ارسالی پیمان
تذکر:
از ایراد این سخنرانی دوازده سال تمام می گذرد. هم اکنون متن ومحتوای آن حیثیت یک سند تاریخی را گرفته است؛ چه تا آن زمان، لیبرال ها درمجموع، خود شان که از چنین موضع گیری دربرابر امپریالیسم غران وتجاوزش به کشور ما هراس داشتند و آن را “جامعۀ جهانی” می گفتند، به کس دیگری هم در ستیژها ومجالس شان اجازه نمی دادند که روی مسایلی مثل تجاوز، امپریالیسم و … صحبت کند و علیه آن چیزی بگوید. “ش. آهنگر” بعد از سال ها جدل بالاخره موفق شد دریکی از مجالس، این تحلیل وسخنرانی اش را درستیژ ارائه کند.
اما این آخر کارنبود. عدۀ لیبرال سرسخت (ودرواقع ترسو و جاه طلب) او را چپ سنتی گفتند، عدۀ که خود را مقربان زنده یاد مجید می خواندند، گفتند “انجنیر صاحب” دیدگاه وتحلیل خودش را به نام دیدگاه مجید می دهد، ورنه مجید نه کمونیست بود ونه این طور چپ و….
کسانی هم که نیم نگاه مقام وچوکی وهوس دیوانه وار شان به آن، مدهوش شان کرده بود، می گفتند دراین “دور و زمانه” دیگر امپریالیسمی وجود ندارد و تجاوزی در کار نیست. این جامعۀ جهانیست که برای زدن تروریسم و آباد ساختن افغانستان آمده است و این تحلیل های “انجنیرآهنگر” مربوط گذشته بوده و دراین دورۀ “نظم نوین جهانی” کاملاً نادرست است. و…
اینک بعد از دوازده سال، عملکرد خونبار و استعمارگرانۀ امپریالیسم درافغانستان ثابت ساخت که تحلیل و شناخت “انجنیر آهنگر” از امپریالیسم و عملکردش، که آن را درپروسۀ طولانی تشکل “ساما” با زنده یاد مجید و یاران آگاهش همسان ساخته بود، کاملاً درست بوده و امپریالیسم تا زنده است خونخوار واستعمارگراست.
و اما لیبرال ها و کج و کوتوله هائی که خود را نزدیکان زنده یاد مجید وانمود می کردند و دیروز چنان می گفتند و می نمودند، امروز چه می گویند و چه می نمایند ؟؟؟؟؟
امپریالیسم از دیدگاه مجید
(متن کامل)
سخنرانی “انجنیر آهنگر” به مناسبت بیست و هفتمین سالروز شهادت قهرمان ملی کشور مجید کلکانی
۱۸ جوزای ۱۳۸۶ ش
با درود به روان پاک شهدای راه آزادی و بالاخص نام آور بزرگ خلق ما شهید مجید کلکانی و با سلام به شما عزیزان ارجمند!
اینک برای بیست وهفتمین بار در یاد بود و ارجگذاری از شهادت مجید قهرمان دور هم جمع شده ایم و هریک ما به نحوی شهادتش را بزرگ می داریم و بر شخصیتش ارج می نهیم.
آدم هائی که صادقانه شهید مجید را بزرگ می دارند هم اکنون درصف بندی های اجتماعی جایگاه ویژۀ شان را دارند و تا هنوز علی رغم تمام مساعدت ها و نا مساعدت ها در صف وارسته ترین و پاکبازترین عناصر جامعۀ شان موقعیت دارند. لذا بنابر اصلی که می گویند “به بینم کی ازتو تعریف می کند تا بگویم که توکی هستی” می توان قضاوت کرد که شهید مجید پاکبازی از وارستگان است که برای وارستگی انسان از هرگونه قید و بند ناروا و ظلم و تبعیض، هوشیارانه راه نموده است، صادقانه عمل کرده است و پاکبازانه جان داده است.
از صف وارستگان صحبت کردیم، معنی آن از نظرما چیست؟ در صفبندی های کنونی جامعۀ ما برعلاوۀ َتشخُص طبقاتی و موقعیت اجتماعی، طی عملکرد حدود سه دهه، مرزهای خیلی عمیق و بعضاً نا زدودنی بین گروه ها ولایه های اجتماعی و اندیشه ها و تفکرات شان به وجود آمد که در شرایط عادی شاید طی قرن ها با چنین ژرفائی ایجاد نمی شد. طی این سه دهه تلاطم، درجامعۀ ما همه غربال شدند و هرکس هر استعدادی که داشت تبارزداد. نقاب ها دریده شد، اندیشه ها محک زده شد و ظرفیت ها بیرون ریخت. گروه های معینی که در شرایط آرام و انتظار قدرت، ریاکارانه دم از تمدن، پیشرفت و دگرگونی به نفع خلق می زدند، باندهای قدرت طلب مزدور و آدمکشی بر آمدند که صفحات تاریخ را با عملکرد شان ننگین ساختند.
