ش. آهنگر

جنگ و تاثیرات آن بر تکامل اوضاع سیاسی – نظامی افغانستان

قسمت پنجم

   در زمینۀ اقتصادي :ـ   كار پرتلاش ونقشه مند اقتصادي كه بتواند جنبش را به خود كفائي برساند، يكي از اهم وظايف نيروهاي آزادیبخش در جنگ ضد تجاوزي است.  نيروهاي انقلابي چنين كاري را آغاز كرده اند. از آن جا كه روستا تمركزگاه مبارزان جنبش و، هم بنابر خصلت اقتصادي ـ اجتماعي جامعه، دهقانان نيروي اصلي آن را مي سازند، لذا كار روي زمين يك امرحياتي است. روس ها وعمال شان مي كوشند با ويران كردن منابع كار درروستاها دهقانان را محتاج خود ساخته و از آن ها به عنوان گوشت دم توپ در صفوف جنگي شان بهره بگيرند، وهكذا با كشاندن دهقانان به سوي شهرها مناطق را تخليه كرده و رزمندگان را از پشتوانۀ توده اي شان محروم بسازند و به ازاي آن صفوف ارتش خود را اكمال كنند. نيروهاي انقلابي با درك اين سياست دشمن، درمناطقي كه زيست داشتند مي كوشيدند زمینۀ كشت وكار را به مردم مساعد بسازند. با ايجاد بند هاي آبي كوچك ،‌ پاكسازي جوي ها به كمك مردم و رساندن آب به زمين، وهم چنان همراهي با مردم در تمام پروسۀ كاشت و برداشت و درعين حال تأمين امنيت به وسیلۀ تفنگ شان، به چنين وظيفه ای عمل مي كردند. ازاين طريق هم مردم را با خود داشتند وهم خود را تأمين مي كردند.

ولي  تنظيم هاي جهادي وابسته، برعكس، لقمۀ بخورنمير دهقانان را نيز از كف شان مي ربودند وكسي را كه روي زمين كار مي كرد ومحصولش را به شهر به فروش مي برد، به نام جاسوس دولت، ضد جهادي، وحتي كمونيست، زير ضرب و شتم قرار مي دادند وعده اي را به همين جرم كشتند. به ازاي آن سياست مزد بگيري از جهاد كه منبع اصلي آن پول بيگانگان بود، رايج مي شود. و يا زورگوئي وغارت ديگران، كه عواقب وخيم و خطرناكي درپي دارد، و ياترك منطقه و وطن مي كنند ومنبع تأمين اقتصادي جنبش ازبين مي رود؛ و اين ضربت بسيار بزرگي است كه در آينده زيان هاي بزرگي به جنبش وارد خواهد كرد و وابستگي به اجانب را تشديد و توجيه پذيرمي سازد.  آن چنان كه از فحواي كارهويدا است، هيچ گونه پلان و پروژه اي اقتصادي ـ داخلي، براي تأمين مالي اين جنگ بزرگ، در برنامۀ كار تنظيم هاي جهادي گنجانيده نشده وآن چنان كه وابسته زاده شده اند در وابستگي زندگي خواهند كرد. در آن صورت، هرگاه جنبش در سيطرۀ چنين سياستي بيافتد، نتیجۀ آن افتادن كشور از يك چمبرۀ وابستگي، به چمبره اي ديگر است. وفقط چهرۀ استعمارگران عوض خواهد شد، كه هرگز چنين مباد! (این تحلیل وپیشگوئی دقیق نویسنده هم صد درصد متحقق شد – ویراستار)

