ش. آهنگر

جنگ و تاثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

قسمت ششم

       نيرنگ هاي دشمن: ـ   روس ها ـ جنايت پيشگان دغل باز روس، اثرات مثبت يكپارچگي مردم را فهميده اند واين جا است كه سياست استعماري شان اشكال پيچيده تر ومخربتر بر مي گزيند تا چوب لاي چرخ تكامل بياندازند و آن را باز دارند، كه شايد دمي بياسايند. به لجنزاري ديگر كه خيلي متعفن است، واستعمار كهنه كارانگليس ازآن طرفي نه بست پناه مي برند؛ به سياست پوسيده وگند آلود  “تفرقه بيانداز وحكومت كن” درميغلطند، وتمام نهاد هاي استعماري پرداختۀ شان را، كه ذكري از آن كرديم، در خدمت اين سياست شوم غيرانساني قرار مي دهند. افغان نا آگاه، و يا رياستجو و يا سست عنصر، را به معاش مي بندند و سپر تير افغان رزمندۀ استقلال طلب و آزاديخواه مي سازند و خود از پشت به هردو آتش مي گشايند. اين همان پلان افغاني كردن جنگ است كه به دست روس ها، با تشكيل گروپ هاي دفاع ومليش از افغان ها به مقابل افغان ها، پياده مي شود؛ وسياستي است عاريتي وتقليد ازهمپالگان واسلاف شان. عليرغم همه نا آدمي هاي روس، فشار روزافزون و دم افزون پيكارگران مجاهد افغان، بر بيچارگي و زبوني متجاوزين مي افزايد ومتجاوزين ناچار به منظور اغواي مردم و فرود آوردن جنبش از فرازا، مهره ها را عوض مي كنند.

      تعويض مهره ها و تجاوز عريان : ـ 

روس ها،  “نوابغ” بيخردي و فرماندهان نا دلير ماشينيي  “انقلاب ثور” را به عجله و به دست خود خفه مي كنند ويا گلو مي برند تا سيل خشم خلق را با نذر قرباني هاي حرام گوشت جلو بگيرند،  اي  واي كه مقدر نيست!!. سرانجام به سياست رسوا ومنفور تجاوزعريان نظامي ـ فاشيستي، به نيروي بيش از صد هزار نفر و ده ها هزارتانك و هواپيما غرق ذلت مي شوند. مگر موج خروشندۀ خلق را قدرت مهاركردن نمي يابند، عقاب سركش است و كوهستاني و رزمش فرساينده است و پارتيزاني. روس ها چال ديگري مي روند، به تصورشان گويا مي  توانند با اين چال رمزمقابله با جنبش را بيابند(‌؟‌!‌)‌ آري! پنداري برآن ها غلبه مي كند. به نيروهاي فاتح ديروز قلل سركش “سيرا ماسترا” (کیوباي اسير امروز) و بي همتايان جنگ پارتيزاني و گشايشگران حماسه ساز ديروز “دين بين فو” (ويتنام امروز ـ اين تفالۀ ناخلف ديروز) پناه مي برند و پكت وهم انگيز “ورشو” را با مارشال هاي مجرب وجا بندش به كمك مي طلبند. مگر، بنا برناموس تكامل، رزمگران دلير و پيروزمند ديروز “سيرا ماسترا”  و  “دين بين فو” كه حقانيت ديروزشان اساس پيروزي شان بود، امروز كه در افغانستان درجنگي ناحق و سركوبگرانه شركت كرده اند، به لاشخواران بي عرضه و كفتاران آدمخواري بدل شده بودند كه واهمۀ خون بي گناهان افغان، چون غُل و زنجير برگردن شان حلقه شده بود و بارگردن سبزچشمان بزدل روسي مي گشتند. آخرحقانيت شجاعت مي آفريند و ناحق بودن جسارت را هم مي زدايد. ولذا اين ها نيز راز شكستن اين طلسم ـ افغانستان ـ  را براي روس ها به دست نياوردند. دراين جا ديگر ارواح  خبيث پطركبيرها ،‌ تزاران وهمپالگي هاي شان ـ شياطين پير استعمارـ به قالب تزاران نوين حلول كرد و راه استفاده از- و دامن زدن به – تضادهاي قومي، لساني، مذهبي، منطقوي، نژادي و… كه ميراث فرهنگ كهن و تاريخ زدۀ استعماري است، پيش پاي مدعيان پيشتازترين فرهنگ بشري (ولي پشت كرده به هر نوع فرهنگ ) قراردادند، كه با تاسف ازاين بُعد، با پا درمياني مشتي سست عنصر ويا بيخرد و رياست جو، واغواي عده اي نا آگاه، اندك سودي حاصل دشمن ما گشت و نفسي در جاهائي تازه كرد. گسترش اين سياست براي روس ها دستور روز قرارگرفت و چاشني انتشار آن را درگام نخست، تبليغ زهرآگين و رياكارانه عليه نيروهاي پيشتاز ومردمي انتخاب كردند.