دهاره های دیگری که در ردای تقد س خزیده و از معتقدات دینی و مذهبی مردم سوء استفاده می کردند در عمل غلام بچگان پست اجنبی ازآب درآمدند که به اشارۀ ابروی اجنبی بی رحم، ملک و وطن را ویران و برباد کردند و خون انسان بی گناه این سرزمین را موج موج ریختاندند و می ریزند.
با درنظرداشت چنین محشری و چنین نامه های اعمالی برای گروه ها و شخصیت ها و اندیشه های شان است که شهیدمجید، تفکرش، موضع گیری های او و مردمی که او را بزرگ می دارند و برتداوم راهش قدم می گذارند، از ویژگی خاصی برخوردار می شوند و صف وارستگانی را می سازند که بی دریغ و بی غرض فقط برای آزادی و رفاه ملک و مردم محروم شان ایثارکرده اند وشایسته است که نه ۲۷ بار، بلکه همیشه به آن بازگردیم، آن را ارج بداریم، ازسجایای آن بیاموزیم و آن را باز بینی و بازآموزی کنیم. ازاین گفته ام چنین استنباط نشود که شهید مجید فوق انسان بود و یا پیر و مُرشد مقدسی بود واندیشه اش آسمانی و ازین قبیل. نه مجید فوق انسان نبود، موجود خیالی و افسانوی هم نبود، تقدس و معجزه و کرامات هم نداشت. او قهرمانی توده ای، عملورز، خودگذر و آگاه به رسالت اجتماعیش بود که متکی براندیشه و جهانبینی علمی اش ضرورت های اجتماعی و نیازمبرم زمان را درک می کرد. واقعیات را آنچنان که بود به مطالعه می گرفت، درحد فهم و توانش به ماهیت وعمق پدیده های ذیدخل درجامعه و پیرامونش داخل شد، آن ها را شناخت و متناسب باشناختش عمل کرد؛ ذهنیگری نکرد و با شاید و اگر ها هم دلخوش نمی کرد.
مثلاً او آموخته بود و دریافته بود که : “خصوصیات سیاسی امپریالیسم عبارتست از بسط ارتجاع در تمام جهات و تشدید ستمگری ملی”. بناءً کوچک ترین تردیدی به خود راه نداد که گویا اگر چنین و چنان شود “سوسیال امپریالیسم وسیلۀ ترقی و تامین عدالت اجتماعی می شود” و یا اگر فلان وبه همان بشود “امپریالسیم امریکا کشور ما را از سلطۀ سوسیال امپریالیسم می رهاند”. او چنین پندارهائی را اشتباه وعملکرد به آن را تسلیم طلبی خواند. و بیشک به تائید مجید، تئوریی که بازگمان می کند امپریالیسم کشورما را ازچنگال ارتجاع و فئودالیسم می رهاند و ما را ازعطیۀ دموکراسی برخوردار می سازد نیز تئوری تسلیم طلبانه است و در تقابل با اندیشه های مجید.
شهید مجید مبتنی برشناخت عمیق ریشه های تاریخی و دیالکتیک رشد امپریالیسم، چهرۀ امپریالیسم، سوسیال امپریالیسم و ارتجاع را به عنوان عوامل عمدۀ بدبختی جامعه و کشورش، آنچنان که بودند شناخت، نه آنچنان که آن ها دربارۀ خودمی گفتند. او با تجاوزسوسیال امپریالیسم و مداخلات امپریالیسم به کشورما به حق به این نتیجه رسید که “. . . جهان خواران امپریالیست که یکی در تلاش استیلا با اتکا بر سرمایۀ دلال دولتی می کوشد کشور ما را به مستعمرۀ مقهور و پرشگاه توسعه جوئی های بعدی خود مبدل سازد و دیگری ازسنگر رقابت با دمسازی با نیروهای رجعتگرا می خواهد جنبش آزادی بخش ما را به بیراهۀ تاریکی، عقبماندگی و اسارت مخفی رهنمون شود – دریک صف و خلق قهرمانی که باعشق شکوهنمد به میهن و با دلبستگی غرورانگیز به نوامیس ملی در راه آزادی، رفاه و کرامت انسانی خود می رزمد درصف دیگر قرار دارد…”.(اعلامیۀ ساما)
مجید و یارانش با این تشخیص بدون دغدغه و هراس درصف مردم خود و در تقابل با امپریالیسم و نیروهای دمساز با آن قرار گرفتند و پاکبازانه عمل کردند.
