Skip to content
قربانیان دورۀ تغییر
تاتیانیا کارساکاوا Tatyana Korsakova
ا. م. شیری
قربانیان دورۀ تغییر
مختصری در بارۀ دستآوردهای خصوصیسازی
تجربه حرفهای و انسانی امری شگفتانگیز است. فرای اراده تو در یک زمان مناسب در حافظه خاطراتی میتواند زنده شود که ناگهان بخش کاملی از صحنه تاریخ را از زاویه غیرمنتظره روشن میکند. صبح ۳ اکتبر، هنگامی که در اینترنت گزارشی در باره پیشنهاد باریس چرنیشوف، نماینده مجلس دومای روسیه، معاون رئیس کمیسیون علم و تحصیل مجلس، عضو شورای عالی حزب لیبرال دموکرات مبنی بر تشکیل گروه اجتماعی جدید برخوردار از امتیاز- «قربانیان نوسازی» در روسیه انتشار یافت، در واقع همان زمان مناسب بود. مخاطب پیشنهاد او نیز ماکسیم تاپلین، وزیر کار بود.
به عقیده این نماینده، شاید هم، به باور تمامی اعضای فراکسیون حزب لیبرال دمکرات، «نوسازی» (اصلاحات در عرصههای سیاسی، نظری و اقتصادی اتحاد شوروی در نیمۀ دوم سالهای دهه ۱۹۸٠) به عظیمترین فاجعه ژئوپلیتیکی و انسانی برای میلیونها شهروند اتحاد شوروی در سالهای ۱۹۹٠ تبدیل گردید. بنا به گفته او، اغلب، آن دسته از شهروندان که در آن سالها ۲۵- ۴۵ سال سن داشتند، آسیب دیدند. در مراجعتنامۀ وی تصریح شده است، که به علت نوسازی در کشور میزان زاد و ولد با کاهش همراه شد و میزان مرگ و میر تا حد قابل ملاحظهای افزایش یافت. بسیاری از «قربانیان نوسازی» یا پیش از موعد از دنیا رفتند و یا به بیماریهای سختعلاج مبتلا شدند. در این رابطه باریس چرنیشوف، نماینده مجلس ضرورت انجام اقدامات لازم برای حمایت از این دسته از شهروندان را مورد تأکید قرار داد.
دلیل چنین تعریف یک نسل کامل، حتی چندین نسل از مردم، ابتدا مضحک بنظرم رسید. اما سپس متوجه شدم، که بسیار دقیق و منصفانه است. بخصوص، از این منظر که ما در سالهای اخیر هرگز شاهد همچو پیشنهاد شجاعانه در مجلس نبودهایم. و دقایقی بعد ناگهان یک خاطره دیرین بطور کاملا غیرمنتظره در حافظهام زنده شد. این خاطره من، موضوع را بمعنی واقعی کلمه روشن کرد.
این خاطره به حادثهای مربوط میشود که در همان آغاز سالهای دهه ۱۹۸٠ در سامارا (کویبیشف) اتفاق افتاد: دفتر خبری روزنامۀ «کامسامولسکایا پراودا»، که من خبرنگار آن بودم، در طبقه ۱۲ یک ساختمان مسکونی در نبش تقاطع خیابانهای مایاکوفسکی و گالاکتیونسکی واقع بود. یک روز عصر، دیر هنگام از پنجره رو به شمال به تماشای بیرون ایستاده بودم، که یک چیزی باعث نگرانیم شد. نگاه کردم. در داخل یک خانه تاریک در طبقه اول ساختمان دو طبقه واقع در طرف دیگر خیابان گالاکتیونسکی در محلهای که تختهپارههای یک خانه چوبی قدیمی مدت زیادی روی هم انباشته بود، شرارههای آتش مثل انبوه مردم شمع بدست سوسو میزدند. لحظاتی بعد متوجه شدم، که آنجا در حال آتش گرفتن است. فورا به آتشنشانی زنگ زدم و برگشتم به جلو پنجره. طبقه اول همان خانه آتش گرفت. و- دهشت!- معلوم شد، که در طبقه دوم، بالای آتش، در اتاقی که چراغش روشن بود، زنی به تماشای تلویزیون نشسته بود. آتشنشانان به محل رسیدند. زن همان لحظه از جا برخاست، به سویی رفت و سپس، چراغ خاموش شد.
چند سال بعد، هنگامی که به مسکو منتقل شدم، همه ما به وضعیتی گرفتار شدیم، که آن زن گرفتار شد.
