س. روشنگر

             عطر نگار

بوی عطر نگار می آید

از خم کوچه یار می آید

شوق دیدار اوست در دل من

از پس انتظار می آید

با نگاهی به چشم مست او

به دو چشمم خمار می آید

باده لبریز و جام سرشار است

یار من می گسار می آید

در شب دوری و جدائی ها

یاد بوس و کنار می آید

رقص رقصان نگار سرکش من

باز با چنگ و تار می آید

ازپس دی و سوز سرمایش

فروردین و بهار می آید

وه چه خوشبوست دامن لیلی

گویی از گلعذار می آید