آری! او به حق دریافته بود که امپریالیسم یعنی استعمار، یعنی جنگ، یعنی جهانگشائی و خونریزی یعنی اسارت. و دمسازی با او، یعنی دمسازی با خونریزی و اسارت. او درست درک کرده بود که امپریالیسم هر نامی که با خود بگذارد، دشمن خلق ها است و برای بدست آوردن سود که هدف اصلی اش است، گاهی کشورها و خلق ها را با زور توپ و تانک و بمب به مستعمرۀ مقهور خود مبدل می کند و گاهی هم با دمسازی با نیروهای رجعتگرای بومی، کشورها و خلق ها را به اسارت مخفی اش درمی آورد. در رسیدن به این هدف است که از ابزار مختلف استفاده می کند و نقاب های مذهب، تمدن خواهی، دموکراسی خواهی و حتی سوسیا لیسم را نیز به رُخ می کشد، که خلق ها و نیروهای مردمی نباید مجاب آن شوند و درصفبندی های شان فتوری ایجاد شود.
جان مطلب اینجاست که شناخت و فهم کلیۀ این مسایل، که ظاهراً بدیهی جلوه می کند، کار ساده و همگانی نبود و نیست. امروز هم گمان نرود که درک این مسئله کاری ساده و بیان آن تکرار مکررات است. نه چنین نیست. ما در مقاطع مختلف درشناخت امپریالیسم شاهد لغزیدن و به گمراهی رفتن آگاهانی بوده و هستیم که دمسازشدن شان با امپریالیسم ضایعات فراوانی به بارآورده است. برخی اوقات در جامعه پدیده ها و مسایلی پیش می آیند که علیرغم ظاهر ساده و یا اغواگرشان از بغرنجی خاصی برخورداراند. و به قول معروف هزار رُخ و هزار چهره دارند. درک چنین مسایلی به فهم همگان نمی گنجد و همه قادر نیستند چگونگی ماهیت آن پدیدۀ مشخص، اثرات خوب و بد آن را درجامعه، و از همه مهمتر درک قانونمندی درونی آن و بالاثر نحوۀ جهت دهی اش را به سود جامعه و یا نحوۀ مبارزه با اثرات سوء آن را بدانند. حتی گاهی اتفاق می افتد که با عدم شناخت آن پدیده و ناتوانی در برخورد سالم به آن و با کجدار و مریزها، مُضِرات آن پدیده اثرات بد و ویرانگری بر اجتماع به جا می گذارد که بعضاً جبران ناپذیرهم است.
کشف و شناخت ماهیت این پدیده ها و اثرگذاری بر روی آن، بهره گیری از ممیزات خوبش به سود جامعه و مبارزه با اثرات بدآن، بدون هراس و وسواس و اندیشه به خود، ویژگی قهرمانان جامعه و نحوۀ تفکرشان است. همین ویژگیست که آن ها را یک سر و گردن از دیگران افراشته ترمی سازد، حضور و نقش شان را درجامعه فوق العادگی می بخشد و جایگاه خاصی در روان جامعه به قهرمان شان اختصاص می دهد. تا آن جا که پس از مرگ طبیعی یا شهادت قهرمان هم که دیگرحضور فزیکی در جامعه ندارد، حضور معنوی اش در اذهان و روان مردم کماکان محسوس است و گهگاهی جاودانه گی می یابد. شهید مجید نیز ازین تبار است.
