بامداد

مردم افغانستان درعطش صلح می سوزند، اما استعمار و ارتجاع جنگ افروزی می کنند

چهاردهه، از جنگ های نخواسته و تحمیلی بر مردم ما می گذرد، اما با هزار دریغ وتأسف که هنوز پایان آن درچشم رس نیست! گهگاهی عاملان جنگ، سایه روشن هایی از صلح کاذب را، مانند سراب فریب، در برابر دیدگان مردم تشنه به صلح ما تمثیل می کنند. مردم ما درعطش رسیدن به آن می سوزند، اما استعمارگران با نهایت قساوت، ددمنشانه شماتت می کنند!!!

چرا مردم ما به صلح نمی رسند؟ این یک حقیقت آشکار وانکار ناپذیر است که مردم ما به صلح نیازدارند ودراین راستا تلاش می کنند. ازسوی دیگر، این هم حقیقت است که همان طوری که مردم ما به صلح نیازدارند، استعمارگران اشغالگر به ادامۀ جنگ نیاز دارند، وجنگ برای امپریالیسم اهمیت “اکسیجن” را دارد. بدون جنگ، تجاوز وغارت گری، ادامۀ حیات برای امپریالیسم مشکل وحتی ناممکن است. به این اساس امپریالیسم امریکا وشرکا در راستای ادامۀ جنگ و بحران، که درآن منافع شان تأمین می گردد، تلاش می کنند ودر وجود جنگ وبحران است که برنامه های شان بهتر عملی می گردد. بناءً هرکس به دنبال هدف ومنافع خود است. به این علت است که صلح درکشورما تأمین نمی گردد!!

برای امپریالیسم این مهم نیست که مردم ما چه می کشند و به چه نیاز دارند، برای او منافع خودش مقدم است که چگونه آن را بدست آورد. از این جهت است که مردم ما با وصف تلاش در راستای صلح تا هنوز به آن نرسیده اند. باید مردم ما علت جنگ و ادامۀ آن را بدانند، واین را نیزبدانند که تا علت را از بین نبرند به صلح نمی رسند، وعلت جنگ غیرعادلانه درکشورما، حضوراستعمار وایادی بومی آن است. تا زمانی که این علت از بین برده نشود، رسیدن به صلح ممکن نیست. مردم ما باید برای جرح این خباثت ها، تیغ های شان را بار دیگر، اما اینبار آگاهانه از نیام برکشند، وبه این عذاب ودرد مزمن، به هرقیمتی که شده با تحمل درد آن، با یک  جراحی  حاذقانه وعاقلانه پایان دهند، که جزاین، راه و چارۀ اساسی دیگری وجود ندارد.

همه باید این را بدانند که امروز درجهان، متکای امپریالیسم، “جنگ، مواد مخدر، قاچاق و فروش اسلحه” است. امپریالیسم بدون این مثلث شوم بر زمین می افتد ولذا به قیمت جان میلیون ها انسان ازهمین منابع کثیف برای ادامۀ حیات ننگینش تغذیه می کند. امپریالیسم، با راه اندازی جنگ، وجنگ افروزی ومشتعل نگهداشتن آتش جنگ است که فعالیت وچرخش فابریکات تولید اسلحه را در کشورهای مربوط خود تضمین و ادامه میدهد، وبا جنگ افروزی درکشورها زمینۀ فروش آن را مساعد می سازد، واز طریق فروش اسلحه به کشور های درگیر جنگ، ملیارد ها دالر بدست می آورد. امپریالیسم با راه اندازی جنگ در کشور ها، بهانه ای برای حضور خودش به عنوان ناجی بدست می آورد، وبعد ازاشغال، مستعمرۀ خود را چپاول می کند.

مسالۀ سوم قاچاق مواد مخدر است، که امپریالیسم درکنار سایرجنایاتش به قاچاق مواد مخدر، که بیشتر از همه سود آوراست، سخت تلاش دارد، وفعلاً درافغانستان مصروف این کار پرسود بی زحمت است. کشت و قاچاق مواد مخدر در کشور به بحران کشیده شدۀ ما، نسبت به هر جای دیگر، به سادگی عملی می گردد. امپریالیسم امریکا برعلاوۀ برنامه های راهبردی که در این منطقه دارد وبه خاطر تطبیق وعملی کردن آن ها درکشورما لنگر انداخته است، کارقاچاق مواد مخدر را نیز به پیش می برد و پول کلانی از رهگذر                قاچاق مواد مخدر بدست می آورد.