در جایی در همسایگی ما آتش نفرت طولانی نسبت به ما، نسبت به شورویها در پس پرده نگرانی از آزادی و دموکراسی در کشور ما شعله میکشید، و ما، در کمال امنیت و آرامش به تماشای تلویزیون نشسته بودیم. در تلویزیونها نوسازی انجام میشد.
تا کنون در اینجا و آنجا در باره توطئه بر علیه اتحاد شوروی گفته میشود. خوب، که چه، ای خدا، راز آن «الهۀ توطئه» چیست؟ تقریبا یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، بدنبال سخنرانی جناب چرچیل- «سِر بعدی» در فولتون، جنگ آشکار علیه کشور ما، جنگی عریان، آشکارا بیپرده در عرصههای ایدئولوژیکی، اقتصادی، ژئوپلیتیکی، روانی همراه با مسابقه تسلیحاتی سنگین، بویژه، هستهای تحت عنوان «جنگ سرد» شروع شد. و بطوری که امروز معلوم میشود، جنگ سرد نه تنها بر علیه اتحاد شوروی، حتی برعلیه روسیه، که همچون صخرهای بسیار عظیم در راه توسعه یک تمدن دیگر، اما غیراخلاقی از نظر مسیحیت قرار گرفته بود، آغاز گردید. و دقیقا این جنگ نامرئی برای ما، اما بسیار کارآمد، از همان ابتدا در مبنای نوسازی نمود یافت.
سخنرانیهای میخائیل گارباچوف، ناطق چیرهدست از همه فرستندههای تلویزیونی ما اعم از رنگی یا سیاه و سفید پخش میشد. در آغاز، بسیاریها از او حمایت کردند. اما مردم زودتر از اعضای حزب کمونیست اتحاد شوروی تشخیص دادند. در نهایت، همکاران او فهمیدند، که سخنان نخستین و آخرین رئیس جمهور اتحاد شوروی حاوی آن مسائل سنجیده و تدوین شده نیست و بطور کلی فاقد برنامه است. افکار مارشال نوسازی از دو سو قطع شد: از سوی اعضای میهنپرست، اما نچندان خردمند کمیته اضطراری دولتی و افرادی که «میدانستند، چه میکنند». از سوی باریس یلتسین، صدر کمونیستهای اورال، که در رأس ائتلافات متنوع و مختلف ضد گارباچوفی قرار گرفت.
کسانی که پس از نوسازی به سیر و سفر در روسیه نرفتهاند، نمیتوانند گسترۀ ویرانیهای بیشرمانه و به عبارت صریحتر، هدفمندانه را بطور کامل تصور کند.
اما من به حکم وظیفه رفتهام. بجای دستمزد به کارگران در یک جا لاستیک اتومبیل، در دیگری، نان، در سومی، ورمیشل و در آن یکی آجر میدادند. بطور کلی، هر کس از هر چیزی که «میپخت»، پرداخت میکرد. چیزی نمانده بود که پرداخت دستمزد به محصولات خاص، مثلا تابوت برسد. بعدها وضع باز هم بدتر شد: تعطیل کردن مؤسسات آغاز گردید. در زادگاه من- شهر ساراتوف کارخانه هواپیماسازی، که در طول جنگ کبیر میهنی تحت پوشش کارخانه کمباینسازی فعال بود، چنان از صفحه زمین پاک شد که انگار اصلا وجود نداشت و در محل آن مرکز خرید بسیار بزرگ ساخته شد. از قضا، فراپونت گالاواتی زنبوردار موفق و مشهور ساراتوفی ساخت هواپیمای یاک-۳ برای جبهه را با پول خود به همین کارخانه سفارش داد و بعدها هواپیماهای غیرنظامی یاک-۴٠ در همانجا تولید میشد. در محل کارخانه سابق ساخت ماشینآلات (بنا به اطلاعات محرمانه، کارخانه تولید تانک برای جبهه) نیز حالا مرکز تجاری بنا شده است. کارخانه اتوموبیلسازی معروف لتونی (راف) حتی آزمایش بازار را تحمل نکرد: شاید امسال تولید مینیبوس در آنجا از سر گرفته شود.
