عادل ازدامنه های هندوکش

                   استاد خوب آدم هستی خوحیف که پشتون هستی!

دریک صنف شاگرد بچه های زیادی که درسنین مختلف، پائینترازهفت سالگی، هستند همیشه با شور و شوق تمام در گرد استاد خود جمع می شوند، این زیرا که استاد شان مهربان است و پرازعاطفه. وی ازمهربانی اش درقبال آن اطفال زیبا لذت برده واین کارخود را با عشق تمام انجام می دهد. روزی مانند همیشه مصروف درس دادن به شاگردان بود؛ درس دادنش در آن روز با تشریفات ومیتود های معمول درمحل نبود، میتودهایش خیلی دوست داشتنی، اثرپذیر، عاطفه برانگیز و به یادگارماندنی می باشند. ازسلام با شاگردان حض می برد، خوشی هایش را درتبسم آن گل های زیبای زندگی دیده، درحرکات وجست وخیزهایشان، قلب خود را می بیند که می دود، می تپد وشور وشوق ایجاد می کند.

ازآنجاکه اطفال دوست داشتنی اند، زیرا که زیبا هستند وقلب های شان چون آب های زلال شفاف ونگاه هایشان چون باران بهاران پرازطراوت وخنده های ملیح شان چون ترانه های بلبلان کوهساران دل نشین، لذاست که گاهی استاد واطفال باهم فراموش می کنند که وقت غذا است ودیگران همه دورسفرۀ غذاخوری منتظراند. همکاران استاد بهش صدا می کنند که بیایید چقدرحوصله دارید و بیایید که غذا سردمی شود ومادران اطفال نیزبی صبرشده وبا کیانه وکتره اطفال را وامی دارند که توجه کرده و زود به غذا خوردن شروع نمایند، ولی آن ها که غرق قصه هایشان می باشند، کمترتوجه کرده وتوگویی باهم یار و رفیق هم سن وسال هستند. استاد مهربان نوعی برخورد می کند که هم سن شان است و درمقابل، چنان به آن ها قدر وعزت می دهد، توگویی این اطفال هم سن وسال استاد شان هستند. اطفا ل این را احساس کرده سخت ازآن لذت می برند.

یکی از اطفال که می خواست توجه ومحبت استاد را به خود جمع کند می گفت که استاد من وتو یک قواره داریم چراکه بینی من وتو یکسان است. آن دیگرش که حسرت این حرف را می خورد، می گفت که استاد من وتو قومای هم هستیم، به خاطری که چشمان من وتو میشی اند وآن دیگرش حرفی زیبا وسوالی می کرد که مورد توجه استادش قرار بگیرد.

یکی ازشاگردان برایش می گفت که شب گذشته سه مراتبه من واین چهارنفر پشت اطاق خوابت آمدیم که همو قصه خوب را باز به ما بگویی، وقتی فهمیدیم که دندان های خود را نشسته ایم پس رفته و وقتی دندان های ما پاک شد، آمدیم وقتی خواستیم که به اطاقت داخل شویم شمیم گفت که استاد امروزمانده شده است وماپس رفتیم. وقتی به اطاق خود رفتیم طاقت ما نیامد وبازهم آمدیم ولی درهمان لحظه برق ها رفت وما پس رفتیم.

اطفال چون چوچه مرغ ها ازپشت استاد خود به هرسو می روند.  روزانه ودرجاهای مختلف وبا اشکال مختلف ازهم می آموزند وازباهمی لذت می برند.

