ارسالی پیمان

انتخابات

تبصره:

این مطلب پانزده سال قبل، که برای باراول برگزاری انتخاباتی درافغانستان با دهل وسرنا و تبلیغات جهانی برایش، و ایجاد یک تب سوزان انتخابات و دموکراسی خواهی در کشورما، مطرح شد، نوشته شده است. درآن فرصت کمتر کسی جرئت می کرد علیه انتخابات حرفی بزند، چه رسد به این که مقالۀ بنویسد. نویسندۀ این مقاله درقسمت اول (درهمین سایت آن را خواندید) اصل انتخابات را ازنظر تئوری وعملی درسطح کشورهای غربی به بحث گرفت و نشان داد که فقط مردم “رای می دهند” ولی “انتخاب” نمی کنند.

اینک در این قسمت به طور منحصر به فردی پایه های خطا و متناقض قانونی انتخابات را درافغانستان به بحث گرفته و سپس پایه های طبقاتی و اجتماعی انتخابات را شرح می دهد و نتیجه می گیرد که چنین انتخاباتی درخدمت امپریالیسم متجاوز و متحدان بومی اش قرار دارد و هرگز رأی مردم درآن نقشی ندارد. یعنی چنین انتخاباتی از پایه و اساس نمایشی بیش نیست. گذشت زمان و درامه های متعدد انتخابات، صحت طرح وتئوری های نویسنده را اثبات کرد. با آن که انتخابات موجود نیز از اساس هیچ تفاوتی با انتخابات گذشته ندارد و بدتر ازآن ها است، ولی باز هم عدۀ به همین انتخابات دل می بندند؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!.

                               هرکه ناموخت از گذشت روزگار                    هیچ ناموزد زهیچ آموزگار

انتخابات

قسمت دوم

حال برگردیم به انتخابات درافغانستان، باید اذعان كنیم كه افغانستان درطول تاریخش پدیده ای به نام انتخابات رئیس جمهوری نداشته است. تاحدود سه دهه پیش شاهان مستبد وخود رای در آن حكومت می كردند و بعد از آن هم كه به اصطلاح جمهوری شد كودتا پُشت كودتا آمد وانتخاب رئیس جمهور، اگر به مسالمت امكان می داشت، بر اساس یك عنعنۀ ماقبل سرمایه داری از طریق تجمع عده ای مقربین حاكمیت ومتنفذین سنتی، به نام لویه جرگه صورت می گرفت. این اولین باراست كه درچنین موردی به مردم “حق رای دادن” قایل می شوند، ولی آیا درین انتخابات هر شهروند افغان حق “انتخاب شدن وانتخاب كردن” را دارد؟ یا اینجا هم كپی چتل نویس انتخابات كشورهای غربی، با كمی پیه وچربوی فئودالی به نام انتخابات آزاد پیش كش مردم می شود.

ابتدا نگاه كوتاهی به قانون انتخابات بیاندازیم؛ این قانون انتخابات به تاریخ هفتم جوزای سال ۱۳۸۳ شمسی طی فرمان بیست وهشتم رئیس دولت انتقالی اسلامی افغانستان برای نشر به جریدۀ رسمی سپرده شده است.

درفصل چهارم مادۀ سیزدهم این قانون زیرعنوان “شرایط انتخاب شوندگان” دربند یكم آمده است:

“هرافغان واجد شرایط می تواند خود را درانتخابات ریاست جمهوری،… كاندید نماید”، ولی در فصل پنجم مادۀ شانزده هم، بند 1 همین قانون می گوید:

“اشخاص واجد شرایط مندرج مادۀ شصت ودوم قانون اساسی می توانند خود را به ریاست جمهوری كاندید نمایند،…”. درمادۀ شصت و دوم قانون اساسی هم كه ضمن شرایط دیگر مسلمان بودن نیز مطرح است. درینجا باید از قانونگذار پرسید كه وطنداران اهل هنود، یا مذاهب دیگرغیرمسلمان را افغان می داند یاخیر؟ اگر آن ها هم افغان هستند ـ كه بدون تردید هستند ـ پس چرا با تبعیض مذهبی كه آن را مادۀ بیست ویكم فصل دوم قانون اساسی ممنوع قرارداده است، حق شهروندی شان را سلب می كنید؟ و ذكر كلمۀ هر افغان درینجا چه معنی می دهد؟

