افراشته

بورژوازی، کارگران را “رعیت” خود می سازد

مبارزۀ کهنه با نو به مانند خصوصیت ذاتی درهمه پدیده های طبیعت، درپدیده های اجتماعی هم دیده می شود، که بُعد سیاسی جامعه نمی تواند ازآن مستثنی باشد. نظام ها، بافت های اجتماعی وشیوه های زندگی درطول تاریخ، ومحصول تمدن بشری، گواه این ادعا است. هرگاه فقط به یک نمونۀ آن که نظام شاهی است توجه خودرا متمرکزسازیم، دیده می شود که این نظام علاوه برماهیتاً ضد انسانی بودن آن، به انواع واشکال مختلف استحاله شده ودرادوارمختلف تاریخ با نام ها، درجات مختلف قدرت شاه، حدود مختلف قلمرو و نفوذ متفاوت “قانونی” ساخته شده تبارزنموده وبرگردۀ توده ها تحمیل شده است (القاب مختلف اشرافی ومناصب گوناگون نیابت ازشاه دریک قلمرومشخص درادوارمختلف تاریخ مثال های آنند).

با جا افتادن چنان بیعدالتی رسوا و خیانت تاریخی درحق بشریت، از آنجائی که تحکیم وبقای نظام شاهی نظربه تضاد منافع با قاطبۀ رعیت، ایجاب فشار وتعدی بی انتها را می نمود، شرط ماندن فرد در قدرت وتضمین دوام فرمانروائی خودش واخلافش، فقط توسل به استبداد مطلق بود.

پس برای آن که رعیت را تحمیق کرده وشاه نادان، ظالم، زورگو وخونخواربتواند نوعی مشروعیت حاصل نماید، وجه آسمانی والهی را به نظام شاهی پیوند زدند، تا به اینصورت دهان رعیت در برابرهرگونه بیعدالتی، هتک حرمت، تجاوز برجان ومال وناموس شان وبالاخره محروم ساختن افراد ازحق حیات، طوری بسته شود که اعتراض مقابل ظلم وجنایت شاه، توهین به خدا و کفر وانمودشده وفرد معترض بدون چون وچرا محکوم به دستگیری، شکنجه واعدام شود.

 بورژوازی نوخاسته ومترقی هم که با انقلاب کبیرفرانسه (١٧٨٩) از استثمار دهقانان و نجات شان حرف می زد و دراول دین ومذهب را به پیمانۀ ارستوکراسی(اشرافیت سلطنتی) بد دیده وبه تشهیروتذلیل آن می پرداخت، تغییرگفتار وکردار داده، به استثمار بی رحمانۀ کارگران پرداخت و برای حفظ منافع دراز مدت خود با ارتجاع مذهبی یکدست شد؛ که تا امروز یار و یاورهمدگراند. بورژوازی تاریخزدۀ امروز بسان عجوزۀ آرایش شده، ادای ترقی وپیشرفت انسانی درمی آورد و باوجود همه جنایات وافتضاحاتی که طورمثال کشیشان کاتولیک درحق توده ها وبخصوص با تجاوز براطفال مرتکب شده اند، بورژوازی بازهم برای اغوای مردم، آن را مرجع آمال “آن دنیائی” تبلیغ نموده وبه تشدید و تمدید جهل وخرافات تشریک مساعی می نماید.

پس به اینصورت دیده می شود که با گذشت هزاران سال هنوزهم تغییری درماهیت آنچه “دزد” قانونی برقربانیان خود انجام می داد، به عمل نیامده است، بلکه همدستی با ارتجاع دینی، “دزد” را(بورژوازی راهم)  با “قدرت شاهی” ولی نه با ظواهرآن، برای توده های غرق درتوهم، قابل قبول ساخته است.

با آن که بورژوازی بر ارستوکراسی غالب شد واعدام شاه وملکۀ فرانسه (لوئی شانزده وماری انتوانیت) توسط جناح رادیکال انقلابیون، به عنوان نماد آن پیروزی در تاریخ ثبت شد، و وعدۀ رفاه کارگران را نیز دادند؛ ولی با گذشت زمان، با افزایش ستم واستثمار بر کارگران، تضاد میان ارستوکراسی وبورژوازی به کلی زائل شد، واین به دودلیل:

یکی این که ازنگاه تاریخی دوران ارستوکراسی یا اشرافیت سلطنتی، به مانند نظام فئودالی، دراروپا خاتمه یافت. دیگراین که، بقایای ارستوکراسی منافع خود را درنظام بورژوا و با تقابل آن با کارگران، دوباره یافته وخود را با بورژوازی انطباق دادند. فلهذا درغیاب قدرت واقعی سیاسی ـ اجتماعی ارستوکراسی، بورژوازی هم وجود بقایای ارستوکراسی را درجامعه تحمل نمود. درنتیجه، ارستوکراسی درغرب، با حفظ ماهیت استثمارگرانه اش، تدریجاً از”صلاحیت” آن کاسته شده وشکل سمبولیک را به خود گرفت. نمونۀ امروزآن ملکۀ بریتانیا، پادشاه هسپانیه، پادشاه بلژیک، شاهان وملکه های ممالک سکندیناوی وغیره می باشد.

