ش. آهنگر

“محفل هرات” وارد جنگ مسلحانه می شود 

قسمت بیست و چهارم

پس ازاین سفر، قسمتی از ناهمآهنگی كار در ایران نیز كاملاً مرفوع گردید وحسب دستور مركز، جمعی از رفقای مهاجر از بخش های دیگر به این حوزه، كه ارتباط شان طور شاید و باید نبود، به حوزه توحید شدند. این بخش از كار نیز، علی رغم نقص ارتباطی با سازمان، تلاشی چشمگیر كرده بودند. نظم خوب واحساس مسئولیت دركار و ایمانی خلل ناپذیر وعطش صادقانۀ پیوند، مشخصۀ شان بود كه چون دسته لاله ای بی پیرایه وخوش رایحه زینت ده لاله زار یاران گشتند، تاهمه باهم بر سرخ روئی صحرای بیكران وخونین خلق بیافزائیم.

در راه بازگشت هیئت اعزامی ما به مركز، دوستان نیمروزی بر ایشان سر راه گرفتند وچون آهوبره گانی كه مادر گم كردۀ شان را می پویند، به بوی كردن رفقای مسافرما، كه شباهتی به مقصود شان داشت پرداختند. تا شاید بار دیگر، گم شدۀ شان را در وجود آن ها بیابند و از سرگردانی درصحرائی كه سخت سوزانش، و راهی كه بی نشانه اش می دیدند رها شوند.

این حالت به طور محسوس از گرفتاری یاراول شان، گل محمد، به دوستان نیمروز دست داه بود و برای ما خیلی هم طبیعی می نمود. چه، چهارسال درسینۀ خون و آتش، در مهیب انفجار و درپهنۀ دود ازشراره های هستی انسان ها، درلاله زارهزاران نعش خونین عزیزان و … حیات بسر بردن، به خوبی به همۀ مان حالی ساخته است و نیك دریافته ایم كه گاه، نبود انقلابی رزمندۀ آگاه متكی به توده ها، درپهلوی مان چگونه كارانقلابی مان را فرسنگ ها به عقب كشیده است. و آنگاه كه رفیق آگاه و قهرمانی، برخاسته از دل جنبش خلق، از كنار ما دور و یا می رود تا سپهسالار خیل شهدا شود، به نقش بزرگ وی ـ و درمواردی تعیین كننده اش ـ درهمان كارمعین انقلابی  پی می بریم و رنج دوری اش سخت می فشارد مان.  چه سنگینی كاری كه او بر دوش توانمدش حمل می كرده، اكنون شانه های ضعیف ما را می شكند ویا اندام ما را می لرزاند. 

بلی! درسطح نیمروز نیز فقدان پیكارگر شجاع، انقلابی هوشیار و مدبر، رزمنده و فرمانده قهرمان، گل محمد، براین بخش از جنبش گران تمام شد. وآن چنان كه دشمن و اهرمنان چند چهره پیش بینی كرده بودند، با گرفتن این اسطورۀ رزم و الگوی جدیت وشكیبائی، شیرازۀ جبهه را به هم ریخته، سقفش را بی ستون نمودند و ارگانیزمش را بی تیرۀ فقرات. 

“جبهۀ نیمروز” با دو پاكسازی وتصفیۀ درونی پی درپی از امراض مهلكی كه مدتی فراگیرش بود(باند غازی ومهره های نفوذی یک گروه دیگر) و درمبارزه با این امراض ـ پیكره اش ضعیف ونحیف می شود، نجات یافته و تازه وارد دوران نقاهت خویش می گردد كه دست گیوتین اهرمن با تشخیص موقعیت مناسب، گل محمد را ازتنش می برد، كه درواقع تندیس جبهه را دونیم می كند و درپی آن با یورش وحشیانۀ دیگری بیست و چهار تن از نیم پیكر نیم نفس را نیز به شهادت می رساند.