اینجا دیگربنیاد گرائی مذهبی درتدوین این قانون بر دموكراسی غربی غالب شده و اصل شهروندی را قربانی تبعیض مذهبی كرده است. سرمایۀ جهانی ونمایندگانش درافغانستان به نفع فئودالیسم و بنیادگرائی عقب نشینی كرده اند و درین تبانی حق شهروندی هموطنان ما را كه به اقلیت های مذهبی غیرمسلمان تعلق دارند مطلقاً نادیده گرفته اند، چون سود شان چنین تقاضا می كرده است.

درفصل هشتم مادۀ چهل و چهارم قانون انتخابات مذكور گفته شده كه “كاندیدای ریاست جمهوری باید قبلاً كاپی ده هزاركارت رأی دهندگان به سطح ملی، كه از اقوام و ولایات مختلف كشورباشد” تهیه كند و به مقامات مسئول انتخابات بدهد، و كاندید پارلمان ۵۰۰ كارت را تهیه نماید.

اولاً كه چنین كاری به طور مطلق ناقض مادۀ دوم فصل اول همین قانون است كه می گوید: “انتخابات از طریق رای آزاد، عمومی، سری و مستقیم مردم صورت می گیرد”. ارائۀ كاپی كارت برای یك كاندید معنی اش اینست كه صاحب كارت به همین كاندید رای داده است وچنین مسئله ای اصل سری بودن را منتفی می كند. لذا رأی ده هزار نفر در برابر هركاندید، دیگر سری نیست ودرانتخابات هجدهم میزان 83 كه هجده كاندید دارد رای ۱۸۰ هزار نفرعلنی شده است كه كشته های هم به جاگذاشت.

دوماً آیا قانونگذار متوجه است كه برای تهیۀ این ده هزار كپی كارت چه طریقه هائی به كار خواهد رفت؟ جامعه ای كه درآن هیچ گونه تجربۀ دموكراسی وجود ندارد و امریكائی ها دموكراسی را به عنوان یك پروژه ای عاجل می خواهند درآن به نمایش بگذارند ونه یك پروسه ای دراز مدت برای تطبیق؛ بازهم همان شیوه های پیش سرمایه داری مورد استفاده قرار می گیرد، خریدن كارت ها به پول، برگزاری “مهمانی ها ونذر وخیرات ها” و دادن شوربا و پلو به ازای كارت، دادن وعده های سرخرمن، از قبیل نمره ای زمین، گرفتن كمك های موسسات خیریه، بخشیدن فلان پُست اداری… كه چنین كاری فقط از عهدۀ ثروتمندان و اربابان زر و زور برآمده می تواند و مردم مظلوم و محروم ما با تمام شایسته سالاری شان قادر نخواهند شد چنین محافلی را برگزار كنند وچنین پولی را برای مصرف به تهیۀ كارت به پردازند تاحق كاندید شدن بیابند. مضاف بر این كه درهمین مادۀ چهل و چهارم قانون انتخابات گفته شده “حق الشمول برای كاندید ریاست جمهوری پنجاه هزارافغانی”. این دیگر كار را دشوارترمی سازد و دروازه های امید تمام تهی دستان افغان را در رسیدن حتی به كاندیدا شدن هم می بندد. حال مصارف تبلیغاتی را هم كه به آن علاوه كنی معنی اش اینست كه هزاران شهروند افغان، علیرغم شایستگی ها و توانائی های شان در ادارۀ امور، فقط به خاطر نداشتن پول مصرف كاندید شدن از چنین حقی محروم ساخته می شوند و لذا می توان گفت قانون مطروحۀ انتخابات خود وسیله ای است برای محروم كردن مردم از”حق انتخاب شدن وانتخاب كردن” شان و فقط درخدمت اربابان زر و زور قراردارد. نمونۀ عملی آن را در انتخابات هجدهم میزان دیدیم.

