انجینیر ش. آهنگر

 تاریخ و جنبشی سرافراز و مبارزانی افراشته قامت و پاکباز

مصاحبۀ سایت “افراشته” با انجینیر ش. آهنگر

قسمت چهارم

پس ازآن من به کابل رفته و دوباره شامل پولیتخنیک کابل شدم و به تحصیلاتم نیز ادامه دادم. در بیست و نهم جوزای ۱۳۵۱ ش دربرخوردی که بین اخوانی ها و جریان دموکراتیک نوین درپوهنتون کابل صورت گرفت، سیدال سخندان، جان باخت و چند نفر زخمی شدند، که من هم زخمی و بیهوش شده در بین راه افتاده بودم. رفقائی، پیکر بیهوش مرا به یکی از خانه ها در دهبوری، جوار لیلیۀ دخترانه، منتقل کرده بودند و دختران “شعله ئی” از لیلیه آمده و بر زخم هایم بنداژ و دوا(دارو) زده بودند. سپس یکی از دوستان، مرا به خانۀ برادرش، که استاد پولی تخنیک بود، منتقل ساخته و مدتی همانجا زیرتداوی بودم تا صحتم را نسبتاً بازیافته و توانائی حرکت کردن پیدا نمودم. تمام این دوستانی که دراین جریان زخمی شدن مرا کمک کرده اند، تا جائی که شنیده ام، خوشبختانه زنده هستند و من ازآن ها سپاس گزارم. با همان بنداژهای سرم، رفقا عکسی از رفیق سیدال را به من داده و مرا به هرات فرستادند و طی چند روز به سازماندهی و رهبری محفل هرات، مظاهرۀ را برضد این عمل جنایتکارانۀ اخوانی ها به راه انداختیم که درپیشاپیش آن عکس سیدال سخندان حمل می شد. چنین حرکت اعتراضی گستردۀ علیه جنایت اخوانی ها، حتی درکابل هم صورت نگرفت.

 برخورد ۲۹ جوزا در پوهنتون کابل با گروه اخوان المسلمین،  نیز یکی از مشاجرات درون جریان قرارگرفت و رفقائی، به ویژه داکتر رحیم محمودی، عدۀ از رهبران سازمان جوانان مترقی  را مسئول برخورد نادرست به آن می دانست. او در جریان پانسمان زخم هایم به من، و همچنان به عدۀ از رفقا، در همان روزها گفت که من از توطئۀ حمله بر “شعله ای ها”، توسط اخوانی ها، از طریق یکی از روابط توده ای ام که در خانۀ “مجددی” رفت وآمد دارد، خبرشدم، و قبل از وقوع آن به دونفر از رهبران دست اول  س. ج. م، خبردادم؛ ولی آن ها به گزارش من توجه جدی نکرده و جلو حادثه را نگرفتند.

این مسایل همه بی پاسخ و لاینحل ماند، تا که جریان را متلاشی ساخت. ولی من تأکید می کنم که در پهلوی عوامل متعدد، یک عامل عمدۀ فروپاشی جریان، نبود یک سازمان مستحکم و اصولی سرتاسری در رأس آن برای سازماندهی و همآهنگی همگانی و کم توجهی تمام محافل متشکلۀ جریان به این نکتۀ اساسی است، که بعداً به این مسئله بیشتر خواهیم رسید.

شرح تمام جزئیات زندگی مبارزاتی پنجاه سالۀ من، که با “محفل هرات” آغاز و با جریان دموکراتیک نوین همراه و با “ساما” عجین شده است، و شامل کارهای تشکیلاتی از ایجاد محفل، تا تدارک ایجاد سازمان(ساما)، کار دموکراتیک یا شرکت درتظاهرات و اعتصابات و بسیج توده ئی، تدارک و ساختن جبهات مسلح در جنگ مقاومت ضد تجاوزی و شرکت مستقیم در جنگ مسلحانۀ ضد تجاوزی، کار برای وحدت و سازماندهی سرتاسری (جنبش وسازمان)، کار فرهنگی و پایه گذاری و گردانندگی جریده و نشرات، مانند سهم گیری در بنیادگذاری و گردانندگی جریدۀ “طلوع انقلاب”، احیاء و باز نشر جریدۀ “حوت خونین” و احیاء و مسئولیت دورۀ دوم نشریۀ “ندای آزادی” ارگان نشراتی سازمان آزادیبخش مردم افغانستان (ساما) و مقاله نویسی و سرودن شعر درهمۀ این نشرات و شبنامه نویسی، اعلامیه نویسی و … داستانی طولا ( پنجاه سال انواع کار پر رنج و تلاش) و به قول معروف هفت من کاغذ می شود، که شب و روزها را باید به آن اختصاص داد؛ و هم اکنون نه من حوصلۀ بیانش را دارم و نه هم شما فرصت و حوصلۀ شنیدنش را. لذا امروز تا به همینجا به آن بسنده می کنیم و می گذاریمش به فرصتی دیگر. حال می پردازیم به بخش های دیگرسوال تان، یعنی تاریخچۀ مختصر مجموعۀ جنبش دموکراتیک نوین.  

