سکینه روشنگر

قصه های جانگدازی از اطفال بی پناه کشور

اکثریت عظیم اطفال معصوم و نوجوانان عزیز کشور ما با زندگی مصیبت باری دست و پنجه نرم می کنند و ما مشکلات فراوان عده ای زیادی از این مظلومان کشور را روزانه شاهدیم. آیا به راستی برای اکثریت عظیم اطفال کشور که آینده سازان جامعۀ نوین انسانی و افغانستان آزاد و آباد خواهند بود، چیزی برای امید داشتن داریم؟ استعمار و استبداد حاکم بر کشور ما چه ارمغانی به اطفال و نوجوانان ما داشته است؟

درینجا اطفالی که شانس زنده ماندن از امراض، انفجار و انتحار و… را بیابند، گرفتار رنج توانفرسا درانجام کار شاق به خاطر تامین خانواده های بی سرپرست شان و یا فروش اجناس کم بها و نقل وانتقال و کش کردن کراچی های سنگین در پیاده روهای پر ازدحام بازار و کوچه های شهر می شوند که معرف فقر و تنگدستی و رنج های فراوان دیگر شان است.

لازم می دانم به عنوان نمونۀ دموکراسی B۵۲ امریکائی که چشم عدۀ فرصت طلب را کور و دهان شان را پُر کرده است، گوشۀ از واقعیت های تلخ زندگی عدۀ زیادی از اطفال کشور را که روزها تا شام در گرما و سرما میان زباله دانی ها می لولند بازگو نمایم. آن ها برای پیدا کردن موادی که شاید به درد بخور و قابل فروش باشد، ساعت ها درلابلای زباله های شهر به جست وجو می شوند. اشک های خشکیده در صورت ترکیدۀ آن ها  و آبله و پینۀ دست های کوچک شان  فریادی از فقر و دربدری را با صدای خاموش خویش به تصویر می کشند. آن ها از صبح تا شام کثافات را زیر و رو می کنند تا از آن پلاستیک و اشیای دیگری پیدا کنند و با فروش آن ها به بهای ناچیزی خانواده های خود را که دموکراسی پر هیاهو و فریبکار امریکائی – اروپائی حتی آن ها را از نان و آب خوردن هم محروم کرده  تأمین نمایند.

زهی مصیبت!

درینجا در سرزمین اشغال شدۀ افغانستان سال هاست بوق و کرنای دموکراسی و ارج گذاشتن به حقوق انسان های این سرزمین، از همۀ طیف ها و اقشار جامعه، توسط ایادی گوش به فرمان امپریالیسم جهانی به رهبری امپریالیسم امریکا، گوش فلک را کر نموده است. رسانه های دولتی و سیاست مداران مزدور و مرتجع و عروسک های زبان باز و حراف با تبلیغات زهرآگین و روز افزون خود در راستای تأمین حقوق بشر و رسیدگی به حقوق زنان مظلوم و اطفال معصوم این کشور دنیا را به تعجب واداشته اند. در حالی که واقعیت جامعه و وضعیت مردم، به خصوص زنان و اطفال، در این جا تلخ تر از آنست که تصورش را بکنید، چه رسد به آنچه اغواگران بیانش می دارند.

از مکتب رفتن و تحصیل، یک کاریکاتور مسخره ساخته اند تا لست شاملین به مکتب را طولانی جلوه دهند. درینجا در سطح شهرها که تمدن غرب را در آن به عاریه گرفته اند، اطفالی که شانس رفتن به مکتب را پیدا می کنند روزانه رویهمرفته دو ساعت درس دارند. سیستم مکاتب و دانشگاه ها به اثر کمبود معلم و صنف و دیگر مواد و امکانات درسی روزانه خیلی محدود بوده که از آن هم نیم وقت به تفریح و قصه های از هر در و رهگذر بین معلمان و مدیران مکاتب می گذرد. معلمی برای این که زحمت آماده سازی درسی را به خود ندهد به شاگردان صنوف ابتدائی وظیفه می دهد که سوره های قرآن را حفظ کنند و با این کار هم خودش کاری نمی کند و هم شاگردان برای مدت ها مصروف می شوند و هیچ سوالی از معلم نمی کنند. طفلی از معلم پرسیده بود که استاد ما چرا این همه سوره را باید حفظ کنیم، این کار وقت زیادی را می گیرد وما درس های دیگر را خوانده نمی توانیم. معلم در جوابش گفته است که در قیامت از شما “دو جمع دو” را نمی پرسند، از همین آیات می پرسند. اینست نمونۀ تربیت و آموزش طفل در جامعۀ زیر سیطرۀ کامل متجاوزان غربی و مزدوران مرتجع بومی آن ها.