تشخیص ماهیت امپریالیسم (به هر شکل و نام آن) و تشخیص ستراتیژی آن در آیندۀ کشورما، با این عُمق که او مطرح می کند کاریست کلیدی واساسی. حتی تا امروز هم عده ای از نخبگان و متفکرین جامعۀ ما درین رابطه در ابهام به سرمی برند و یا به گمراهی سفر می کنند. بعضاً دیده شده که تحلیلگرانی در جمعبندی تاریخ وعملکرد نیروها وسیستم های اجتماعی، به وقایع یک چشمه می نگرند و یا از روی تعصب و یا هم زیر تاثیر تبلیغات و هیاهوی سیستم های پروپاگندچی، دروغ باف و اغواگر چنان به انحراف می روند که انسان را به تحیُر فرو می برند. گاهی هم طولانی شدن زمان مبارزه و نبود توازن قوا و دور بودن پیروزی از چشم رس، عده ای مبارزین را خسته می سازد و دیگر تحمل بردن رنج مبارزه را از آن ها سلب می کند. در چنین حالی نیز خیال پلو راه های میان بُر، بر آن ها غلبه می کند و با تحلیل های مندرآوردی تغییر موضع می دهند و صف خلق را با صف دشمن مغشوش می کنند. ورنه درهمین شناخت امپریالیسم، ما همه خوانده ایم و قسماً شاهدیم که سیستم امپریالیسم جهانی ازآغاز پیدائی اش چون درنده ای وحشی در جنگ و خونریزی و ویرانی رشد و قوام یافته و بقایش را در سلطه بر دیگران می جوید.
چرا یاد برخی ها می رود که نیمۀ اول قرن بیستم شاهد تضاد و درگیری بین امپریالیست های انگلیس و آلمان بود که بر سر کنترول اروپا دو جنگ جهانی را برپا کردند، ملیون ها انسان را به خون کشیدند و قسمت هائی از آبادی و تمدن بشریت را به خاک یکسان کردند.
نیمۀ دوم قرن بیستم شاهد جنگ سرد بین دو بلوک امپریالیستی به رهبری امریکا و شوروی بودیم که نتیجه اش به بردگی کشیدن قسمت هائی از جهان توسط هرکدام و به خون کشیدن بخش هائی از جهان توسط شان، مثل ویتنام، افغانستان، سومالی، عراق است. به گزارش رسانه ها درفاصلۀ ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۰ م (قبل از اشغال عراق) هواپیماهای امریکائی و انگلیسی ۲۸۰ هزار ماموریت بمب افگنی بر روی عراق انجام دادند.(گزارشی از Anthony Arnove– عراق ده سال زیر سلطه – ماه نامۀ Review دسامبر ۲۰۰۰ شماره ۷ )
علاوتاً ساخت و گسترش سلاح های کشتار جمعی و ویرانی وحشت آور محیط زیست نیز محصول رشد سیستم امپریالیستی – این موجود خونخوار، ویرانگر و منفور است.
هزارۀ سوم هم که با یورش نظامی و وحشیانۀ امپریالیسم به افغانستان وعراق آغازشد و نئولیبرالیسم امریکائی زیرنام “جهانی شدن”، برآنست تا با زوراسلحه و ریختن خون انسان ها و ویرانی تمدن های دیگر، آقائی اش را برجهان اعمال کند. و درین راه این منادیان دموکراسی و تمدن با مستبد ترین، مرتجع ترین و وحشی ترین نیروهای جهان اتحاد و همسوئی دارند.
رژیم نظامی – مذهبی پاکستان را متحد نزدیک خود می دانند، شیخ های مرتجع خلیج فارس را که با ابتدائی ترین حقوق انسانی در امیرنشین های شان در تقابل هستند به آغوش می کشند، رژیم ماقبل قرون وسطائی سعودی، که هنوز انسان ها را گردن می زند، دوست مطمئن امپریالیسم است. صهیونیسم خونخوار و نسل کش اسرائیل که هرروز خون ده ها انسان بی گناه فلسطینی را می ریزد، نورچشمی امپریالیسم است. با این حال وحشت ناکتر، خون ریزتر، ارتجاعی تر و ضد انسانی تر از سیستم امپریالیستی در جهان چیزی نمی توان سراغ کرد. ولی عده ای هنوز یا آن را نمی شناسند و یا…
پس از سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی سابق، عده ای از تئوریسن های جهان سرمایه مانند “فوکویاما” ناشیانه پایان تاریخ را اعلان کردند؛ و برخی مانند “مایکل هارست” و “آنتونیونگری” اعلان کردند که دیگر با وارد شدن به عصرگلوبال یا جهانی شدن، امپریالیسم و استعمار ازمیان رفته و دیگرجهان شاهد رقابت و جنگ میان انحصارات و دولت های امپریالیستی نخواهد بود.(کتاب Empire “امپراطوری” ص ۳۳۳)
