تبصره: دراین روزها جنرال سیسی، غاصب دستاوردهای خلق مصر، رفراندمی درمصر راه انداخت که از مردم خواست رای بدهند که او تا سال 2030 م درقدرت بماند. این هم از عواقب شوم جنبش های “یله جار” است که دستآوردش را چنین می ربایند. مقالۀ زیر که درآن زمان به قلم زنده یاد امین “سیماب” تحریر شده، مطالب زیادی دراین مورد دارد، که اینک به مناسبت سالروز مرگ جانگداز همکار صادق و گرانقدرمان، امین “سیماب”به نشر می سپاریم.

زنده یاد امین سیماب ( برگرفته از آرشیف سایت افراشته)

سرانجام فرمانروائی بنیادگرایان رسوائی آن ها و خشم خلق است

درست یک سال بعد از به قدرت رسیدن اولین رئیس جمهور منتخب در مصر، محمد مُرسی آماج عصیان خلق قرار گرفته و بعد از چند روز اعتراضات خشمگین علیه وی و حکمروائی حزب “اخوان المسلمون”(که در افغانستان به “اخوان المسلمین” یا بهتربگوئیم “اخوان الشیاطین” معروف است؛ و نمایندۀ  ایدئولوژیک کثیف و رسوای آن گلبدین “حکمتیار” است)، ارتش مصر با ختم اولتیماتوم به محمد مُرسی، وی را قهراً برطرف نموده در عمارت وزارت دفاع آن کشور مجبوس نمود. مردم قهرمان مصر که با قیام های نترس در میدان تاریخی “تحریر”(آزادی) توانستند در فبروری ٢٠١١ یکی از سرسخت ترین مهره های امپریالیسم و صهیونیسم، یعنی حسنی مبارک را، که به حق می شد لقب “فرعون معاصر” را به وی داد، بعد از سی سال فرمانروائی بی رقیب از مسند قدرت به خاک ذلت انداختند، هنوز هم ازدام های شیطانی و توطئه های امپریالیسم و ارتجاع نجات نیافته از یک دشمن به امید نجات، به دشمن دیگر پناه می برند.

میدان تحریر متعاقب اولتیماتوم اردو به رئیس جمهور محمد مُرسی

سقوط دادن “فرعون معاصر” کار سهل و ساده نبود. مردم قهرمان مصر در قیام های “میدان تحریر” نه تنها از طرف پولیس سوار و پولیس مخفی رژیم حسنی مبارک، بلکه از جانب طرفداران بی آزرم آن دکتاتور دست نشانده، مورد حمله قرار گرفته بدترین ضرب و شتم، گرفتاری، تجاوز بر زنان، و شکنجه های گوناگون را متحمل شدند، و به صدها کشته دادند؛ که با وجود کوهی از صحنه سازی ها و توطئه ها که برای نجات حسنی مبارک و دو پسرش از خشم و انتقام مردم تا به حال صورت می گیرد، حداقل در ذهنیت عامه و در مطبوعات، محکوم بودن وی به جرم فرمان آتش بر تظاهرکنندگان و آلوده بودن دستانش به خون بیگناهان، و محکوم بودن خودش و پسرانش در چپاول پول بیت المال، ثابت بوده و آنها تا حال به همین دلیل در زندان در انتظار محاکمه بسرمی برند.

پس آن “سراب آزادی” را مصریان بدون قربانی بدست نیاورده بودند. ولی بسان مردمان تونس و لیبیا در شرایط فعلی(و مردم آزادۀ افغانستان متأسفانه از قرن ها به اینطرف)، ثمرۀ جانفشانی ها و قربانی های مردم را بخش دیگری از ارتجاع با عوامفریبی و دیده درائی از آن خود می سازد؛ و با قبای “نو” دوباره به فریب و استثمارمردم می پردازد. در مصر ما شاهد بودیم که اردو در زمان پیش از سقوط حسنی مبارک مدت زیادی تماشاگر بود، و با وجود حاضر بودن در اطراف “میدان تحریر” بدون واکنش می ماند. این حالت نظاره گری اردوی مصر که دربست اردوی تمویل شده توسط امپریالیسم امریکا بوده و از چندین دهه به اینسو در خدمت آن ابرقدرت جهانخوار و همدست صهیونیست آن(اسرائیل) قرار دارد، در آن زمان موجب شد تا مردم مصر به آن ستون قدرت به دیدۀ همدرد و حامی خود بنگرند، ولی کمی بعدتر که به خواست های مردم لبیک گفته نشد، و با وجود سقوط حسنی مبارک اعتراضات و مقاومت دوام داشت، اردو به حرکت درآمده و به شکل خیلی بیرحمانه ـ همان طوری که امروز در “میدان تکسیم” استانبول ترکیه شاهد آن هستیم ـ به تخلیۀ جبری “میدان تحریر” و سرکوب وحشیانۀ تظاهرکنندگان پرداخت.