ما، درهمچو وضعیت وحالتی، باز با جبهه ربرو می شویم، كه چون گذشته برمبنای روابط موجود، از ما می خواهد تا برخوان سوگواری اش بنشینیم و باشتاب به همیاری اش برسیم. دراین حال می توان سیمای جبهه را چنین ترسیم نمود:                       

به علت این كه جبهه دارای تشكیلات هدایت كنندۀ خویش كه بر مبنای ایدئولوژی و اصول معین، مشی مشخص و …  اساس گذاشته شده باشد، نیست، باعدم حضورگل محمد تزلزل و لرزش كامل درصفوف جبهه، اعم از فرماندهان گروپ ها، مسئولین امورسیاسی و دیگر امور، و چریك ها ایجاد می شود. چه، همه معتقداند كه ازاعضای مسئول جبهه دیگر كسی را یارای پُركردن جای گل محمد نیست. یورش غافلگیرانۀ دولت، كه ضربۀ خرد كننده ای را جبهه ازآن متحمل شده است، و برخی مناطق آزاد شده اش را دولت می تواند دوباره زیرسلطۀ خویش در آورد و نیروی خویش را پیاده كند، روحیه و مورال مجاهدین جبهه را بیشتر تضعیف نموده و برفرار طلبی شان قوت بخشیده است.

عدم توان تصمیم گیری، عدم تدبیر، اراده مندی  و نبود توان اداره دراعضای مسئول جبهه، كه به علت كمبود آگاهی ـ به قول خودشان از علم انقلاب ـ تشتت فكری، سراسیمگی از حوادث وبسا امراض مرگ آور دیگر در وجود ایشان نمایان است، باعث عدم اعتماد و ناباوری صفوف مجاهدین نسبت به رهبران جبهه شده است. كه این خود كناره گیری بیشتر مجاهدین و فرماندهان را سبب گردیده است. تبلیغات وسیع دشمنان گوناگون درمنطقه و درخارج از كشور مبنی بر این كه گویا دیگر “جبهۀ نیمروز” وجود ندارد، ازهم پاشیده و پارچه پارچه شده است؛ و توطئه های دشمنان دركمین نشسته كه از مدت ها درانتظار فرارسیدن چنین روزی شب شماری می كردند، به طمع آن كه كاسه ای بشكند و ماسش بریزد وآن ها بتوانند این منطقۀ زرخیز را تصرف نمایند، جو و فضای بد جبهه را بیشتر آلوده می كرد.

دراین زمان و درچنین جوی است كه ازهیئت اعزامی ما، “جبهۀ نیمروز” تقاضای كمك می كند. كمك نظامی با اعزام پرسونل نظامی ازبخش ما، كه گویا به نظر ایشان این یگانه راه نجات شان از این ورطه است و گره گشا. به علاوۀ آن پرسونل فرهنگی ـ سیاسی نیز گسیل شود.

زمینه یافتن و صورت عمل كرد به این تقاضاها است كه عامل توقف یك ماهۀ رفقای ما درآن جا می شود. و اما هیئت ما با درك موضوع ومشكلات گریبان گیر جبهه، كه این بخش از پیكر جنبش انقلابی را به كام نابودی می كشاند و احساس مسئولیت عمیق دربرابرآن، با استفاده از تجارب و تشخیص نارسائی فهم مسئولین جبهه از شكست و ریخت های موجود، ارزیابی و تحلیل نسبتاً مبسوطی ازعملكرد چهارسالۀ جبهه ارائه نمود وعلل وعوامل را، كه پیامدش وضع موجود است، برشمرد. به درغلتیدن درخط نظامی گری و محلی گرائی تقریباً مطلق شان اشاره رفت وعدم موجودیت یك تشكیل منضبط متكی به اندیشه و حاكم بركار جبهه، فقدان مشی سالم هدایتگر، كمبود آگهی لازم انقلابی اعضا وحتی كادرها، عدم همآهنگی كار فرهنگی ـ سیاسی با كارنظامی، حاكمیت روابط بر ضوابط وعدم موجودیت یك پیوند انقلابی(آن چنان كه باید) با سایر بخش های سالم جنبش (اصطلاح خدمت بر باد وگناه لازم توضیح شد) و…  به عنوان عوامل اساسی درونی فراورده های ناسالم فعلی حساب شد و به عوامل تسریع كنندۀ بیرونی نیز اشاره گردید. تا بدینگونه آنان با دریافت خطوط اصلی كمبودهای عمل چهارسالۀ خود، راه نجات و رفع نقیصه را بازهم چون گذشته، تنها در حماسه سازی از میدان نبرد و درعرصۀ جنگ قهرمان پروراندن نپندارند. و به جهات لازم و پر اهمیت دیگر جنگ آزادیبخش نیز بذل توجه نمایند .