اما از سوی دیگر یکی از طراحان ستراتژیک پنتاگون “پال ولفوویتز” در سندی که توسط نیویورک تایمز انتشار یافت ” نظم نوین جهانی” امریکا را چنین بیان داشت:
“ایالات متحده باید رهبری لازم برای برقراری و محافظت از چنان نظم نوین جهانی داشته باشد که بتواند به رقبای بالقوه بفهماند هوس دنبال کردن نقشی بزرگتر یا موضعی تهاجمی تر برای دفاع از منافع مشروع خود را درسرنپرورانند . . . ماباید وسایل و ابزار لازم برای مقابله و دفع رقبای بالقوه را، حتا اگر بخواهند هوس به وجود آوردن نقشی بزرگتر، چه منطقه ای و چه جهانی در سر بپرورانند داشته باشیم . . . برای رسیدن به اهداف فوق، تجدید حیات قدرت نظامی موثری ضروری است، چرا که وجود چنین قدرتی به طور ضمنی به این رقبای بالقوه خواهد فهماند که حتی امید آن را نخواهند داشت که به آسانی و سریعاً بتوانند به موضعی برتر در سطح جهانی دست یابند.”(نیویورک تایمز – ۸ مارچ ۱۹۹۲ ص اول)
جهان بعد ازاین یک ونیم دهه به طورکامل شاهد شکست تئوری بافی های فوکویاماها ومایکل هارت ها و آنتونیونگری ها وامثال شان بوده و برتطبیق تئوری های جنگ افروزانه و سلطه گرایانۀ امریکا صحه گذاشته است. این خود بیانگرآنست که درماهیت امپریالیسم تغییری رخ نداده است. همین اکنون استقرارپایگاه های رادار وضد راکت در پولند و جمهوری چک و ساختن سیستم محافظ ضد موشکی و ساخت و گسترش سلاح های مدهش توسط امریکا، روسیه، چین وغیره حاکی از تداوم تضاد و رقابت بین امپریالیست ها، قطب بندی های جدید و بیانگر تهدید یک جنگ جهانی دیگر است، که عامل عمدۀ آن امپریالیسم جهانی و در رأس آن امریکا است.
ما همچنان شاهدیم که تمام نیروهای ماورای ارتجاعی که امروز به نام تروریست در جهان مسمی شده اند و در گوشه گوشۀ جهان وحشت برپا کرده اند، بدون استثناء ساخته و پرداختۀ امپریالیسم، و به ویژه امپریالیسم امریکا، هستند. که در تقابل با کمونیسم ساخته و سازماندهی و مسلح شده بودند.
من نمی خواهم در رابطه به پیوند تروریسم با امپریالیسم امریکا و این که امریکا خالق و مجری تروریسم موجود و خودش سردمدار تروریسم جهانی است درینجا صحبت کنم. درین رابطه آثار فروان به نشر رسیده و مدارک زیادی در دست است. صحبت من دور این محور می چرخد که علی رغم همۀ این مدارک و واقعیت ها هنوزهم در اینجا و آنجا از امپریالیسم انتظار دموکراسی، پیشرفت و حتی عدالت و تامین حقوق بشر داشتن، دور از واقعیت است و قهرمان مجید روی همین شناخت تاکید و درین رابطه جبهه گیری و درتقابل با امپریالیسم – از هر قماش آن – سنگر بندی کرد. او نبرد ضد امپریالیستی را با شعار و هدف آزادی ملی، دموکراسی واقعی، عدالت اجتماعی وگرایش مترقی طرح و به آن باورمندانه عمل کرد. در طرح این شعار رابطۀ دیالکتیکی ناگسستنی بین آزادی، دموکراسی، عدالت و گرایش مترقی قایل می شد و این رابطه را به استناد تجارب تاریخ چنین فورمولبندی کرد:
“تجارب سرتاسر جامعۀ بشری، و منجمله نبردهای ضد امپریالیستی پارینۀ خلق ما به بهای خون هزاران فرزند پاکباز این سرزمین موید این حقیقت است که آزادی ملی بدون دموکراسی واقعی، عدالت اجتماعی و گرایش مترقی جز اسارت نوین و ضیاع خون های ریخته شده پیامدی نداشته و نخواهد داشت “. ( اولین اعلامیۀ ساما )
متکی براین درک عمیق مجید و یارانش، یک باردیگرسوگمندانه دیدیم که چسان جنبش برحق آزادی خواهانه و ضد سوسیال امپریالیستی مردم ما با دادن خون بیش ازیک ملیون قربانی و تحمل رنج های توانفرسا و خسارات بی حد، زیر فشارمداخلات امریکا و متحدینش به دلیل انحراف از گرایش مترقی و به َتبَع آن عدول از دموکراسی وعدالت اجتماعی، علی رغم طرد ارتش متجاوز روس، به کام نیروهای ارتجاعی – امپریالیستی فرورفت و با ضیاع خون های ریخته شده، جامعۀ ما اکنون هم در اسارتی نوین درچنگال و اشغال نظامیان بیش از۳۶ کشور و زیرچکمه های خونین جنایت کاران بومی دست و پا می زند و هنوزهم جوی خون درآن جاریست.