حال درآغازقرن بیست ویکم، درجهانی که هنوزمالکیت خصوصی به شکل فجیع آن مروج بوده، استعمار، استبداد، استثمار، ظلم و بی عدالتی به اوج آن رسیده وانقلابات بزرگ کارگری(١٩١٧ شوروی و١٩٤٨ چین) به شکست مؤقتی روبروگردیده وفقط به نام سوسیالیسم دریکی دوجای جهان به مشکل ازخود دربرابرامپریالیسم و ارتجاع دفاع می نماید، چگونه سلطۀ فرد، سلطۀ خانوادگی، استثمارخلق توسط فرد وخانواده اش، ودرنتیجه استبداد که زمانی در وجود شاه وخانواده اش تجسم یافته بود، امروزدرگنداب سوداندوزی و”انسانخواری” امپریالیسم  تغذیه نموده وبه بقای خود ادامه می دهد؟

درپاسخ باید افزود که ازآنجائی که ارستوکراسی دربورژوازی امروزی(امپریالیسم) قسماً حل شده وهردو با نمایندگان دین ومذهب جهت استثمار مشترک کنارآمده درمثلث بورژوازی ـ اشرافیت مرده ـ نمانیدگان دین، به استثمارواستبداد بیرحمانۀ کارگران ومردم ستمکش ادامه می دهند، این رأس بالائی وغالب بورژوازی مثلث است که با اتکاء  استواربردوضلع همجوار، دو رأس کوچک قاعدۀ مثلث (اشرافیت مرده ونمایندگان دین) را درتصرف ابزارتولید و قدرت تحت الشعاع خود قرار داده وطرزالعمل های خود را به آن ها دیکته می کند؛ وازآنجائی که دراین تبانی همراه با تسلیم، هم اشرافیت مرده وهم نمایندگان دین ومذهب، منافع حیاتی وبقای ننگین استثمارگرانۀ خود را تأمین شده می بینند، پس علت وجودی وسرشت “قدرت شاهی” حاکم برملیون ها انسان بینوا وبی دفاع را بایست درعنصرغالب مثلث، که همانا بورژوازی است، جست وجونمود؛ که آن “قدرت شاهی” درحقیقت ازمسند کارخانه که کارفرما بر رأس آن قراردارد، سربلند کرده و کارگران را “رعیت” خود می داند.

 پس امروز هم مالکیت خصوصی افراد و طبقات حاکم همراه با ِاعمال استثمار، که موازی با افزایش سوداندوزی وتراکم سرمایه به شدت وسرعت آن افزوده می شود، نوعی “نفوذی” را به وجودمی آورد که مؤثرات آن بر پرولتاریا وخانواده های شان ومجموع طبقات واقشارزیرستم سنگینی نموده واز آن ها دربرابر”قدرت شاهی” کارفرما، “رعیت” مطیع و”گوسفند زبان بسته” می سازد؛ که برای استتار چهرۀ کثیف کارفرما واستثمار وآزاد گذاشن دست وی دراستثمارمفرط، نظام بورژوازی به طرح قوانین مدنی آرایشی ونمایشی می پردازد، که درآن همه معیارها و موازین انسانی ـ منجمله رابطۀ عادلانۀ کارفرما با کارگر ـ رقم زده می شود، ولی درعمل ودرداخل فابریکه یا کارخانه ویاهم دیگراماکن و مراکزبهره کشی، کارفرما و پادوان فقط به ظواهرچسبیده، خاک به چشم کارگران می زنند. البته درکشورهائی که ازنظرصنعتی پیشرفته هستند چنین است، درحالی که در کشورهای عقب نگهداشته شده، حتی همین نقاب قوانین مدنی هم کمرنگ و زائل بوده، وچه بسا که درداخل چهاردیواری کارخانه ها حتی خبری ازآن نیست.

… به اینصورت تعدی درحق پرولتاریا، ومجموعاً  درحق کارگران،  درکشورهای عقب نگهداشته شده به مراتب عریان تر و بیشرمانه تر از تعدی برآن ها درکشورهای پبشرفتۀ صنعتی می باشد؛ زیرا درکشورهای پیشرفته تظاهربه دموکراسی، نظام را وادار به صحنه سازی وعوامفریبی مطابق با سطح زندگی وسویۀ فرهنگی جامعه می سازد، ولی دراساس هیچ تفاوتی با درنظرداشت فشاربرکارگر، دزدی وقت وی، دزدی ثمرۀ عرق فشانی وی، سختگیری های گوناگون ایجادشده توسط کارفرما همراه با لغو خودسرانۀ بعضی از حقوق وامتیازات مشروع اجتماعی کارگر به بهانه های مختلف، میان دومحیط پیشرفته وعقب نگهداشته شده وجود ندارد. این نکته را هم بایست به خاطرداشت که فشارمستقیم برکارگر درجریان کار با استثمارمطلق وی درطول ساعت ها، وبعضاً تحقیر وتوبیخ وی، فقط به همان محیط کارمحدود نمی ماند، بلکه تأثیرزیانبار وغیرانسانی آن، کارگر را بعد ازختم کار وعودت به خانه وکاشانه اش بازهم رها ننموده وبه یاد آوردن رویۀ بد کارفرما وچاکران سگ صفت وی همراه با خستگی مفرط، بیخوابی ناشی ازکمی ساعات استراحت، واحیاناً تکالیف صحی، کارگررا چنان درحالت بد جسمی و روانی قرارمی دهد، که اعضای خانواده اش به هیچوجه ازآن حالت فرساینده به دورمانده نتوانسته وغیرمستقیم و ناخودآگاه قربانی استبداد روزمره و لاینقطع “قدرت شاهی” کارفرما می شوند؛ که البته تقلیل دستمزد کارگر با نیرنگ های مختلف(گویا فشارناشی ازبحران اقتصادی برکارخانه و گویا فروکش آهنگ عرضه وتقاضا) توسط کارفرما، و درنتیجه تضعیف پیهم سطح زندگی کارگر، هم برجسم و روان خود وی وهم برجسم و روان خانواده اش ضربات خرد کننده وحتی مهلکی را وارد می کند.