موازی با آن و به عین شکل، حزب “اخوان المسلمون”هم موقف نظاره گر داشت و کمتر فعالانه در پهلوی مردم می ایستاد، تا جائی که این برخورد پسیف و بی میل آن به قیام های مردمی، سؤالات و نارضایتی هائی را در”میدان تحریر” و در کل در جنبش آنروزی ضد حسنی مبارک بوجود آورد. با آنهم “اخوان المسلمون” تظاهر به بودن بخشی از قیام مردمی می نمود. ولی تاریخ مصر از دهه ها به اینسو نشان می دهد که این جنبش بنیادگرا گاهی در نزدیکی با قدرت حاکم قرار داشته و گاهی هم بیرحمانه توسط آن سرکوب شده است؛ که البته بدون واکنش باقی نمی ماند، و ما قتل انورالسادات را شاهد بودیم. ناگفته نماند که همین حسنی مبارک که از همان زمان قدرت سیاسی را به دست گرفت، در صحنه حاضر بود و از یورش عساکری که در برابر لوژ ریاست جمهوری و سران اردو رژه می رفتند و بر سادات آتش گشودند، جان بسلامت برد. امروز دیده می شود که “بازی موش و پشک” میان “اخوان المسلمون” و قدرت لائیک (غیرمذهبی)  یعنی اردوی مصر همچنان ادامه دارد.

در این جای شکی نیست که رئیس جمهور معزول ـ محمد مُرسی ـ از حزب “اخوان المسلمون”، در نتیجۀ انتخابات آزاد، ولو از نوع دموکراسی کذائی و وارداتی غربی، به حیث رئیس جمهور مصر برگزیده شد. امروز اعضای “اخوان المسلمون” و طرفداران مُرسی ، قانونی بودن و مشروع بودن مقام مُرسی را علم نموده و برخ تظاهرکنندگان می کشند؛ و وعده داده اند که در صورت راه افتادن تصادمات با مخالفان، چنانچه آنگونه زد و خوردها به روز سه شنبه رخ داد و مردم مرکز حزب اخوانی ها را در قاهره آتش زدند، تا سرحد “شهید شدن” حاضر به کسب دوبارۀ قدرت از دست رفتۀ دولتی و دفاع از مشروعیت رئیس جمهور خواهند بود. ولی آنها این نکته را فراموش می کنند که عدۀ زیادی که نه عضو”اخوان المسلمون” بودند و نه هم کدام خوشبینیی به آن داشتند، صرفاً برای برگرداندن صفحۀ حکمروائی حسنی مبارک و بار آوردن تغییراتی در جامعه، به محمد مُرسی رأی دادند. و همانها اند که همراه با صدها هزار دیگر امروز از دولتمداری “اخوان المسلمون” مأیوس و متنفرشده به صفوف تظاهرکنندگان “میدان تحریر” پیوسته اند. از جانبی هم پیشینۀ کمک رسانی “اخوان المسلمون” به مردم بی بضاعت( با امکانات تخنیکی و لوژستیکی به مراتب بهتر و منظم ترنسبت به قوای حکومتی)، در مواقع اضطراری ناشی از حادثات طبیعی و امثال آن، موجب ایجاد خوشبینی و اعتماد در بین مردم شده بود. پس انتظار بخشی ازمردم مصر از این جمع در جریان حکمروائی شان هم همین طور بوده است؛ که در نتیجه در طول یک سال فرانروائی “اخوان المسلمون” همۀ آن “مردم دوستی” ها و”درویش پروری” های اخوانی ها تصنعی و کاسبکارانه از آب درآمد و مردم چهره های واقعی و مکار آنها را به خوبی تشخیص دادند.