همچنان درجنب آن تمام معادن قیمتی کشورتحت تسلط اجیران امپریالیسم قرار دارند که به طورغیر قانونی  غیر مسلکی استخراج وقاچاق میگردد. یقیناً که دست امپریالیسم امریکا دراین کار نیز دخیل است وزالوار خون مردم این سرزمین را  به اشکال مختلف، بسیار بی رحمانه می مکند.

حکومت دست نشانده وپوشالی افغانستان به عنوان وسیله وابزار درخدمت اهداف وبرنامه های شوم امپریالیسم امریکا قراردارد وکوچکترین اعتراض در برابر باداران خود نمی تواند. امپریالیست ها دربرابر دیده گان دولت دست نشانده، مردم ما را می کشند، مواد مخدر را قاچاق می کنند، زندانیان مربوط به گروه های تروریستی را از بند رها می کنند، تصمیم مصالحه با مخالفان حکومت را خود می گیرند، بدون رعایت قوانین افغانستان وبرخلاف خواست ونظر حکومت پوشالی با مخالفان آن مذاکره می کنند. اما با این همه تحقیر و زیرپا گذاشتن کلیه موازین حقوقی وانسانی، حکومت دربرابر بادارانش سر به زیر است وحرفی ندارد. این نوع برخورد، جز با یک کشور مستعمره، دیگر درقاموس سیاسی برای آن تعبیری نمی توان یافت.

در چنین وضعیت اسفبارکشور، وقتی از اشغال افغانستان صحبت کنی، شماری از روشنفکر نماها واکنش نشان می دهند و برایت سفسطه سرمی کنند، که “جهان به یک دهکدۀ کوچک مبدل شده است، ودرقرن بیست ویک اساساً اشغال مفهوم ندارد، این اصطلاحات مربوط قرن های گذشته می شود، وحالا ما درعصر جهان وطنی بسر می بریم”.

زهی خریت! آقای “دانشمند وتحلیلگر سیاسی”! این جهان وطنی سرمایه داریست که همه مرزها را عبور کرده است ومی خواهد که همه کشور های ضعیف وعقب مانده، منجمله کشورما را به بازار فروش کالا ومنبع تهیۀ مواد خام خود تبدیل وبه شدید ترین و بی رحمانه ترین شکل، به همکاری بورژوا کمپرادورها و بورکرات های وطنی ما، که آن را خود در افغانستان باز سازی وایجاد کرده است، استثمار نماید. ما در جهان وطنی سرمایه داری امپریالستی هیچ تأثیر ونفع نداریم. این جهان وطنی برای غارت خلق ها راه انداخته شده است. ما بر مبنای اندیشه های پیشرو عصر به همبستگی جهانی خلق های تحت ستم نیاز داریم، که این اندیشه برای انسان پیام آزادی  از بند زنجیر اسارت دارد، وجامعۀ انسانی را از قلمرو جبراجتماعی به سوی قلمرو اختیار رهنمون می گردد. این اندیشه به ماهیت انسان باورمند است وهمه را برابر می داند، وبرعلیه تبعیض وامتیازات جامعۀ طبقاتی مبارزه می کند. سوای این اندیشۀ انسان ساز رفتن، قرار گرفتن درخدمت ستمگران و ادامۀ بردگیست. اگر گذشته ها را یاد نکنیم، که از سوی استعمارگران بر کشور ومردم ما چه گذشته است وچقدر تجاوزات آن ها مانع پیشرفت وباعث عقب ماندگی کشورما گردیده، حد اقل ازتجربۀ هجده سال پسین حضور امپریالیسم امریکا در کشور، که با چه نیرنگ وفریب مردم ما را به سراب کشانیده است، می توان حرف زد.