این منتهای خود فریبی است که تصور کنیم امریکا و متحدینش محض رضای خدا بساط فئودالیسم و ارتجاع را از جامعۀ ما بر می چینند و گویا زمینه های رشد اقتصادی– سیاسی را فراهم می سازند و در فرجام ما را به یک جامعۀ دموکراتیک گذار خواهند داد. چنین چیزی هرگزاتفاق نخواهد افتاد. ما در جهان کنونی نمونه های فراوانی از کشورهای جهان داریم که امریکا، و یا کلاً امپریالیست ها، در آن کشورها نفوذ کامل داشتند وهر چه دلشان خواست کردند، ولی نتیجه این شد که تمام دارائی آن کشورها، حتی منابع زیر زمینی شان را نیز غارت کردند. و به مردم آن کشورها جز فقر و سیاه روزی، بردگی، فساد اخلاق، و دریک کلام محو هستی وهویت، چیز دیگری باقی نگذاشتند.
در اندونیزیا و فلیپین حاکمیت های ارتجاعی شان، خود و کشورشان را دربست تحویل امپریالیست ها کردند. امپریالیست ها تمام دار و ندار شان را به غارت بردند. به ازای آن آمار نشان می دهد که در فلیپین بیش از ۷۵ درصد از خانوارهای روستائی در فقر مطلق زندگی می کنند و میزان گرسنگی و بی غذائی از ۱۹۸۵م به بعد به دوبرابر افزایش یافته است. اندونیزیا از آن هم بدتر است.
در ترکیه زیرپای امپریالیست ها همه چیز له شده و تمام هستی مردم را امپریالیست ها به همدستی عوامل بومی شان غارت کرده اند. هم اکنون ترکیه بیش از ده ملیون نفر بیکار دارد و ۱۳ تا ۱۵ ملیون انسان در مرز گرسنگی و ۲۵ ملیون انسان زیر خط فقر زندگی می کنند. به علاوه این که ملیون ها تُرک برای بدست آوردن لقمۀ نانی در سراسر جهان پراکنده شده اند.
کشورهای زیادی مثل گانا، مکزیک، ارجنتاین درگوشه گوشۀ جهان به دست امپریالیست ها توسط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول وامثال شان در سیاه چال فقر، بیکاری و گرسنگی فرو رفتند و تمام هستی شان به یغما رفت. در کشور خود ما، اینک بعد از شش سال اشغال و حاکمیت بی چون و چرای امپریالیسم، روز تا روز دامنۀ فقر و بد بختی گسترده تر می شود و ما زیر بار قرض فرو می رویم. تا کنون بیش از نود(۹۰) ملیارد دالر را امریکائی ها مصرف امور نظامی و ساختن پایگاه برای خودشان کرده اند. فقط لاشخوارصفتانی که ازحاشیۀ شکار امپریالیست ها، از گوشت و پوست خلق مظلوم ما به نوائی رسیده اند ازاین وضعیت راضی هستند، اکثریت عظیم مردم که روزتا روز بر فقر و رنج شان افزوده می شود برامپریالیسم و متحدینش نفرین می فرستند.
من بنا ندارم درینجا بحث آمار و ارقامی کنم، عدۀ زیادی از دوستان حاضر درین جلسه به اسناد و آماری بیشتر از من دسترسی دارند و نیازی برای اثبات غارتگری امپریالیسم در سطح جهان درین جلسه نمی بینم .