مردم مصر در این چند روز خشم خود را از بی برنامه گی و وعده های پوچ محمد مُرسی راجع به دوباره راه انداختن اقتصاد راکد کشور و ایجاد کار برای مردم، ابراز می داشتند. آن ها شاکی بودند ازینکه مورسی در ظرف یکسال هیچ قدمی برای بهبود وضع مردم برنداشت. این اعتراض بجای مردم که بدون شک راه حل قطعی خود را فقط در سرنگونی هر تجسمی از ارتجاع و رهائی از چنگال خونین امپریالیسم می تواند بیابد، از دید منطقی نمی تواند و نمی توانست از اول راه حل خود را در امید بستن به یک رژیم فرتوت و بنیادگرا داشته باشد. مردم مصر که سی سال رنج استبداد و اختناق یک دلقک امپریالیسم و صهیونیسم را می کشیدند و بنیادگرائی اسلامی در وجود حزب “اخوان المسلمون” هم برای شان یک موضوع عادی و یک بخش “طبیعی” از صحنۀ سیاسی مصر شده بود، به این امر ملتفت نشدند که با به قدرت رسیدن یک حزب سیاسی، در قدم اول استحکام بخشیدن آن در جامعه و اتکای آن بر یک اساس قوی مطرح است. حال موقعی که حزب به قدرت رسیده کاملاً ارتجاعی بوده و در اساس (ولی در ورای ظواهر عصری و مدرن)،نیت دولتمداری بسان قرون و اعصار گذشته داشته باشد و بخواهد جامعه را به امید دوباره “زنده ساختن” همان ادوار به عقب براند، نمی تواند به نتایجی بجز آنچه در”میدان تحریر” برضد شان دیده شد، برسد.

ما شاهد بودیم که محمد مُرسی مست از نشئۀ “انتخابات دموکراتیک”(که از زبان اخوانی ها بیحد مضحک است)، خیلی زود به اردو مصاف داد و اولین فرد آن ستون قدرت را معزول ساخت. متعاقب آن به تعیین وزرای اخوانی در کابینه پرداخت، یعنی اینکه به عوض در پیش گرفتن یک سیاستی که افراد و بخش های مختلف جامعه را بایست در برمی گرفت، به یکدست ساختن قدرت در قبضۀ “اخوان المسلمون” مبادرت ورزید؛ و این یکه تازی را تا جائی پیش برد که همۀ قدرت را در دست شخص خود متمرکز ساخته و عملاً قوانین مملکت را زیر پا گذاشت. در حقیقت آغاز نارضایتی های ضد محمد مرسی را باید درهمان مرحله شناسائی نمود. از طرف دیگر، تحمیل شدن یک بنیادگرا از طرف امپریالیسم امریکا ـ گرچه زد و بند امپریالیسم و ارتجاع مذهبی تعجبی ندارد ـ ولی با آنهم می توانست سؤال برانگیز باشد؛ و مشاهدۀ اینکه امروز با مصادرۀ خیزش ها در تونس، لیبیا(و عنقریب شاید سوریه) آن ها را بر مسند قدرت رسانده است، نمی توانست پاسخ کامل باشد.

تا جائی که دیده می شود هدف امپریالیسم امریکا ـ که دلیل نظاره گری اردو در زمان سقوط مبارک را هم تا اندازه ای توضیح می کند ـ میدان دادن به “اخوان المسلمون” بود تا با سابقۀ “بازی موش و پشک” که با قدرت دولتی داشتند، اینبار به عنوان بهترین حائل در بدترین موقع برای قدرت دولتی دست نشاندۀ امپریالیسم حامی عمل نماید؛ که چنین هم شد. امپریالیسم امریکا و متحدان که متعاقب سقوط ناگهانی بن علی در تونس و توفان خیزش های توده ئی در آنجا، در لیبیا(و در بحرین) دچار واهمه و دست پاچگی بیسابقه شده بودند، برای به کجراه بردن قیام توده ها و جلوگیری از رادیکال شدن و قوام یافتن جنبش، انتخاب ارتجاع مذهبی و نصب آن را در قدرت دولتی به نفع خود تشخیص دادند. ولی درعین حال، اتکای اصلی خود را که اردوی مصر است درعقب صحنه نگه داشتند تا در به اصطلاح روز مبادا بتوانند با آرامش خاطر، و برای سرکوب ارتجاع مذهبی، از آن استفاده نمایند. این درست چیزی است که امروز واقع شده است. اردوئی که دهه هاست هستی مادی و معنوی خلق مصر را حراج نموده است، امروز در تقابل با “اخوان المسلمون”، متأسفانه به عنوان منجی خلق مصر وارد صحنه ساخته شده و در رأس قدرت توسط امپریالیسم(با دستآویز ارادۀ مردم و قیام در برابر”اخوان المسلمون”) قرار داده شده است.