تاثیرات ثمر بخش و ارزندۀ این روشنگری در دعوت نامۀ “جبهۀ نیمروز” از رفقای ما به خوبی متجلی است و نمایانگر جهت یابی شان. چه قبل ازاین، آنان علت های اساسی  سرخوردگی وشكست را بیرونی و در درجۀ اول، به گفتۀ آن ها، نقش جاسوسانۀ “گروه …” و متاسفانه پس از آن پای گذاشتن دوتن اعضای سازمان(م ، ع – اعزامی مرکز بدون همآهنگی با حوزۀ غرب) درجبهه ـ هرچند به نیت پاك بوده ـ می انگاشتند كه رفقای ما با توضیحات گسترده وهمه جانبه، پندار بی مورد شان را درمورد سازمان، از اذهان شان زدودند وعملكرد صادقانه اش را كه دور از بازی های سیاسی  بوده بازگو كردند و خود به عنوان بخشی از “سازمان آزادیبخش مردم افغانستان” همكاری بیشتر در ساحات سیاسی ـ نظامی، فرهنگی ـ تشكیلاتی را اعلام نمودند؛ كه نیمروزی ها با روشن بینی از حقایق گذشته و باعطش فراوان خواهان هرچه زودتر به تحقق درآوردن این همیاری شدند.  نتیجۀ صورت جلسۀ مشترك هیئت ما و شورای رهبری ومسئولین “جبهۀ نیمروز” چنین است :

حوزۀ غرب “ساما” باید به خاطر پی ریزی و ساختن تشكیل منضبط ، آگاه و هدایت كنندۀ جبهه، ایشان را راهنمائی و كمك كند، برای بلند بردن سطح آگاهی اعضای اصلی ومسئول جبهه، برای مجهز شدن به اندیشۀ رهنما و موازین علم انقلاب و تسلیح به مشی مستقل ملی، با ساختن حلقه های آموزشی، رفقای ما ایشان را همكار می باشند.

جهت آزاد سازی گل محمد و منطقۀ ازدست رفته، حد اقل گروپ چریكی ده الی بیست نفری (اكثراً هرچه می توانیم) از رفقای بخش ما به جبهه اعزام شود. هیئت ما برمبنای اصول اعتقادی خویش، اعتبار این خواست ها را به تصویب شورای رهبری حوزۀ غرب موكول می كند و با دردست داشتن دعوت نامۀ كتبی “جبهۀ نیمروز” از سفر بازمی گردد.