     دين پناهي روس ها وهمسوئي شان با مرتجعين

حال ديگر، روس ها و مزدوران بي مقدار شان، همصدا با متعصبين مرتجع تنظيم هاي جهادي، اسلام پناه شدند و روشنفكران مومن و صادق جنبش انقلابي را به چوب و چماق تكفير مي كوبند و، زير اين پردۀ استتار، علي الفور به ساختن سمارق وار نيروها وگروه هاي مخفي پرداختند و آن ها را با لباس مدافعين اسلام و مخالفين دولت در درون جنبش مقاومت گسيل نمودند. كمبود كادر آگاه سياسي (هزارها كادر آگاه سياسي به دست روس ها وجلادان سيه كيش خلقي ـ پرچمي، به جرم داشتن آگاهي به شهادت رسيدند) درجنبش مقاومت و نبود خط روشن حركي سياسي درهمچو زمينه ها، وناپايداري هاي تشكيلاتي نيروهاي مقاومت، به اين سياست روس پهناي وسيعتر داد و “كي جي بي” به همياري خاد وكام …، با طيف پردامنه تري به تسليح عوامل خود فرخته پرداختند و آحاد جنبش را به جان هم انداختند و خود نيز از زمين و آسمان برآن تاختند. دراين توطئۀ تباه كن، پيش درآمد هدف، ضربه زدن و نابودي كامل نيروهاي انقلابي آگاه بود كه ضرباتي سخت از جناح هاي رنگارنگ ضد انقلاب رهائيبخش ملي  متحمل شدند.

روس ها درتحقق اين سياست، برخي آدمك هاي منشوري را (عمدتأ لومپن ها را) كه سيلاب جنبش خود بخودي جلو انداخته بود، وتنظيم هاي جهادي ازآ ن ها پهلوان پنبه هاي پقانه اي ساخته بودند؛ با پرداخت پول گزاف واسلحۀ فراوان، زير سيطره كشيدند، و با استفاده ازآن ها بخش هاي عقب ماندۀ جنبش را نيزتحت نام ها وبهانه هاي مندرآوردي، برپيشتازان آگاه ضد تجاوز روسي مي شورانند. چه، نيك مي دانند كه نيروي آگاه به منزلۀ چراغ جنبش است و با قرارگرفتنش فراراه حركت انقلاب، ديگر اين حركت قادر مي شود راه را ازچاه تميز دهد وآنگاه است كه عزرائيل گونه به سراغ دشمن خواهد شتافت. محصول خونبار اين سياست روس، فرودي خونين است كه به برادركشي هاي درون جنبش مقاومت انجاميده است؛ و اين خود ناتواني هائی را به بار مي آورد كه روس ها با ارسال سلاح، وحتي پرسونل از كانال هاي مرئي و نامرئي به تقويت هردوجانب درگير مي پردازند. ونطفه هاي تسليم طلبي را درآحاد جنبش مي كارند كه سخت خطرناك است وتباه كن، وكليه نيروهاي مقاومت بايد با اين خطر به مقابلۀ جدي برخيزند و ريشه كن اش سازند. رسيدن به اين هدف عالي، در ريشه كن كردن جنگ داخلي و كار پرتلاش سياسي براي زدودن نطفه هاي اين تومور خبيثه نهفته است.

تاثير دردناك ديگرش چنين است كه مردم از جنگ و برادركشي نيروهاي مقاومت خسته مي شوند، وچنين جنگي را كه به سود دشمن است، تحمل نمي كنند؛ لذا به ترك منطقه اقدام مي كنند. اين اقدام، گسيل سيل عظيم آواره را به كشورهاي همجوار همراه دارد كه شكار تنظيم هاي جهادي مي شوند. ازسوي ديگر، فشار جمعيت هاي مليوني آواره برمردم كشورهاي همجوار، كه انواع عقب ماندگي گريبانگيرخودشان است، نارضائيتي آن ها را به بار مي آورد و روس ها را اميد وار بدان مي سازد كه ما را از پشتوانۀ  قوي پشتيباني مردم همسايگان مسلمان و برادرما در جمهوري اسلامي ايران و پاكستان محروم سازند.

دراين زمينه، روس ها، در داخل پاكستان نيروهاي وابستۀ خويش و در ايران توده اي هاي بد نام و بي مقدار وهمپالگان شان را، به جان مهاجرين بي پناه افغان مي اندازند و هر فسادي را به  آن ها منسوب مي كنند تا جنبش وملت مان را نزد ملل برادرمان حقير بسازد و پيوند انقلاب خلق ها را بگسلد. هكذا با پياده كردن اين سياست (جنگ داخلي) روس ها مناطق را ازمردم تخليه مي كنند تا رزمندگان به مشكلات خوار وبار، مسكن وكسب اطلاعات مواجه شده و در پاسيويته قرارگيرند و مردم نيز از آن ها دلسرد شده و برمند. آنگاه است كه مجاهد راستین را كه با مردم نسبت ماهي در آب را دارد، از آغوش گرم ومطمئن مردم بيرون كشيده و نابودش مي سازد،  كه هرگز چنين مباد !

    اعتراض و شورش در داخل شوروي: ـ 

ناگفته نگذريم كه روس ها براي بدست آوردن همين يك شگرد سياسي هم، به هر دست و پائي گاز زده اند، كه زهر نيش شان علاوه بر اين كه صدها قلاده برگردن خلقي ـ پرچمي را به خاك هلاكت نشانده است. در داخل شوروي نيز فريادهاي خشماگين اعتراض مليت هاي مختلف را، كه فرزندان شان قرباني سفيهانۀ اميال غارتگرانۀ خونخواران كرملين نشين گرديده اند، برانگيخته است. هكذا خرس هاي قطبي صدر نشين حزب و دولت شوروي را به جان هم انداخته و يكي ديگري را از كرسي ها و بالاخره از خوان يغما عقب مي زنند، تا آن جا كه چنگ و دندان شان گاه بدنۀ كثيف شان را پاره كرده و به مرگ كاسيگين ها و برژنف ها كشيده شده است. وهم اكنون ارواح خبیثۀ جلادان تاريخ در دوزخ بدكاره گان، به انتظار قدرت مداران كرملين صف بسته و دقيقه شماري دارند.

ادامه دارد