 اردو اینک با تثبیت دوبارۀ قدرت خود و تظاهر نمودن به “بازی دموکراتیک”، فردی به نام عدلی منصور را که رئیس شورای قانون اساسی بود، مؤقتاً به حیث رئیس جمهوربجای محمد مرسی تعیین نمود. جنرال فتاح السیسی اعلام داشته است که تا راه افتادن انتخابات برای ریاست جمهوری، عدلی منصور در پُست خود باقی خواهد ماند. عدلی منصور شصت و هفت ساله که در صحنۀ سیاسی مصر ناآشنا و گمنام بود، طبعاً به تمجید از نیروهای نظامی و تقبیح محمد مرسی و”اخوان المسلمون” پرداخته است. ولی از آنجائیکه مرام اصلی در همۀ این رویدادها فقط حفظ منافع امپریالیسم امریکا و مجموع غرب و تضمین امنیت دولت صهیونیستی اسرائیل است، مسلماً که عدلی منصور فقط یک سمبول و مجری اوامر است، درحالیکه همه فرامین توسط جنرال فتاح السیسی به دستور واشنگتن و تل اویو صادرمی گردد؛ زیرا مانند افغانستان، عراق و جاهای دیگری که امپریالیسم در آنجاها دلقک های خود را مستقیماً به قدرت رسانده است، تأمین منافع امپریالیسم در قدم اول مطرح بوده و دولت دست نشانده بایست برده وار به تضمین آن بپردازد. درغیرآن، سرنگونی خود را توسط بادار امپریالیستی تسریع خواهد نمود. پس در ظاهر با تغییرات “دموکراتیک” خلق را به سراب هائی امیدوار می سازند ولی در خفا، فقط نفوذ امپریالیسم و تعمیل اوامر آن در دستور روز قرار خواهد گرفت. بدیل هائی از نوع محمد البرادعی ـ سابق آمر مرکز نظارت هسته ئی بین المللی ـ که در جمع بورژوا کمپرادوران «جبهۀ نجات ملی» ظاهراً طرفدار قوانین مدنی و”دموکراتیک” بوده، ظاهر مؤقر، آرام و همدرد مردم دارد، هم نمی تواند در انتخابات آینده که هنوز هیچ تاریخی برای آن ذکر نشده است،  زیاد مورد اعتبار مردم باشد زیرا جامعۀ مصر از وی شناخت کم داشته، بیشتر فعالیت های سیاسی وی در سطح بین المللی و زیر نظر امپریالیسم(و صهیونیسم) بوده است. پس در صورت انتخاب به مقام رسایت جمهوری در آینده،  خواهی نخواهی بالفعل به خدمت به منافع امپریالیسم گماشته خواهد شد. وی در شب و روز سقوط حسنی مبارک خیلی تلاش نمود تا رهبری قیام مردم مصر را بعهده بگیرد، ولی مردم وی را تحویل نگرفتند؛ درحالیکه فعلاً جنرال السیسی با توسل به پراگماتیسم، و در اصل به دستور امپریالیسم امریکا وی را همراه با عدلی منصور و چند تن از متنفذین مذهبی و رهبران سازشکار و معامله گر جبهۀ نجات ملی، در کنار خود در تلویزیون مصر به نمایش گذاشته است.