برخی از این اطفال مربوط مادرانی هستند که یا خود شان معتادهستند ویا پدران شان وهمراه با مادران شان درین مرکز تداوی معتادین باید برای مدت معینی بمانند. اطفال شان مورد تربیت قرار می گیرند تا بیاموزند که چگونه معتاد نگردند و ازضربات روحی ای که ازبابت معتاد بودن پدر ویا مادرشان عاید حال شان شده است، نجات یافته باشند. این اطفال بنا به اعتیاد معمول درخانه شان که درنتیجه ازمحبت یک عضوخانواده محروم شده اند، ازآن جاکه درین مورد محرومیت های زیاد دیده اند، وقتی مورد محبت ومهربانی قراربگیرند زود عکس العمل بالمثل نشان داده ودردنیای رویاها ومحبت ها غرق می شوند. این استاد وظیفۀ انسانی خود می داند که چگونه دردنیای غم ودرد این ها داخل شده وغبارهای یأس وناامیدی را به دورکرده و جوانه های محبت، احساس مسئوولیت، دانستگی، کنجکاوی وتبسم وامیدواری را درروح و روان آن ها زرق کند، لذا وی اعتقاد دارد که می تواند از اطفال بیاموزد و نیز به آن ها می تواند بیاموزاند. درین روز همه با چنین احساسی باهم مشغول بودند وغرق لذت های انسانی شان بودند، که نمی شود درهیچ چیزی آن لذت را دریافت. وقتی آن ها دیرکردند یکی ازهمکاران استاد بهش به زبان پشتوصدا زد که “راځه ډوډی تیاره ده”. وی درمقابل با همان زبان جواب داد وگفت: “مننه، دادې اوس درځمه”. که درین هنگام دوتن از اطفال با حیرانی تمام و ذوق زدگی زیاد پرسیدند که استاد شما پشتون هستید؟ و وی با کمال میل گفت که بلی من پشتون هستم. درین هنگام هردوی آن اطفال گفتند که استاد شما بسیارخوب ومهربان هستید ولی افسوس که پشتون هستید. استاد که به حساسیت موضوع متوجه شده بود، هیچ به اصطلاح به خود نیاورده وجلسۀ درسی را ترک گفت. اینک که ماه ها ازآن روز می گذرد ولی ذهن استاد را پژمرده کرده، بااین که هنوز با شوق تمام به درس هایش ادامه داده وسوال شاگردان را خوب جواب داده ودیگر به شاگردان پشتون بودنش مشکلی نیست، ولی استاد مذکورمی خواهد ریشه های این مشکل را دریابد که چرا اطفال چنین سوال کردند؟ او می خواهد بداند که به آن ها کی آموخته است که پشتون بودن بد است؟ همانگونه که درذهن کودکان دیگری زبان ها و اقوام دیگر ممکن بد جلوه داده شده باشد.

وای به حال این جامعه که درذهن اطفال هم تزریق کرده اند که مشکل افغان ها مشکل ملیت، زبان، سمت، مذهب ، نژاد و کافربودن ومسلمان بودن است؛ ونمی دانند که مشکل ما سیاسی است وسال ها متجاوزین به کشورما حمله می نمایند که برای توجیه تجاوز شان با همکاری همراهان وطن فروش افغانی خود به آن توجیه دینی، زبانی وملیتی می نمایند.

استاد مذکورگفت که خانواده های این دو طفل درارتباط خانواده هایی هستند که با استفاده ازنام، زبان وسمت معین درقدرت بوده و بزرگان محل شان تیکه داران قوم معینی خود را می دانند. این “رهبران” که ذره ای ازآگاهی، علمیت، مهارت وکاردانی ندارند تا با اتکاء به آن  دراریکۀ قدرت باقی بمانند، بناءً از اختلاف زبان، سمت، دین و مذهب   درعوض علم، تجربه و مهارت های انسانی کارگرفته وازاین راه امرارمعاش وباقی ماند ن درقدرت می نمایند.

درجانب دیگرجنرالی که گذشتۀ ننگین و پرازخیانت های ملی – یکی ازکادرهای بزرگ خاد نجیب خاین – دارد درکدام بحث مطبوعاتی اش گفته است که “هرکه درافغانستان زندگی می نماید و به هرقومی که تعلق داشته باشد وخود را افغان ننامد، وی حرامی است” که این حرف آتش درون تیکه داران قومی را که خود درمقابل، ابزار دست استعمار وبیگانگان وعاشق جهالت خود اند، را شعله ورساخته وبا بی شرمی تمام و شرم وننگ تاریخی، همه پشتون ها را با کلمات بسیار بدخطاب کرده ومی گویند که افغان یعنی پشتون ها واین اسم را برما استعمار بریتانیا گذاشته وما شرم می کنیم که اگر خود را افغان  بنامیم. این هموطنان هم جنایتی را با جنایت دیگر جواب می گویند. آن جنرال، که ننگ تاریخی همه کشوراست، نه تنها وی، که هیچ حاکمی که دردهه ها وقرون اخیر پشتون بودند ودرحاکمیت ظلم وجفا را درحق ملت افغان صرفه نکرده اند، نمی توانند، نماینده ها ی هیچ ملیتی، منجمله پشتون ها، باشند.

مشکلی را اینک حتی نماینده وسخنگوی داکترعبدالله، “رحیمی ” نیزبلند کرده، همه تاریخ گذشته را باهمه افتخارآفرینی هایش  بد تعبیر کرده و برهمه تاریخ کشورخط بطلان کشیده وازگذشتۀ پرافتخارکشوربا بدنامی یاد می کند. رحیمی، عبدالله، محقق، قانونی، عطا، طاقت، کرزی، دوستم و…. که عاشق دلباخته پول ها وامکاناتی که غربی ها برای شان می دهند ونشئه قدرت هستند، این ها همیشه این حرف های قومیت را حتی درخانواده های خود نیز می زنند، لذاست که اطفال شان نیز ازآن ها می آموزند که کدام قوم را بدبگویند وکدام قوم را خوب بگویند. که این بحران خیلی به نفع استعمار ومتجاوزین است. این بهترین حربه است که همیشه درقبال افغان ها ازآن استفاده شده وباعث خسارات وتلفات جبران ناپذیری به ملت افغان شده است.