و اما در کشور خود ما، درینجا نیز نمی خواهم از خیانت بزرگی که امپریالیسم و در رأس آن امپریالیسم امریکا در دست درازی های شان به جنبش مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی ما کردند و در نتیجه شریرترین گروه ها و لایه های اجتماعی جامعۀ ما را با همراهان جهانی شان بر سرنوشت ما به زور آتش مسلسل و سر بریدن ها حاکم ساختند و کشور ما را یک قرن دیگر از همه جهات به عقب راندند، صحبت بکنم. تاکید من براینست که:
چگونه می تواند انسان میهن پرست و مردم دوستی از این همه وقایع باخبر باشد و یا حتی در جریان آن باشد و درآن قربانی داده باشد، بازهم دست در دست امریکا و متحدینش بگذارد و وسیلۀ تداوم آ ن سیاست های جنایتبار و غارتگرانه، فقط با تغییر شکل بشود؟
شاید این عده می خواهند باجلب دلسوزی استعمارگران راه حل “قانع کنندۀ برای طرفین” بیابند؟
درین رابطه به شهید رهبر مراجعه می کنیم، او می گوید: “عده ای اند که در متن استعماری خواستار راه حل های “قانع کننده برای طرفین” می باشند و فکر می کنند با دلسوزی و با استرحام می توانند استعمارگر را راضی به عقب نشینی نمایند. این عده فکر می کنند با توافقات پشت پرده و با زد و بندهای موقتی می توانند کمکی به ملت استعمار شدۀ خود بنمایند و یا واقعاً می توانند حاکمیت ملی و یا آزادی را به مردم بازگردانند؛ غافل ازاین که استعمارگر ازآن ها به عنوان عروسک های خیمه شب بازی استفاده می کند تا مردم را مقهور و مسحور حرکات بوالعجبانۀ آن ها بنماید و “درخلوت آن کاردیگر” را می کنند که پامال کردن شرافت، آبرو و غرور ملی ماست.” (تسلیم طلبی درقلمرو مبارزه وبقاء)
و بی شک هم چنان است که شهید رهبر گفته است. حال دیگر ما طی سال های متمادی شاهد موارد زیادی ازین “دلسوزی ها”، “توافقات پشت پرده” و “زد وبندهای موقتی” عده ای از روشنفکران و بخش هائی از جامعۀ خود بوده ایم. ولی در تمام این حالات به روشنی دیده ایم که استعمارگر از آن ها به عنوان عروسک های “خیمه شب بازی” استفاده کرد و آن ها به قول شهید رهبر جز “پایمال کردن شرافت، آبرو و غرور ملی ما” کار دیگری از پیش برده نتوانستند.
به نظر من در پس کلیۀ این حرکات بوالعجبانه – اگر ُخبث نیت را نه بینیم – فهم نادرست از شناخت امپریالیسم و ستراتیژی ها و نیات استعمارگرانه و جهان گشایانه اش نهفته است. ما این مشکل را هم در شناخت سوسیال امپریالیسم توسط عدۀ روشنفکران (البته نه خلقی – پرچمی ها) داشتیم و محصول آن تسلیم طلبی بود که در جبران آن جنبش انقلابی ضربت های محکمی را متقبل شد. و هم اینک در شناخت امپریالیسم امریکا و متحد ینش این مشکل را داریم که عده ای باز با نادانی شان با آبرو وغرور ملی ما بازی می کنند و در تداوم آن تاریخ ما را به لجن می کشند.
یکی از تبارزات دیگر حرکات بوالعجبانۀ روشنفکران که از عدم شناخت شان از امپریالیسم و عملکردهایش ناشی می شود، آرزوی رسیدن فوری به قدرت است. عده ای از روشنفکران وابسته به جنبش ملی– دموکراتیک، ناشیانه صفی را برای قدرت و حاکمیت درذهن خود ترسیم می کنند و درین صف هم اکنون نوبت را حق خود می دانند. اینجاست که هرگونه تئوری وعمل خلاف این پندار را “چپ روی” ، “ماجراجوئی”، “شعاردور از واقعیت” و. . . می خوانند. و دربرخورد به آن چنان شدت عمل نشان می دهند که در خنثی کردن و نفی آن به همان شدت به آغوش استعمارگر و به تحلیل شهید مجید به آغوش “دشمن آشتی ناپذیرمردم” پرت می شوند. این عده، اگر خوشبینانه به آن ها بنگریم، ماهیت و سرشت امپریالیسم و عملکرد تاریخی آن را یا درک نمی کنند و یا نا دیده می گیرند و به مسایل سطحی و آنی بی اهمیت رفرمیستی بی پایه می چسبند.