نگاهی به لیست كاندیداها بیاندازید، یا خود جنگسالار اند، یا وابسته به تنظیم های جنگسالاران جهادی، یا وابستگان خارجی ها:

كرزی، سیرت وهمایونشاه آصفی ـ سلطلنت طلبان ملاك تاجر و بوروكرات وابسته به كشورهای غربی. قانونی، محقق، دوستم، منصور، دبیر، احمدشاه احمدزی، گیلانی – وابسته به تنظیم های جهادی و نمایندگان فئودالیسم در پیوند با امپریالیسم. لطیف پدرام درپیوند به تركیبی ازپرچمی ها، ستمی ها،  و درائتلاف  با بنیادگرایان (خرده بورژوازی سرگردان ).

چند كاندید دیگر هم كه توانسته بودند كارت و پول را تهیه كنند، دركارزار تبلیغاتی ازغولان پول و سرمایه (جهادی ها وغربی ها) عقب ماندند و قادر نشدند صدای شان را به كسی برسانند.

مصارف تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری افغانستان به حدی بود كه زلمی خلیل زاد نمایندۀ رئیس جمهوربوش درافغانستان، درمصاحبۀ رادیوئی اش گفت:  باید مشخص شود كه این همه پول را برای مصرف تبلیغات، برخی كاندیداها ازكجا آورده اند؟ حال چگونه به یك سیاستمدار مردمی: استاد و متخصص حقوق یا اقتصاد، انجینر كارشناس یا دكتورلایق، ژورنالیست، جامعه شناس یا هرمتخصص دیگری كه وابسته نیست و به قول مردم از راه حلال زندگی كرده است، ‌امكان دارد در همچو گیرو داری حتی كاندید شود، چه رسد به این كه بتواند محیطی را به وجود آورد كه مردم بدون ترس از دیگران به او رای بدهند. این خواب است وخیال ومحال.

 و اما انتخابات هجدهم میزان كه این همه رسانه های گروهی برایش تبلیغات كردند چگونه بود؟ درین انتخابات هیچ كس شك نداشت كه كرزی برنده است. این مسئله را هم درخارج وهم در داخل چیز فهمان می فهمیدند.  چرا؟ به دو دلیل ساده، اول این كه امریكا وغربی های حاكم بر افغانستان كه كشور را در اشغال خود دارند و سرنوشت آن را به دلخواه خود رقم می زنند،  كرزی كاندیدای شان بود و ازاوحمایت می كردند. در زد وبند با آن ها به ازای تقسیم قدرت، دادن پُست ومقامات معینی و قبول حضور بنیادگرایان، این طیف مرتجع نیز یك قلم پشت سر كرزی ایستادند وحتی ربانی، سیاف و خلیلی از كاندیدا های احزاب شان حمایت نكردند. همه می دانید كه یونس قانونی وحفیظ منصور، دو چهرۀ برجستۀ جمیعت اسلامی هستند، ولی ربانی وجمیعت از كرزی اعلام حمایت كردند. احمدشاه احمدزی معاون سیاف، یعنی معاون رهبری تنظیم “اتحاد اسلامی” است. ولی سیاف و اتحاد از كرزی پشتیبانی كردند. محقق یارغارخلیلی و یكی از رهبران حزب وحدت است، اما خلیلی و حزبش پُشت سر كرزی قرارگرفتند. به لیست حامیان كرزی نظری بی افگنید به وضاحت به تبانی و زد وبند امپریالیسم وفئودالیسم، دموكراسی غرب و بنیادگرائی اسلامی، پی می برید. حامیان داخلی كرزی كه رسماً پشتیبانی شان را از او اعلام كردند قرار ذیل است:

۱ـ جمیعت اسلامی افغانستان  به رهبری برهان الدین ربانی،  بنیادگرای جنگ طلب.

۲ـ اتحاد اسلامی افغانستان به رهبری عبدالرسول سیاف، بنیادگرای وهابی جنگ طلب .

۳ـ جبهۀ نجات اسلامی به رهبری صبغت اله مجددی بنیادگرای سنتی ـ فئودال.

۴ـ محاذ ملی اسلامی به رهبری پیر گیلانی، اشرافیت روحانی سلطنت طلب ـ فئودال .