    در زمینۀ سياسي : ـ   ما از تاثير جنگ در رشد سياسي ملت مان در سطور قبلي نگاشتيم و گفتيم كه چنين رشدي در شرايط آرام طي چند ده سال هم مقدور نبود. حال سوگمندانه مي گوئيم كه جهانخواران در كمين نشسته، با سوء استفاده از كمبود امكانات نظامي ـ مالي ما در جنگ، و بد ترازآن با بهره گيري ازعقب ماندگي فرهنگي ملت ما و دست زدن به احساسات مذهبي اش، گروه هاي عقبگرايي را با پسوند اسلامي برجنبش تحميل كردند كه واپس گراترين سياست ها را برآن اعمال مي كنند. دهقانان را، كه ارتش اصلي جنبش مسلحانه هستند، به جرم گرفتن پنج جريب زمين تحميلي خلقي ـ پرچمي ها، اعدام مي كنند ومانع كار عدۀ زيادي در روستاها مي شوند، تا توسط اين خيل بيكار ومجبور، صفوف گروه هاي مسلح خود را پر كنند. همچنين تبليغات دامنه داري براي مهاجرت و رفتن به كشورهاي همجوار را در دستوركارخود قراردادند ومردم مظلوم ما را وادار مي كنند تا دست به مهاجرت زده و دركمپ هاي پاكستان، زيرخيمه با گرماي تا پنجاه درجۀ سانتیگراد و نبود امكانات درست زندگي، چشم به كمك اجانب بدوزند و به وابستگي عادت  كنند؛ و يا در ايران سرگردان پشت خانه و كار، اهانت وتحقيرشوند. هدف عمدۀ ديگرتبليغ مهاجرت اين است كه سردمداران نيروهاي عقبگراي مزدور، ازميان اين همه جمعیت مليوني آواره ومهاجر در ايران وپاكستان، به سربازگيري اجباري مي پردازند تا با بزرگ نمائي دستۀ خود، از اربابان اجنبي لقمۀ چرب تري بدست آورند.

 تبليغات سياسي شان به حدي عقبمانده وگمراه است كه درصورت عملي شدن، جنبش را از محتواي آزاديخواهانه اش تهي خواهدكرد. از دادن آگاهي سياسي، طرح يك دورنما براي آينده و چگونگي زيست مردم، ارائۀ يك سيستم حكومتداري پيشرفته تر ازآنچه به تخريبش كمر بسته ايم و… خبري نيست و در ازاي همه اين ها به تكرار و تأكيد نظام اسلامي بسنده مي شود، كه هرگز نحوۀ تطبيق واجراي آن را نيز روشن نمي كنند. هر “امير” پشاور نشين، و هر “ولي فقيه” قم نشين، اسلام همان چيزي را مي داند كه منافع خودش درآن تأمين شود. ما عواقب چنين وضعي را نهايت خطرناك و خونين پيشگوئي مي كنيم كه اميد است مردم ما با بيداري سياسي جلو ‌آن را گرفته بتوانند. (این وضع خطرناک وخونین نیز اتفاق افتاد و تنظیم های پاکستانی – ایرانی درکشورما دریای خون به راه انداختند و ده ها هزار انسان بی گناه را درجنگ های داخلی شان کشتند – ویراستار)

 در زمینۀ فرهنگي ـ اجتماعي : ـ 

 ما در هرجائي كه جاي پاي يافتيم، مقدمات كارهاي فرهنگي و اجتماعي را بنيان  گذاشتيم و براي روشن ساختن اذهان درموارد محتلف اعلاميه پخش مي كرديم؛ ولي معترفيم كه در حد پهناي جنبش، اين كارهاي ما قطره اي بيش نيست. با اين حال مي توان از تدويرمكاتب ابتدائي، كورس هاي سواد آموزي، حفرچاه هاي آب آشاميدني،‌ ساختن حمام هاي كوچك محلي، ايجاد كلينيك هاي كوچك صحي، تدوير مراسم بزرگداشت شهدا و تدوير مراسم تقبيح روزهاي سياه، مثل هفتم ثور- روز كودتاي خلقي ـ پرچمي ها -، ششم جدي روزتجاوز شوروي  به كشورما، با ارائۀ سخنراني هاي روشنگرانه و طرح مسايل ومشكلات با مردم وغيره نام برد. مهمتر اين كه ما، درهرمحل آزادشده، شوراهاي محلي ايجاد مي كرديم كه توسط مطلوب ترين ومعقول ترين و پذيرفته ترين آدم هاي محل با تركيب يك دهقان، يك آدم با نفوذ توده اي،‌ يك روحاني غير وابسته به تنظيم ها، يك روشنفكر آگاه و مبتكر و يك چريك شناخته شده ساخته مي شد.  اين شورا در واقع رهبري امورمنطقه را درهمه ابعادش به عهده داشت و با يك شيوۀ دموكراتيك عمل مي كرد. هدف ما ازاين كارنطفه گذاري يك نظام دموكراتيك بود كه بايد ازهم اكنون مردم مشق آن را مي كردند. انصافأ كه اين شيوه خيلي كارآ و مورد پذيرش واقع شده بود. ولي نيروهاي تنظيمي جهادي، كه جز ويراني وغارت چيزي نمي دانند ونمي توانند بكنند، به همه اين مسايل مخالفت مي كنند و ويرانگري مشخصۀ شان است. مكاتب را آتش مي زنند و فرزندان ميهن را ازكودكي به مدارس ديني قرون وسطائي پاكستان و ايران مي فرستند تا درآن جا زيرنام آموزش علوم ديني، مغزشان را ازتعصبات متحجر آگنده بسازند وآن ها را درضديت با پيشرفت و دانش وهرگونه تحول وتكامل به پيش، به كاربگيرند. عواقب چنين امري بيشك در آيندۀ كشور و مردم ما خطرناك و كشنده است. عقبگرايان بي فرهنگ، تحصيلكردگان را تكفير وقتل مي كنند. دزدي، زورگوئي، آدمكشي، تجاوز جنسي واعتياد به مواد مخدر به عملكرد وعادت روزمرۀ مجاهد نماها بدل شده و اين رذايل را درجامعه تعميم مي دهند. (ومتأسفانه امروز، جامعۀ ما را آئینۀ تمام نمای این رذایل ساختند – ویراستار)

