دوباره حادثه
عزت آهنگر نیزک
دوباره حادثه
تا پای حیله، جعل و جهالت گشود ره
مــیهن دوباره حادثه و ماجرا گرفت
سیل غرور و خشم طبیعت به هم گره
ویرانه را نگر که هزاران بلا گرفت
غمخوار نیست ملت بیچاره و حزین!
چشمی گشا که زندگی ات را دغا گرفت
مرگ از هزار سو به سراغ آمده ترا
احساس آدمی ز خــموشی فنا گرفت
آیینه ها شکسته و اندیشه پر ز دود
بــبـر آمد و به لانۀ ویرانه جا گرفت
گنجینه های خاک و عدالت ربوده شد
جــای عقاب عشق کنون اژدها گرفت
بیداری و رهایی انسان به عزم وعشق
هــمــزاد بــا بهار صداقت صـدا گرفت
admin2019-04-04T10:12:11+00:00