عزت آهنگر نیزک

گــمــنــام

دلم ز هجر تو پیر شد بر نمی گردی!
بهار عمر کـــویر شد بـر نمی گردی

و دخت عــشق تو رویید به کلبه جانم
نهال ســـرو و منیر شد بر نمی گردی

دو دیــــده منتظر اندر مــســیر ناپیـدا
ستاره کاشت و اسیرشد برنمی گردی

دلم به حرمت احساس پاک و پویایت
به عشق پاک شهیر شد بر نمی گردی

نهال عشق به دشت دلم نمودی زرع
به سینه عطرضمیر شد برنمی گردی

عقاب عشق من ای سرو آرزو، گمنام!
بگو چگونه چه تیر شد؟ برنمی گردی

ربودۀ ز دل و دیــده تـــاب و بیــمارم
و قلب عشق سمیر شد بر نمی گردی!