بزرگترين ضربت فرهنگي ـ اجتماعي كه ملت ما دراين جنگ خورده است، اين است كه سم وابستگي به اجانب از دوجانب به آن زرق مي شود. خلقي ـ پرچمي ها وتنظيم هاي جهادي در تطبيق اين هدف شوم استعماري ( وابسته سازي) به مسابقۀ وحشتناكي دست زده اند. يك جناح مرجع تمدن، ناجي عقبماندگي و آورندۀ زندگي مرفه و بي مشكلات، روس ها را معرفي مي كند ومردم ما را به تسليم وسجود در برابرآن فرا مي خواند. وجانب ديگر، همه هستي ما را در گرو امريكا ومتحدينش و اسلام پناهي آ ن ها قرار مي دهد و به تقليد از نظام هاي تاريخزدۀ، به قول خودشان اسلامي، پاكستان و ايران فرا مي خواند. درجناح تنظيم هاي جهادي، معيار شخصيت بودن “اميران” غلظت وابستگي شان به اجانب و گرفتن جيرۀ بيشتراست. و اين بزرگترين ننگي است كه بر مردم غيور، آزاده وبيگانه ناپذيرما چسبانده و وصله مي شود.

ما در درس هاي مكتب، ازكودكي به فرزندان خود مي آموختيم كه آزاد زيستن، اگر با فقرهم باشد، بهتر است از دربند زيستن و به اصطلاح دررفاه و ثروت بودن، ولي زنجير وابستگي به گردن داشتن. وبه مصداق آ ن مثال مي زديم زخم ها و قلادۀ گردن سگ فربهي را  كه براي سيركردن شكمش روز را به زنجير صاحب بسته بود وشب از آن پاسباني مي كرد. ولي گرگ لاغرحاضر نشد آزادي اش را به ازاي شكم سيركردن از دست بدهد و زنجيروقلادۀ بردگي را بپذيرد. با اين مثال براي كودكان خود القاء و تاكيد مي كرديم كه :

    زندگي آخر سر آيد بندگي در كار نيست

                                      بندگي گرشرط باشد زندگي دركارنيست

    با  حقارت گر ببارد بر سرت باران  دُر

                                     آسمان را  گو برو بارندگي در كار نيست

ولي با هزاران درد و افسوس كه عده اي جاه طلب وعقده اي براين گوهرسفته ( آزاد منشي ) كه در نهاد مردم مااست و با خون شان عجين شده، لجن مي پراگنند و مي خوا هند سر بلند و گردن افراشتۀ ملت سرافراز ما را به آستان اين ويا آن اجنبي خم بسازند و چهرۀ جنبش خونين آزاديخواهانۀ خلق ما را مكدر بنمايانند. و اين گناهي است بس عظيم و نابخشودني و اثرات و نتايجش نيزغيرقابل جبران. چه ازهم اكنون ما شاهديم كه “اميران” تنظيم هاي جهادي براي مقرب ساختن بيشترشان به اجانب وكسب جيرۀ بيشتر، با حيله و نيرنگ هاي خطرناك وتباه كننده، به جذب نيروي بيشتر مي پردازند و دراين راستا به تفرقه هاي قومي، مذهبي، لساني و منطقوي دامن مي زنند و وحدت رزمندۀ خلق ما را دربرابرتجاوز، به تجزيه مي كشند، كه دست شان كوتاه باد! تاكيد ما برآن است كه فقط ملتي آزاد، يكپارچه و واحد، با رهبري سالم مي تواند پاسخ چنين جنگ بزرگي را بدهد و آن را تا سرمنزل پيروزي حمل كند، بدون اين كه به آستان ديگري سرفرود آورد.

ادامه دارد