کارفرمای ممثل “قدرت شاهی” عصرحاضر به این هم بسنده ننموده، کارگر را هرآن وهرلحظه درصورت سرپیچی از اوامر وشرایط تحمیلی جانکاه و یاهم ارتکاب اشتباهات درجریان کار، تهدید به اخراج ازکارمی نماید، که این طرز برخورد زشت و زورگویانۀ متواتر، به مرور زمان نزد کارگر به یک تشویش مزمن مبدل گشته وچه بسا که  وی واطرافیانش را به تکالیف جدی روانی  دچارمی سازد. همچنان “شاه مطلق العنان” عصرحاضر یا کارفرما ـ که به اساس قوانین مدنی بورژوازی مالکیت خصوصی اش مشروع، تخطی ناپذیر و قابل احترام است ـ برای بقای کارخانۀ خود، که درواقع بقای جزئی ازنظام سرمایه داری است، به تجدید پیهم نیروی کارضرورت دارد؛ یعنی برای زنده نگهداشتن هیولای انسانخوارسرمایه داری، به آن بایست “خون تازه” تزریق نماید. درنتیجه عامل سن وسال هم درمحاسبۀ استثمارداخل شده و کارگر با پیشرفت سن، علاوه برترس از دست دادن کار(نیروی بازو یا یگانه منبع تأمین معیشت خود وخانواده اش) ودیگرفشارها وتهدیدات مستقیم وغیرمستقیم کارفرما، اینباربه سبب “پیری” اش هم مورد تحقیروتهدید قرارمی گیرد. به عبارۀ دیگرمی توان گفت که اگردرادوار و زمانه های عتیق، شاهی مطلقه انسان را به اصطلاح زنده پوست می کرد تا سلطۀ فرد برجمع تضمین باشد، امروزه کارفرما با “شاهی مطلقۀ” سرمایه داری با مظالم، گاه عریان وگاه پنهان، پرولتاریا وکارگران  را درمجموع به وسیلۀ استثمارمفرط وانتها ناپذیر، ازهمه حقوق انسانی و رفاه اجتماعی محروم ساخته وبه مرگ تدریجی محکوم می نماید. ازینجاست که داعیۀ طبقۀ کارگر از قالب کلمات بیجان وجملات کرخت ونمایشی بیرون جهیده، حیات وتحرک می یابند ووجدان بیدارانسان آگاه را برای دفاع ازحق، مقام اجتماعی و رسالت تاریخی طبقۀ کارگر فرا می خوانند.

آری! درشرایطی که گند کپتالیسم وانواع مکاتب ائدیولوژیک ـ سیاسی مبلغ آن در اثرتشدید توسعه طلبی استعماری، مشتعل ساختن عمدی جنگ های خونین مستقیم و نیابتی، ولی اعتراف نشده درنقاط مختلف جهان، وتزئید فشاربرملل خودی به بهانۀ بحران اقتصادی با حربۀ “ریاضت اقتصادی”، به رسواترین وبی سابقه ترین شکل آن بالاگرفته است، برنیروهای صادق وجانبازانقلابی، درسطح ملی وبین المللی است تا برای تنویر توده ها مساعی بیشتربه خرچ داده ، نقاب مندرس وتاریخزدۀ “شاهی مطلقۀ” کارفرما را پایین کشیده وچهرۀ واقعی کثیف، حیوانی و زالوصفت وی را به کارگران، یعنی به قربانیانش برملا سازند؛ وبه اینگونه برای تدارک شرایط ذهنی انقلاب ـ که روز اول می نشانۀ سنگ درخشان و رهگشای آن درکوره راه مبارزه با دیوسرمایه است ـ قدمی استواربه پیش گذارند.

کارگران وخلقهای ستمکش جهان متحد شوید!

 فرخنده باد اول می ـ روزجهانی کارگر!

خروشان باد مبارزات انقلابی کارگری!

مرگ برامپریالیسم  و ارتجاع!

درراه وحدت نیروهای انقلابی واقعی به پیش!