عجالتاً چنین نتیجه می توان گرفت که امپریالیسم در برابر سیل ناگهانی قیام توده ئی در تونس و قیام های متعاقب آن، به بدیل بنیادگرائی پناه برد تا راه را بر نیروهای ملی ـ دموکراتیک و انقلابی سد نماید؛ ولی سیل سهمگین وخشمناک توده ها که روز به روز به عمق گندیدگی و رسوائی توطئه های امپریالیسم در وجود متحد بنیادگرای آن پی می برند(ترکیه و حال مصر دو نمونۀ زندۀ آن)، موجب شده تا امپریالیسم امروز در مصر بر بخش دیگری از ستون دولتی که هیچگاهی از زمان سقوط مبارک از پشت صحنۀ سیاسی دور نبوده و در حقیقت قدرت اصلی را در دست داشته است، تکیه نموده و به این ترتیب نگذارد که عنان قدرت از دستش بیرون شده و ملت مصربه نحوی از انحاء برسرنوشت خود حاکم گردد. متأسفانه دیده می شود که این بازی کهنه، ولی ظاهراً تازۀ امپریالیسم امریکا مطابق میل آن ابرقدرت و مجموع سیستم امپریالیستی در حال حاضر به پیش رفته و مردم شعار به نفع قدرت نظامی می دهند. عساکر و صاحبمنصبان اردو(و پولیس) هم برای “کفارۀ گناهان”(جنایاتی را که دو سال پیش در حق مردم مرتکب شدند)، اینک با وجد و شعف در خوشی خوشباورانۀ مردم فریب خوردۀ مصر در جاده ها به رقص و پاکوبی پرداخته، نقشی را که السیسی و باداران وی از آنها انتظار دارند، به خوبی بازی می نمایند.حال که “ورق گشت” و اخوانی ها از قدرت افتادند؛ قدرتی که از هشتاد و پنج سال به اینسو خواب آن را می دیدند و اینچنین مفُت از کف شان رفت، بایست منتظر بغرنج شدن و انفجاری شدن اوضاع شد زیرا همراه با به بازی گرفتن “اخوان المسلمون” برای مدت یکسال، و حال در بخش تازۀ درامه دوباره به صحنه آوردن ارتش، امپریالیسم درعین حال ملت مصر را به دو بخش اخوانی و ضد اخوانی منقسم ساخته و بجان هم انداخته است؛ درست همان طوری که این بازی شیطانی را در ترکیه راه انداخت و ملت را بین طرفداران اردوغان و مخالفان وی تشنۀ خون یکدگر ساخت.

ولی با تمام این توطئه های امپریالیسم یک نکته را می توان امیدوار بود و آن اینکه، به مانند کشور تونس یعنی جائی که اولین خیزش های توده ئی دوسال پیش در آنجا سرکوب شد، ولی اخگرآن هرچند ماهی در میان دوباره شعله ورمی گردد و مردم دم از دوام “انقلاب” می زنند، در مصرهم چنین شد و مردم دوباره قیام نموده از زمامداران کشور حساب خواستند. پس با گذر از هر مرحله ـ همراه با قبول خطرات جانی ـ این توده های بپا خاسته، مصمم ولی با دریغ و درد بدون تشکل و رهبری سالم و انقلابی، بازهم  درس تارخیی اندوخته و آب دیده تر می شوند؛ و زمان آن فرا خواهد رسید که حداقل بخشی از آنها ـ با تشخیص تفاوت های طبقاتی و دلیل به کجراه کشانده شدن جنبش ـ به ضرورت انسجام، تشکل و رهبری متعهد انقلاب پرولتری پی برده و سیل سهمگین خیزش توده ها را در مسیراصلی و واقعاً دورانساز آن قرار دهند.  به امید آن روز!

اجتماعات تظاهرکنندگان به مانند دو سال قبل، اینبار با خوشی و شعف شب و روز در”میدان تحریر” شهر قاهره دوام دارد

تظاهرکنندگان “میدان تحریر” خشم خود را متعاقب بیانیۀ تلویزیونی محمد مرسی با فریاد زدن “برو گم شو!”  ابراز میدارند

نمونه ای از خشم به حق مصری ها در برابر رژیم ارتجاعی “اخوان المسلمون”

 

زنان مصری با وجود خطر اذیت و تجاوز جنسی بر آنها، متحدانه و دلیرانه بنیادگرائی و ارتجاع را به مصاف میطلبند.