درک درست از امپریالیسم جهانی وعملکرد آن درجامعۀ ما چنین است که، امپریالیسم طی سه دهه با هجوم و فرو ریختن سیل بمب و صدور اسلحه به کشور ما، به دستیاری مرتجع ترین اقشار و لایه های اجتماعی، مردم و کشور ما را در قعر یک سونامی ویرانگر وحشتناک و گسترده فرو برد که در نتیجه تمام عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و همه وهمه را زیر و رو نموده و به خاک یکسان کرد. این تکان و ویرانگری به حدی عمیق بود و هست که از کنترول کامل و دلخواه ایجادگران و عاملان خارجی و داخلی اش نیز برآمد. چنان که روس ها نتوانستند از تضادها و به هم ریزی مزدوران خلقی – پرچمی شان جلوبگیرند. هکذا امریکائی ها و متحدین شان هم نتوانستند و نمی توانند به طورکامل دست پروردگان اخوانی – طالبی شان را به دلخواه خود سمت وسو بدهند. به همین دلیل است که ما ُمَرتب شاهد تغییر مهره ها وگروه های مزدور درقدرت بودیم وهستیم. این درهم و برهمی که ازشدت تصادم وخشونت امپریالیست ها بامردم، درجامعۀ ما به وجود آمده معنی آن را نمی دهد که روشنفکر و یا کلاً نیروهای ملی – انقلابی ضربت خورده، زخمی، خسته، فرسوده و نا متشکل می توانند ادعای الترناتیف قدرت بودن، آن هم در سایۀ امپریالیسم، بکنند.
به نظر من یکی از دلایل به گمراهی رفتن افراد و دسته هائی از روشنفکران همینست که فوراً از خود و یا از دیگران الترناتیف قدرت میخواهند. اینها نمی دانند و یا نمی خواهند بدانند که شرط اول ملی و دموکرات بودن ضدیت با استعمار وضدیت با تجاوز به حق حاکمیت کشور و مردم شان است. وضدیت بااستعمار و تجاوز، یعنی ضدیت با امپریالیسم. فقط کسی می تواند هم اکنون در افغانستان اشغال شده دم از قدرت و شرکت در قدرت بزند که با امپریالیست ها برای غارت کشورش سرجوال بگیرد و درتحقق اهداف سیاسی، نظامی، اقتصادی و. . . شان مُهره ای اجرائی بی اراده باشد. و چنین کسانی نه نیروی ملی استند و نه دموکرات. پندارهائی که گویا برآنند تا ازهمسوئی با امپریالیست ها، که با اهداف خاصی دراین جا آمده اند، می توانند زمینه ساز اهداف دیگری بشوند، پندارهای خامی است که شهید مجید آن را “بازی با دُم اژدها ” و شهید رهبر آن را “حرکات بوالعجبانه” می داند که پامال کردن شرافت، آبرو وغرور ملی ما را در پی دارد.
هیچکس قادر نیست که گویا با نفوذ در دستگاه ادارۀ مستعمراتی افغانستان جلو همسوئی و همکاری امپریالیسم را، در صورت تامین منافعش، مثلاً با طالب بگیرد. آنچنان که هیچکس قادر نشد جلو رشد تفنگسالار و تریاک سالار همسو با امپریالیسم را بگیرد. این وسواس که گویا عده ای با همکاری و کمک به امپریالیست های اشغالگر کشورما می کوشند از غلتیدن کشور به دام حاکمیت اخوانی یا طالبی جلو بگیرند و به دموکراسی کمک کنند، وسواس شیطانی است و شیاطین امپریالیسم برای بلعیدن بیشتر روشنفکران خوش خیال و ناپیگیر آن را شایع می سازند و دامن می زنند. امریکائی ها که زمانی اخوان و بعد طالب و حال هم ترکیبی از همه را درکشور ما حاکم ساختند، خیلی خوب ماهیت ضد دموکراتیک وضد بشری شان را می شناختند ومی شناسند. و وقتی هم یکی را به دست دیگری و دیگری را با بمباردمان طیارات 52 B و راکت های دور بُرد کنار زدند، هرگز هدف شان تحقق دموکراسی، تامین حقوق زنان و تامین صلح و آرامش در افغانستان نبود. منافع شان آن روز چنان و روز دیگر چنین طلب می کرد. حال هم اگر منافع شان ایجاب کند دوباره طالب و گلبدین را می آورند ومشورۀ کس ویا حضور احمد و محمود درفلان پُست و مقام پوشالی هیچکاری را عوض کرده نمی تواند.
اینجاست که شناخت شهید مجید از امپریالیسم صحت خود را بار دیگر اثبات می کند که “امپریالیسم به هر شکل و رنگ و زیر هر شعاری دشمن آشتی ناپذیر خلق هاست”.