در نتیجه تعطیل شدن معادن، منابع کانی و کارخانجات در سراسر کشور دهها شهر صنعتی ویران شده است. چرا راه دوری برویم؟ از ایوان منزل خودم در مسکو میبینم که در محل کارخانه تعطیل شده «کالیبر» محله مسکونی جدید احداث میشود. «تریوخگورکا» بخشی از مؤسسه تولیدی خود را به جایی در ولگای علیا انتقال داده است، باز هم جای شکرش باقی است، که برای ولگاییها کار پیدا شد. اما کارخانه معروف «زیل» (یکی از قدیمیترین کارخانههای اتوموبیلسازی روسیه. م.) بطور کلی وجود ندارد…
با این حساب، نه تنها کارگران سابق کارخانه زیل، حتی میلیونها انسان در سراسر کشور از سلامتی، حقوق و دستمزد، رفاه، حقوق بازنشستگی بالا، مناسب و مطمئن محروم گردید. البته، این هم بخش بسیار کوچکی از آن است، که نوسازی گارباچوفی- مسلما لازم، اما سر سوزنی اندیشیده نشده- به خلقهای اتحاد شوروی اهدا کرد.
اما مهمتر از همه، آن تحولی که نوسازی در زندگی ساده، اما نسبتا عادلانه ما و در روح و روان روسیه ایجاد کرد، تنفر عجیب، غیرقابل تحمل، تحریک به جنایت و خودکشی بود و حسادت به برلیان، پول و املاک اغنیای جدید.
آری، نماینده جوان، همه ما، بجز چند صد میلیاردر و یک مشت مقامات موفق روسیه، «قربانیان نوسازی» هستیم!/
ضمیمه:
مائو تسهدونگ (Мао Цзэдун) و انور خوجه (Энвер Ходжа) در بیانیۀ مشترک خود تحت عنوان «بمناسبت زادروز یوسف ویساریونویچ استالین» بتاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۶۴ نوشتند: «اعمال جنایتکارانۀ خروشچوف و همدستان او عواقب طولانی مدت بدنبال خواهد داشت، این اعمال آنها به انحطاط و سپس به نابودی اتحاد شوروی و حزب کمونیست اتحاد شوروی منجر خواهد گردید» (غبارروبی از حقایق اتحاد شوروی، ص. ۵۷).
***
الکساندر یاکوولیف در مقدمهایی بر چاپ روسی «کتاب سیاه کمونیسم» مینویسد: «پس از کنگرۀ بیستم ما در محفل کوچک دوستان و همفکران نزدیک، اغلب مسئلۀ دمکراتیزه کردن کشور و جامعه را مورد مذاکره قرار میدادیم. برای تبلیغ «افکار» خود از روش ساده و کوبندۀ لنینی مثل پتک استفاده میکردیم. یک گروه واقعی، نه خیالی اصلاحطلبان (البته، بطور شفاهی) این طرح را تدوین کرد: با حمله به استالین و استالینیسم میتوان به اعتبار لنین ضربه زد. پس از آن و در صورت موفقیت، با استفاده از روش پلخانوف (Плеханов) و سوسیال- دمکراسی باید لنین، آزادیخواهی و «سوسیالیسم اخلاقی» را و بطور کلی، «انقلابیگری» را درهم کوبید. تخریب نظام تمامیتخواه شوروی فقط از طریق علنیت و شکستن نظم و انضباط محکم حزبی و پنهان شدن در پشت پردۀ تکامل سوسیالیسم میسر بود. ضمن بازنگری گذشته، میتوانم با افتخار بگویم، که تاکتیکهای حیلهگرانه و در عین حال بسیار ساده، سازوکارهای تمامیتخواهی بر علیه نظامهای تمامیتخواه هستند»(همانجا، ص. ۵۸).
***
شی جینپینگ بر وفاداری انقلاب چین به فلسفه کسی که مانو او را «آموزگار بزرگ» خود میشمرد، تأکید کرد. آن کس، یوسف استالین بود. شی جینپینگ خود را در موقعیت مدافع میراث استالینی قرار داد. هنگامی که پنج سال پیش هجدهمین کنگره حزب مقام وی را تأئید نمود، او گفت: بیاعتنایی به تاریخ اتحاد شوروی و حزب کمونیست اتحاد شوروی، بیاعتنایی به لنین و استالین، لاقیدی به هر چیز دیگر برابر است با پوچگرایی تاریخی. چنین غفلتی اندیشه ما را تهدید میکند و سازمان حزبی را در تمام سطوح از هم میپاشد(*).
۶ آبان- عقرب ۱۳۹۸
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
padarjan2019-10-29T07:06:05+00:00
Page load link