فساد اداری با پهن کردن شاخه و پنجه های کثیفش به هر طرف از جمله به مکاتب و پوهنتون ها به حدی است که سوز و گداز و درد دل شاگردان را تا آسمان بالا برده است. نا امیدی و بیزاری از درس و تعلیم نسل جوان را به فسادهای اخلاقی و گناه های بزرگتر سوق داده که دولت فاسد و یا ارگان های ذیدخل آگاهانه مشوق پروپا قرص این روند جانکاه در جامعه می باشند.

از طرف دیگر راه افتادن و باز شدن سیل مکاتب خصوصی از ابتدائی تا به سطوح بالا تر مثل لیسه ها و پوهنتون ها با تکس های سرسام آور، حتی برای اقشار متوسط مردم غیر قابل دسترسی می باشد، چه رسد به فقرا. درینجا از همه چیز فقط نامی با طمطراق ارائه می گردد، نه کیفیت آن.

آنچه در رشد و نموی  اطفال از آغاز پیدایش  تا مراحل تکاملی و رشد و بالندگی آن تا نوجوانی به صورت نورمال و طبیعی ضروری و قابل مکث می باشد، درینجا برای اکثریت مردم بلا کشیده و فقیر این سرزمین مطلقاً وجود نداشته و یا غیر قابل باوراست.

بیسوادی، عقب ماندگی، فقر، جنگ، تعصبات قومی و منطقه ای، تبعیض و نفاق، حاکمیت اشغالگران و… که همه و همه زادۀ فرهنگ فرتوت جامعۀ طبقاتی قرون وسطائی ما و بلای سربار آن یعنی حاکمیت استعماری می باشد، ریشه های جانکاه خود را تا مغز استخوان مردم رنج کشیدۀ این دیار پهن نموده و مثل خوره هستی  و زندگی نیمه و ناقصی که دارند، می خورد.

لذاست که اکثریت اطفال این سرزمین هم که جزء لاینفک زندگی مردمان عقب نگهداشته شدۀ این جامعه اند، ازین طوفان هولناک و ورطۀ تباهی سهم قابل ملاحظۀ نصیب شان گشته است. آن ها از زندگی همان زنده بودن و نفس کشیدن را، آن هم در لابلای زباله ها  و تکه پاره های پوشیده به تن که نمی شود نامش را لباس گذاشت، یاد گرفتند، تا فردای زندگی شان را به قیمت بازی های کودکانه و خنده های شیرین طفلانۀ شان که کمتر شناختی از آن دارند، با رنج بیکران بدست آورند.

درینجا اطفال معصوم و فقیر ما از تمدن و فرهنگ تحمیلی و وارداتی اشغالگران امریکائی – اروپائی همان فقر،اعتیاد، ترور، تجاوز جنسی، انتحار، انفجار و… را تجربه می کنند؛ که ارقام قربانیان آن در بین اطفال معصوم وطن بی شمار و روز افزون است. درینجا هنوز اشک مادران داغ دار قربانیان حادثۀ دیروز نخشکیده که باز کودک دیگری از این دیار، در نتیجۀ بمباردمان طیارات ناتوئی و یا انفجار مین و انتحاری، بر زمین می غلتد که سیلاب ویرانگر اشک این مادران و ناله های جگر سوز آن ها تاب و توان هر انسان با احساسی را می رباید. با این حال نمی دانم انتخابات  و دسته بندی های آن  بجز فریب و اغفال مردم چه دردی از دردهای بی درمان این پابرهنه ها را درین سرزمین دوا خواهند کرد؟ من که جز راه باهمی و مبارزۀ قاطع همگانی برای رسیدن به آزادی ملک ومردم خود راه دیگری نمی بینم و به امید آن روز!