درهیچ کشوری یک قوم ویک تباروجود ندارد، بلکه هرکشور ازتبارهای مختلف تشکیل شده وبخصوص درتحولات دهه های اخیر این قرن وقرن بیست، مهاجرت کردن یک معضلۀ بزرگ کشورها بوده وسیاه وسفید ، زرد وسرخ، آریایی وغیرآریایی وعرب وعجم و… باهم درکشورهای مختلف تابعیت مشترک را قبول کرده وهمه به یک نام نامیده می شوند. درفرانسه همه فرانسوی اند همانگونه که درجرمنی همه جرمن، درامریکا همه امریکایی ودرعرب همه عرب و….

خوانندۀ عزیز!‌ درین زمانی که بنا به پیشرفت های ساینس وتکنالوژی وحاکمیت انسان برطبیعت و رشد و بالندگی نیروهای انسانی ، انسان ها می روند که نقاط وصل جدید را پیدا کرده وازدایرۀ خون، نژاد، بربریت و… برآمده وانسان ها بااهداف فراملیتی، فراقومی،‌ جهانشمول چسپیده اند و جهان به دهکدۀ کوچکی می رود که بدل شود؛ وفقط تقسیم طبقاتی می تواند مرز انسان ها را ازهم جدابسازد، اینک درداخل کشورما کسانی با چنین دیدگاه ها نماینده گی های شرم آگین از افغانستان می نمایند. باری سیما سمر جلسه ای داشت با شورای جهانی هزاره ها؟!!!  ولطیف پدرام صدایی خشن ونا انسانی را به نام شورای تاجک تباران افغانستان؟!!!!  بلند کرده و درآن طرف، “یون” جنایت پیشه ازشورای پشتون ها؟!!!! حرف زده وملت افغان را درمخمصه ومشکلات قرار داده اند.

هموطنان باید بدانند که همه این آقایان و خانم ها هیچ کدام شان نمایندۀ ملیتی نبوده، ملیت هایی که در کشور ما زندگی می نمایند، آن ها تاریخ مشترک، علایق مشترک، دیدگاه های مشترک , فرهنگ مشترک و… داشته وبه هیچ عنوان نمی شود آن هارا ازهم جدانمود.

فقط آن هایی که خاین به وطن ولاش خوارهای استعمار واستحمار اند، این شعارها را بلند کرده وبا این نام ملت را دربند کشیده  وتسلیم کشورهای تجاوزگر می نمایند. درطول تاریخ دیده شده است که درجنگ ضد استعمارانگلیس، شوروی، اینک امریکا و… آنگاه ما پیروزیم و به عنوان یک ملت توانسته ایم افتخارات تاریخی به خود وجهان بیافرینیم که باهمیم، ازمرزهای ساختگی وقلابی گذشته وبه نام انسان این سرزمین درمقابل متجاوزین سربلند کرده ایم، تاریخ را با القاب زرین حک کرده ایم وهرآنگاه که ازهم دورساخته شده ایم، متجاوز دیگری به نام دوست، همسایه، برادرمسلمان، سوسیالیست، دموکرات و… ازعقب برهمۀ ما تاخته وسبب ویرانی ها وکشتار زیادی درکشورما و ازهمۀ ملیت ها شده اند.

قرن بیست ویک، قرن انقلابات ارتباطات، نزدیکی ملت ها، تبادلۀ فرهنگ ها و… است، آن که هنوز می خواهد که ملت ما را درتبارها وقوم ها اسیرسازد، فریب خورده، فقط استعمار ومتجاوزین ازآن ها خوش شده ومورد تحسین شان قرار می گیرند وهر حرکت درین مورد ملت را دربند های جدید وگودال های عمیق غرق می سازد، نفرین تاریخ را باخود خواهند داشت.  

ازآنجاکه نیروهای ملی – انقلابی در رأس تحولات کشور، بنا به الزام های تاریخی قرار ندارند تا رهگشا و زنجیرگسل ملت خود، با رهنمایی ها، پیشقراولی ها و… واقع شوند و این وضعیت را استعمار ونیروهای عقب گرا سبب شده اند، لذاست که ازملت ما استفاده های ابزاری شده وبه اشکال مختلف متجاوزین وخائنین اسپ خود را می دوانند که باید درجلو شان با قاطعیت ایستاد.

مرده باد آن هایی که نفاق ملی را دامن می زنند!

همه ملیت های باهم برادر افغان تن واحد و ازپیکرۀ واحد اند!

مرگ براستعمارغربی که منافع خود را درتباهی کشورما می بیند!

باعرض حرمت