سکینه روشنگر

دیار نازنین من

دیار نازنین من، به یاد رویش گل های زیبایت

نوای چهچۀ بلبل و موج عطر گلهایت

سکوتم را شکست آن خیزش مستانۀ امواج

نویسم خاطرات پر نشاط از عشق و رویایت

به یادم آمد آن  روزی که بنشستم به پای آبشارانت 

و بستم دل به آوای دل انگیزش

دمی رفتم کنار رودبارانت                         

شدم بیگانه از خود در هوای خوشگوار سبزه زارانت         

نوشتم بار دیگر

برگی بر دفترچه ام از شوکت سرو رسا و سبز دورانت

سرودم این ترانه تا بگویم آرزوهای بلندم را

به گوش بلبل و گل، باغ و راغ و لاله زارانت

هم اکنون در مشامم بوی عطر نو بهارانست

“زمستان می رود تا ره گشاید بر بهار نو”

سپاه ولشکر دی شرمساران و گریزان است

زمان آبستن رعد بهاری غرش و آوای توفان است

بیفشاند طراوت بر سر و روی گل سوری

بهار خوش نسیم آید سراغ  باغ و بستانت

برایت آرزو دارم چنین باغ و بهارانی

دیار نازنین من!

دیار نازنین من!