۵ ـ حركت انقلاب اسلامی به سخنگوئی مولوی جلیل اله بنیادگرای سنتی فئودال.

۶ـ كمیسیون رهبری وقوماندانان حزب اسلامی حكمتیار بنیادگرای جنگ طلب و ویرانگران معروف.

۷ ـ حركت اسلامی به رهبری شیخ آصف محسنی بنیادگرای شیعه.

۸ ـ حزب وحدت اسلامی به رهبری  كریم خلیلی بنیادگرای شیعه.

۹ ـ سلطنت و وابستگانش كه حمایت شان را از آ صفی و سیرت گرفتند و به كرزی دادند.

۱۰ ـ افغان ملت، سوسیال دموكرات غربی متهم به پشتونگرائی.

۱۱ ـ بقایای پرچم درنهادهای جدیدالتاسیس.

۱۲ ـ اسماعیل خان والی سابق هرات تفنگسالار و بنیادگرای طالب نما.

۱۳ ـ برادران احمد شاه مسعود.

۱۴ ـ قاضی امین وقاد معاون گلبدین، بنیادگرای دیوبندی.

۱۵ ـ عده ای رهبران واعضای طالبان.

 درین لیست تمام تنظیم ها ی جهادی پشاوری و رهبران شان، تمام بنیادگرایان مسلح بدون استثناء ـ و تنظیم های مشابه مطرح شیعۀ ساخت ایران، كه مشتركاً وطن مارا ویران كردند، مردم آن را به خون كشیدند وحوادث خونین كابل، مزار، هرات و جاهای دیگررا آفریدند و نمایندگان تیپیك مُتشكل وآگاه فئودالیسم وفوندامنتالیسم هستند، به حمایت از كرزی برخاسته اند وكرزی هم كمافی السابق در زد وبند وتبانی با آن ها كار كرده و كارمی كند؛ تا بهترین نمونۀ تبانی امپریالیسم وفئودالیسم، دموكراسی غربی و بنیادگرائی اسلامی، وهمسوئی سرمایۀ جهانی و تروریسم جهانی را به نمایش بگذارد. حال هنوزهم اگر كسی دراین پیوند نامیمون شك دارد، دیگر یقینش محال است، چون او، یا نمی خواهد واقعیت را بپذیرد، كه درین صورت َغرَضی دارد و یا مشكل فهم و درك دارد و نمی تواند به فهم مسایل گویا و روشن اجتماعی دست یابد، كه دراین حال مرضی دارد، و الا بدون غرض و مرض می توان این پیوند را واضحأ دید. این حمایت گستردۀ حاكمیت تفنگسالار ومتشكل ارباب و دلال با همدستی وحمایت گستردۀ سیاسی ـ اقتصادی امپریالیسم از كرزی، دلیل اصلی است كه از پیش معلوم بود كه كرزی برندۀ انتخابات است. بد نیست درین رابطه به تبصره ای یك نشریۀ آلمانی گوش فرا دهیم:

    نشریۀ Die Welt Kompakt   كه درآلمان با تیراژ وسیعی پخش می شود تبصره ای تحت عنوان “رسوائی درافغانستان” به تاریخ ۱۱.۱۰.۲۰۰۴ به قلم خانم  Sophi  Mühlmann  نوشته است. خانم نویسنده درمورد انتخابات ریاست جمهوری افغانستان می نویسد:

“این یك رسوائی بود، ملل متحد وامریكا، علیرغم سر و صداهای زیاد شان در بارۀ انتخابات، حتی نتوانستند گروه گردانندگان انتخابات رسوای شان را به مبادی كار آشنا بسازند”.

“قبل ازاین كه نتیجۀ همین انتخابات قابل اعتراض معلوم شود حامد كرزی خودش از پیروزی خود صحبت می كند”.

نویسندۀ تبصره می افزاید: “غرب، و به ویژه امریكا، سیاست افغانستان را چون بازیچه ای در دست خود گرفته اند. دربازی انتخابات شان بدون این كه نتیجۀ بازی به پایان رسیده باشد، برندۀ مطلوب شان را اعلان می كنند. با آن كه مردم افغانستان بی خبر از پشت پرده، با شور وشوق داخل بازی شدند، ولی امریكا وهمراهانش حق رای دهندگان افغان را به بازی گرفتند”.