فقط یک نمونه از پیامد حضور شوم استعمارامپریالیسم امریکا در کشور ما را برای مشاطه گران حکومت ساختۀ استعمار یاد آورمی شوم تا خوانندۀ محترم بداند که بدبختی ما روز به روز در حال افزایش است وما با حضور امپریالیسم امریکا درکشور ما، به جای صعود، روز بروز قوس نزولی می پیماییم:

به اساس آمارهای ارایه شده از سوی نهاد های مربوط حکومت پوشالی ونهاد های امپریالیستی، که دراین راستا در افغانستان فعالیت دارند، تا 60 درصد جمعیت کشور ازقدوم بد امپریالست ها درکشورما، زیرخط فقر زندگی می کنند، واغلب این وضعیت ناشی از نبود زمینۀ کاراست و به جرأت می توان گفت که این رقم بیکاری درکشور بی پیشینه است. امپریالست ها بعد از تجاوزدرسال 2001میلادی به افغانستان، همه نهاد های تولیدی را عامدانه فلج کردند. و تا امروز درجهت اشتغال زایی هیچ نوع سرمایه گذاری نکرده اند. از ایجاد زمینه های کار صحبت می کنند، اما با فلج کردن نهاد های تولیدی ، حتی کارهایی با در آمد کم، که نیازمندی بخور ونمیرمردم از این طریق فراهم می شد، را نیز از آن ها می گیرند وهرسال به سیل بیکاران افزوده می گردد.

از صلح صحبت می کنند، اما برای ادامۀ جنگ کارمی کنند. مردم از مصیبت گروه طالبان هنوزنجات نیافته اند، که روی پروژۀ داعش کار صورت میگیرد ودر تلاش جایگزین کردن این گروه به جای طالبان هستند، وبه همین ترتیب گروه های دیگری را نیز برای روزمبادا پرورش وذخیره کرده اند، که در زمان لازم که نیاز باشد وارد عرصه  نمایند. خوانند گان گرامی این را در ابعاد مختلف تعمیم دهند و تصور نمایند که در افغانستان چه می گذرد وماهیت امپریالیسم چیست؟

مضمون یا موضوع جدیدی را که امریکا در یک سال اخیر برای فریب مردم ما مطرح کرده است، صلح با گروه طالبان است. مردم  باید بدانند که گروه طالبان مهره های بازی در دست امریکاست واین گروه مزدورهیچ ارادۀ ازخود ندارد. سردمداران حکومت امریکا، اگربخواهند به آسانی، همان طوری که در سال 2001م درطی یک روز حکومت آن ها را از هستی ساقط کردند، همانطور به یک اشاره آن ها را به مصالحه حاضر وبا مزدوران دیگرش بر سر یک آوخور استاد می کند، تا درخدمت تطبیق برنامه های استعمار امریکا دریک نقش جدید باشند. اما امریکا برای ادامه جنگ وتطبیق برنامه هایش هنوز از آن ها درهمین نقش شان استفاده می کند.

حالا این تصوربه وجود آمده است  که تاریخ انقضای طالبان به پایانش نزدیک است و ممکن است که حالا  در ایستگاه خواست امریکا پیاده شوند ودر کنار سایر برادران شان نقش دیگری را که از سوی دایرکتر داده شده اجرانمایند. زیرا ماهیت و سرنوشت تمام وطن فروشان مزدوراستعمار یک قسم است. از پیوستن گلبدین حکمتیار، به روز موعود به حکومت پوشالی وقرارگرفتن درکنارسایر وطن فروشان هم سرشت او مثال واضح تر نمی توان آورد. گروه طالبان سرشت متفاوت از گلبدین ندارند. ماهیت همه گروه های ارتجاعی یک سان است، فقط نقش هائی که برای شان از سوی باداران شان داده می شود متفاوت بازی می کنند.

متأسفانه هنوز امپریالیسم به علت نبود یک نیروی انقلابی فعال و تأثیرگذار درکشور، در تبدیلی وآرایش مهره هایش درکشورما برای حکومت کردن وادامۀ حضورش دست باز وخاطر راحت دارد. اگر نیروهای پراکندۀ مدعی انقلابی بودن، متوجه رسالت خطیری که تاریخ به دوش شان گذاشته است نشوند، وبرای نجات از این وضعیت دست وحدت به سوی یکدیگر دراز نکنند، فاجعه باگذشتۀ هر روز عمیق ترمی گردد. زیرا استعمار درجهت مسخ ارزش ها وپاسداران این ارزش ها کار می کند، ودیده می شود که به نحوی روند استحالۀ بعضی روشنفکران، به علت عدم درک درست از واقعیت استعمار، راه افتاده است. هرچند تا هنوز این گرایش عام ومسلط نیست، اما اگرکاری صورت نگیرد، درآینده ممکن است به یک گرایش مسلط مبدل گردد، که در آن صورت کار بسیار دشوار تر از امروز خواهد شد.