و درزمان معینه، با هویت مشخص خود ویا هم به شکل ائتلافی، یا روی صحنه آورده شده اند ویاهم آورده خواهند شد؛ که با اشغال مستقیم کشورما توسط استعمارگران غربی، این سلسله واضحاً ادامه دارد وبقایای باند «خلق » ـ پرچم بخش قابل توجه مهره های ازنوتعبیه شدۀ استعماردرافغانستان را تشکیل می دهند.

آنچه را هردو قدرت امپریالیستی رقیب بدون شک هراس داشتند، افتادن مقدرات مردم دردست نیروهای ملی ـ مترقی، دموکرات وانقلابی بود، که درتمام جریان جنگ میهنی ما با اشغالگرروس و اوجگیری مقاومت به ضد آن دستگاه ستم وجنایت ونوکران بی مقداربومی اش، درکنارمردم خود مانده وهمسان به نبرد ادامه داده ومتحمل قربانی های فراوان شدند.

غلو و اغراق نخواهد بود اگربگوئیم که سؤال پیروزی وشکست را دشمن روسی(بسان همه نظام های مستبد واستعماری) دربود ونبود قشر روشنفکرواقعی ومتعهد درکنارمردم پیش بینی نموده بود؛ وازهمینجا است که به مجرد تحکیم قدرت پوشالی نوکرانش ومدتها قبل ازتهاجم مستقیم به خاک آبائی ما، به قلع وقمع  فرزندان اصیل وجانبازمردم اقدام نمودند.

با سوگ ودرد که امروزمردم ما بیشترازهروقت دیگرنتایج مصیبتبار و جبران ناپذیرآن همه تصفیۀ فاشیستی را با گوشت و پوست خود احساس می نمایند. با اندک نگاهی به گذشتۀ استعماری روس درافغانستان وکارکرد فعلی رقیب امریکائی آن درکشورما، متوجه می شویم که آن دوقدرت امپریالیستی با وجود تضادهای ظاهری وگمراه کننده، وجوه مشترک فراوان ومنافع مشترک گوناگون داشتند؛ که یکی آن همانا ازمیان برداشتن قشر روشنفکر وآگاه ملت ما بود.

بعدازسپری شدن سه دهه واندی ازشکست نظامی استعمارشوروی درافغانستان(«زخم خونچکان» به گفتۀ خود گورباچف)، میراث خواران دستگاه سوسیال ـ امپریالیستی روس هنوزهم بخود می پیچند وبارها به رقیب امریکائی خود پند وهشدارداده اند که مرتکب عین «اشتباه» (دوام اشغال افغانستان وحفظ نفوذ خود درآن) نشوند؛ ولی تکبرطاغوتی امپریالیزم امریکا به حدی است که به آن هشدارهائی که رقیب روسی اش بهای گزافی برای آن پرداخته است، وقع نمی گذارد وکماکان به زورگوئی، استبداد، نقض حقوق، کشتار، جنایت وتعویض مهره ها ادامه می دهد. ازجانب دیگر، با نقب زدن ارزش های معنوی واخلاقی جامعۀ افغانی چنان شرایط وحشت، دهشت، بی اعتمادی، ازخودبیگانگی،  سودجوئی، کاسبکاری، جاسوس خوئی، خودفروشی و وطنفروشی را ترویج وتشویق نموده است،  که هرگونه تبارز ارزش های اصیل، بحق ووالای اجتماعی برخاسته  ازسنن ملی وتاریخی ملت ما به باد سخره گرفته شده وموازین ومعیارهای تقلیدی، تصنعی، پول ساز ومعامله گرــ با ظواهر و آرایش مدرن متکی برفرآورده های تکنولوژیک عصر ــ  به وسیلۀ تبلیغ وسیع جانشین آن ها ساخته می شود.

باوجود چنین فضای سمی آغشته با دود وغبارعمداً گسترده شده توسط استعمار و ارتجاع خادم آن، تک اشعه های خودآگاهی و تنویرجمعی ــ باوجود ضعف کمی نسبی آن ودست کم گرفتن آن توسط کورمغزان وکوردلان شیفتۀ ظواهر ــ تأثیرات غیرقابل انکارخودرا ازطریق فعالیت های مبارزاتی فرهنگی ومطبوعاتی براذهان و روحیات مردم می گذارد، وآن ها را درکوره راهی که اشغالگران استعمارگرمتمدن نما و نوکران خودفروختۀ مدنی شان(درهمسوئی نا مرئی با همتاهای دینی ـ مذهبی خود) کشانده اند، به سوی بیرون رفت ازمهلکه رهگشا می شوند، ودیری نخواهد بود که کابوس شکست درافغانستان و نیازحیاتی گریزازآنجا مخیلۀ زورگویان واستعمارگران امریکائی ومتحدین را به خود مشغول خواهد ساخت؛ ولی برای به هدرنرفتن دوبارۀ دستآوردهای مقاومت، نبرد وجانفشانی مردم ما، نیروهای آگاه ومتعهد بایست ازهمین حالا به رسالت تاریخی خود بیش ازپیش متوجه شده وبا تحلیل مشخص ازاوضاع مشخص و رساندن دست های همزنجیران همدل وهمسنگر به هم، توده های دربند، گروگان گرفته شده، محروم ومظلوم کشور را خادم، یاور و رهنما شوند.

 مرگ بربقایای سوسیال ـ امپریالیزم شوروی!

مرگ برامپریالیزم غرب به سردمداری امپریالیزم امریکا!

مرگ برنوکران خودفروختۀ دینی ومدنی استعماردرافغانستان!

جاودان باد یاد وخاطرۀ همه شهدای راه آزادی وطن ازچنگال روس!

به پیش درراه طرد استعمارغرب ازافغانستان وامحای وابستگی به بیگانه!