عزت آهنگر نیزک

همای آزادی

عشق در برکه ی انارستان، خواهش روی یار می گیرد
یار گمگشته در بهارستان، غنچه ی بی بهار می گیرد

تن سرو و صنوبر و کاجی، که فرو ریخت بر دل کهسار
دره و دشت سبز خون آلود، راه بر نوبهار می گیرد

چشمه ها عقده در گلو دارند، از سقوط همای آزادی
ابر ها در دل کویر بلا ، سقف ده را شکار می گیرد

لاله ها در مسیر آزادی، گمشدند و کویر خونین شد
شفق عشق و ایده و ایمان، در دل کوهسار می گیرد

تن آزادگی به تابوت است ، دل آزاده دور از میهن
شعله ها گوشه گوشه ی دل را، آتش آشکار می گیرد

تا رهایی مسیر پیمایید، باقلم یا قدم و ذهن رفیع
جرات باغ میشود بیدار، رفعت لاله زار می گیرد.