شبانه
احمد شاملو
شبانه
من سرگذشتِ یأسم و امید
با سرگذشتِ خویش:
می مُردم از عطش،
آبی نبود تا لبِ خشکیده تر کنم
میخواستم به نیمه شب آتش،
خورشیدِ شعله زن بهدرآمد چنان که من
گفتم دو دست را به دو چشمان سپر کنم
با سرگذشتِ خویش
من سرگذشتِ یأس و امیدم…
padarjan2020-07-25T12:08:00+00:00