ش. آهنگر

برگی از تاریخ

دهم سرطان ۱۳۴۸ش

درسال ۱۳۴۸شمسی در اوج تظاهرات سرتاسری درکشور، در فخرالمدارس هرات، که یک مدرسۀ دینی بود، و ما(محفل هرات) درآن رفقائی داشتیم، به خاطر استبداد، فساد اخلاقی  و اختلاس مدیرآن مدرسه، که یک اخوانی و از خانواده های روحانی بود، شاگردان اعتصاب نمودند. مدیرمدرسه به جای پاسخگوئی، ابتداء توسط گروه اقلیت شاگردان اخوانی اش براعتصاب چیان حمله کرد و بعد از ناکامی این حمله، با خواستن پولیس به لت وکوب آن ها پرداخت. شاگردان اعتصاب کنندۀ فخرالمدارس، خود را به لیسۀ جامی رسانده و از رفقای ما طلب حمایت و پشتیبانی کردند. فردای آن، به دعوت و ابتکار رفقای ما، به حمایت شان تظاهراتی برپاشد که تمام مکاتب هرات(دخترانه وپسرانه) درآن شرکت کردند. همدستی پولیس با مدیر فاسد فخرالمدارس و برخورد زورگویانه و سرکوبگرانۀ پولیس به این تظاهرات و پافشاری مظاهره چیان برخواست های برحق شان، آگاهی، اعتماد مردم به جلوداران و پذیرش حرف گردانندگان مبارزه، رزمندگی، نترس بودن و حمایت یک پارچۀ مردم هرات از فرزندان رزمندۀ شان، منجر به حادثۀ تاریخی “دهم سرطان” شد که مقاومت، رزمندگی  و پیوند محکم و آگاهانۀ مردم هرات را با مبارزان پاکباز وصادق شان(محفل هرات) ثبت تاریخ مبارزاتی سرزمین ما ساخت. دراین روز موج مردم به حرکت آمدند و خشم شان تمام گروه های سرکوبگر دولت را چون خس وخاشاک روبید و شهرهرات به تصرف مردم، به رهبری رفقای ما(در پیشاپیش شان کریم وغلام محمد)، درآمد و بیش از ۴۸ ساعت، با امن وامان شهردر کنترول مردم بود(شرح چگونگی آن جنبش بزرگ مردمی را می گذاریم به جای دیگر). رادیوی “بی بی سی” انگلیس همان شب به ناله افتاد و دربرنامۀ فارسی اش گفت که: “شهرهرات درافغانستان به تصرف مائوئیست ها درآمد” و رادیوی اسرائیل نیز شبیه آن را تکرار کرد.

لذا، با این مضمون و شکل وعمل و نتیجه و تا همان لحظه، این روز(دهم سرطان) و این جنبش نقطۀ عطفی درتاریخ مبارزات دموکراتیک کشورما است که به نام کارکرد “محفل هرات” و “جنبش دموکراتیک نوین” رقم خورده است و نباید فراموش تاریخ شود. 

دو روز بعد از پیروزی مردم برقوای دولتی درهرات، ارگ سلطنتی و در رأس آن ظاهرشاه، نقاب عاریتی  دیموکراسی را از چهره به دورافگند و با همان سیمای پلید وحشت و سرکوب اسلاف مستبدش وارد میدان نبرد با خلق مظلوم هرات شد. ظاهرشاه با قهر وخشم شاهانه به نوراحمد اعتمادی صدراعظمش دستور داد که مردم دلیرهرات را، که برای چندمین بار درتاریخ  رویاروی استبداد سلطنتی قرارگرفته اند، به شدت و بی رحمانه سرکوب کند. “اعتمادی” طی سخنرانی رادیوئی اش مردم هرات را تهدید کرد و به قوای امنیتی و نظامی اش دستور داد که هرکس احساسی هم درآن روز تبارز داده، گرفتار و به زندان انداخته شده وشکنجه شود. پولیس به وحشت تمام برخانه های مردم یورش می برد و زن و مرد وطفل  را با اسلحه تهدید می کرد و اشخاص مورد نظرش را ربوده و به زندان می انداخت. طی چند روز زندان های هرات مملو از مردم حق خواه هرات شد، که دربین زندانیان از متعلمین صنوف هفت وهشت مکاتب، مامورین ادارات و داکتر و پرستار، از دوکاندار تا گادی وان و موتروان، از کارگر تا دهقان و تا مردم عامی هفتادساله… دیده می شدند. طبیعیست که درین میان تعداد زیادی از رفقای ما، به عنوان محرکین و رهبران جنبش زندانی شدند. استبداد وخفقان قرون وسطائی نظام مستبد ظاهرشاهی بال های شومش را در ولایت هرات گسترده بود و جست وجوی همراه با تهدید وشکنجۀ خانه به خانه روز وشب ادامه داشت.

درچنین حالی، ما جمعی از رفقای خود را، مانند کریم، غلام محمد، میرویس فراهی و حبیب فراهی و …  باید مخفی می کردیم تا به دام دولت نیفتند. کار بسیاردشواری بود که دشواری وثقلتش در تعریف نمی گنجد. برای یک محفل نوپای، محفلی فاقد امکانات مالی ومادی(رهبرانش عمدتاً محصل و متعلم و فقیر بودند که هیچ گونه امکان پولی ودرامدی هم نداشتند) پیشبرد چنین مبارزه ای با یک نظام بی رحم و میراث خوار استبداد، کمرشکن می نمود. اما رفقای باشهامت “محفل هرات” این بار سنگین را به کمک و پشتیبانی مردم غیور و ازخود گذرهرات، و به ویژه برخی از خانواده های رفقا، به پیش بردند.