نشریه می نویسد: “افغانستان هم اكنون در چنگال امریكا است و اوست كه برای ملت افغانستان سرنوشت تعیین می كند”.

دلیل دوم “پیروزی كرزی” با وجود تمام تبصره ها، حال چه مردم از پشت پرده باخبر باشند و یا نباشند، استقبال مردم از انتخابات و ریختن رأی شان در ضدیت با تفنگسالاران درصندوق ها است. با آن كه به قول اعلامیۀ “سازمان حقوق بشر و دفاع از محیط زیست”، “درانتخابات مردم تهدید به رأی دادن به این وآن شده اند و از احساسات قومی مردم استفاده شده”، وتقلب های فراوانی صورت گرفته (اگرغیراین می شدعجیب بود)، با آن هم به هرشكل و قیمتی كه می شد باید كرزی ازصندوق ها بیرون می آمد.

اما آیا رأی مردم واقعاً برای كرزی داده شد؟ پاسخ این سوال را از مصاحبه های مردم به وضاحت می توان یافت. آن ها به صراحت می گویند: به خاطرنفرت از جنگسالاران وتنظیم های مربوطۀ شان، به خاطرترس از به قدرت رسیدن تنظیم ها وآمدن دوبارۀ جنگ های تنظیمی، فقط در تقابل با جنگسالاران و تنظیم های شان رأی داده اند، نه به خاطركرزی. هم اكنون تصور بر این است كه امریكا ومتحدینش به خاطر تأمین منافع شان، به صلح نسبی درافغانستان نیازدارند، لذا جلو جنگسالاران سر كش را می گیرند، كرزی هم مطمئن ترین و گوش به فرمان ترین مهرۀ امپریالیسم درین مقطع است. لذا مردم برای آرامش نسبی خود و مهار كردن جنگسالاران به كرزی رأی داده اند. به عنوان تخیل اگرالترناتیو دیگری كه توان مهار كردن جنگسالاران را می داشت و كشور را دور از تسلط بیگانگان به آرامش سوق می داد، چه بسا كه رأی مردم نصیب او می بود.

واما چنین رأی دادن هائی كه درضدیت با یكی، به دیگری كه آن هم مطلوب نیست، رأی داده شده، درجاهای دیگرنیز اتفاق افتاده است. باری در انتخابات ایران دراولین دورۀ ریاست جمهوری خاتمی، مردم می گفتند ما می دانیم كه خاتمی هم آخند است،  ولی هم اكنون در ضدیت با عبداله “نوری” كه تندرو است به خاتمی رأی می دهیم، چون كس دیگری در میدان نیست، به این ترتیب با رأی خود انتخاب نمی كنیم فقط تندروها را رد می كنیم. یا مورد CDU  و    SPD  را كه ازآلمان مثال آوردم، مردم می گفتند درضدیت با یكی به دیگری رأی داده اند و این به معنی تائید آن دیگری نیست.

بناءً  حضور نسبتاً گستردۀ مردم در انتخابات و دادن رأی شان به كرزی، نفرت مردم ما را از تنظیم های جهادی وجنگسالاران بیان می كند نه تائید كرزی را، وما شاهد خواهیم بود كه باز كرزی جز در زد وبند با همین ها (شاید با تعویض مهره ها) و تأمین منافع مشترك دوطرف تبانی، كار دیگری از پیش َنبُرَد. یقیناً اگر كسی بیش از حدش پایش را  دراز كند ویا زیاده خواهی كند، نمایندۀ بوش، آقای خلیلزاد آن را تحمل نكرده وبه قول خودش “ قف پائی ور خواهد داشت ”. ورنه در اساس همه رنگ ونیرنگ است.

 وبه قول شاعری:

      همه جا دكان رنگ است، همه رنگ میفروشند

      دل من به شیشه  سوزد، همه سنگ  میفروشند

                              دل كس به كس نسوزد ، به محیط ما به حدی

                              كه  غزال چو چه اش را، به  پلنگ  میفروشد