دراولین جلسۀ شورای رهبری حوزۀ غرب، كه به منظور رسیدگی به گزراش هیئت اعزامی به پاكستان وتحلیل وضع موجود برگزار می شود، ضمن تائید گزارشات هیئت وفیصله های لازم، به تقاضای “جبهۀ نیمروز” پاسخ مثبت داده می شود. كادر سیاسی ـ تشكیلاتی سه نفری با گروپ چریكی پانزده نفری برای اعزام آماده می گردند؛ ولی قبلاً دورفیق ازسه نفر كادر فرستاده می شوند تا مقدمات گسیل دیگران رافراهم سازند. دو رفیق(نیزک ویقین)  با رسیدن به آن جا – یك ماه گذشت – با وضع جدیدی و با برخورد دگرگونه ای كه حكایت گر بازهم سوء ظن وعدم اعتماد و فرار از تشكل است مواجه می شوند، كه باتوجه به متن دعوت نامه، برای شان شگفت انگیز است( نه به آن شوری شور ونه به این بی نمكی) وقابل پرسش كه چگونه به این زودی این چنین شگافی بین آن درخواست و این برخورد ایجاد شده است.

رفقا درپی علت یابی می شوند و در دوجلسه ای كه با شورای رهبری نیمروز برای صورت عملی دادن به درخواست شان دارند، درمی یابند كه تخم زهرآگین انگیزندۀ همچو جو و فضای مكدری درزمین مساعد جبهه (به دلایلی كه گفتیم) از دامن سوراخ سوراخ یكی از اعضای فراری و توبه كارسازمان، كه خود را قیم وسخنگوی “جبهۀ متحد ملی” می دانست و در ارتباط با مركز وظیفۀ خبرآوردن از مسئلۀ گل محمد را داشت، پاشیده است. او برمبنای پنداربیمارگونه اش نگارۀ دوشاخه از”ساما” انگار كرده، كه دریك شاخه ملی گرایان و به شاخۀ دیگر كمونیست ها آشیان كرده اند؛ و شاخۀ ملی گرا را شاخ و برگ بیشتر داده بود و كمونیست های متعصب را تك برگ هائی كه درحال تكیدن اند وانمود ساخت. همچنان دوای درد بی درمان “جبهۀ نیمروز” را هم فقط درقوطی عطاریی فلان “طبیب حاذق” آدرس داده بود (یقیناً طبیب مورد نظر نه همچو ادعائی دارد ونه هم اطلاعی) كه می بایست این بیماران دردم مرگ، دامن خدا را بگیرند تا او را ازآن قارۀ دیگر دنیا برساند، چه ناجی دیگری را جهان نمی شناسد وطبیعت نیافریده. راستی خودش نیز ازبارگاه ایزدی، خواستار برچیدن بساط مكتبی ها و صاحب ایدئولوژی ها(هرایدئولوژی كه باشد) از روی زمین شده بود، كه عامل همۀ بدبختی های انسان ها، منجمله در نیمروز، همین مكتبی های متعصب را می دانست.

حال ازاین تخم هرز و ازآن زمین مساعد چه حاصلی غیر ازاین فراهم می شود؟

و اما كه، رفقای ما وظیفۀ شان همین است كه داس بردست و كمر بسته، هرزه گیاهان را ازاین چمن زار بدروند، این هم یكی ازآن ها است، بگذار باشد، از ریشه درش می آورند. رفقای ما با شكیبائی انقلابی و پذیرش دشواری ها، برمواضع اصولی عقیدتی ـ سازمانی خویش تكیه زده، دررفع نقیصه اقدام می كنند، كه ظرف چند روز توفیق می یابند و راه را برای آغاز یك كارتشكیلاتی ـ آموزشی در”جبهۀ نیمروز” هموار می سازند.

برای انجام امرمطروحۀ خویش، ابتدا مسؤلین و بعد اعضا را درحلقه های آموزشی ـ تشكیلاتی تنظیم و برنامۀ آموزشی را نیز تدوین می كنند؛ وهم اكنون كه بیش از دوماه می گذرد كار آموزشی ـ تشكیلاتی در”جبهۀ نیمروز”، زیر نظر هیئت ما، به شكل ضربتی به پیش برده می شود كه امیدواریم سودش به جنبش خلق برسد. مبتنی برگزارش هیئت خویش هر دوجانب برای فعلاً از گسیل نیروی نظامی برای مدتی منصرف شدیم.

ادامه دارد