اما قبل ازآن باید متذکرشوم که دربیان مسایل جنبش دموکراتیک نوین، درکنار مسایل تاریخی، آنچه خودم نیز طی این تجربۀ حضوری و طولانی دیده وشنیده ام بیان می دارم، شاید مسایل مطروحۀ من به گوش کسانی نا آشنا بخورد، خوب احتمالاً آن ها در جریان این مسایل قرارنداشته اند، این به معنی آن نیست که چنین مسئلۀ وجود نداشته. هرگاه کسی قضیۀ را که من حضوراً درآن بوده ام انکارکند، مشکل خودش است، من که آن واقعیت را دیده ام و یا  از شخصیت های موثر و ذیدخل شنیده ام، برایم بخشی از تاریخ است و بگو مگو ندارد. یا احتمالاً قضیۀ مطروحه، پهلوهای دیگری هم داشته که من درآن داخل نبودم؛ آن را دیگرانی که درآن زاویه دخیل بوده اند، بیان کنند.  شاید من قضیۀ را از زاویۀ که خود می توانستم ببینم و بفهمم، مطرح کنم واین یک جانب قضیه باشد، دوست دیگری که جانب دیگری ازهمان  قضیه را دیده و به شکل دیگری بوده، آن را صادقانه مطرح کند. چنین مواردی نه تنها ناقض همدیگر نیستند، بلکه مکمل همدیگراند؛ لزومی ندارد که یکی دیگری را به دروغگوئی و یا تحریف تاریخ متهم کنیم و یا بازهم دایه های مهربانتر از مادری پیدا شوند که آب را برای ماهی گیری شان خت کرده و روی اغراض وعقده ها، با استناد یکی، دیگری را بکوبند. درچنین حالتی برعلاوۀ این که وقت و انرژی عدۀ زیادی ضایع می شود، تاریخ واقعی جنبش دموکراتیک نوین نیز هیچگاه درست نوشته نخواهد شد و دشمنان و … هرطور که بخواهند آن را تعبیر وتفسیر می کنند و گناهش به گردن … است.

با این مقدمه برگردیم به پاسخ قسمت دیگر سوال تان که تاریخ پیدایش جنبش است.

 برای بیان تاریخ کامل هرجنبشی، نیاز به نهادیست که اعضای آن با باور وآگاهی  ایدئولوژیک، به آن جریان از زوایای مختلف سیاسی – تشکیلاتی  آشنا باشند و هم با پروسۀ پیدایش وعملکردش آگاهی داشته باشند؛ ویا این که گروه ها و دسته جات متشکلۀ آن جنبش، شرحی از تاریخچه و کارکرد شان را در دسترس آن نهاد بگذارند تا با تدوین همۀ آن ها، به ارائۀ تاریخ مستند آن جنبش توفیق حاصل آید. دراین چنین تاریخ نگاری همه آحاد جنبش، خود و تاریخ خود را درآن سند مدون می یابند و آن را می پذیرند.

وقتی نه آن آحاد اولیۀ جنبش از خود تاریخ نوشته شده ومدونی به جا گذاشته باشند و نه چنان نهاد مسئول وآگاهی وجود داشته باشد که با تحقیق مسئولانه و مدلل، به عمق مسایل راه یابد، ارائۀ تاریخ مورد قبول همه، کاربسیار دشواریست. این دشواری به ویژه زمانی دوبالا می گردد که عدۀ زیادی از بنیادگذاران و اعضای رهبری نهادهای اولیۀ جنبش یا جان باخته باشند و یا برخی از زنده هایش مسیر بدل کرده باشند، و بدترازآن که از گذشتۀ خود پشیمان باشند وازآن بد بگویند. درچنین حالی وقایع یا ناگفته می مانند و یا برای توجیه تغییر مواضع جدید رهبران و اعضای “برگشته و پشیمان”، کتمان و تحریف می شوند، که درهردو صورت حاصل کار، تاریخ واقعی آن جنبش نیست.

همینجا می خواهم تأکید کنم:  کسانی که باور و آگاهی ایدئولوژیک به یک جریان نداشته باشند، و یا زمانی درتقابل آن بوده و یا هم اکنون رویاروی آن باشند، هرگز صلاحیت و حق نوشتن تاریخ آن جریان را ندارند. چه آن ها معیاری را که در ارزیابی افکار وعمل آن جریان به کار می برند، معیارسالم به حساب نمی آید. مثلاً یک آدم مذهبی وقتی یک جریان سیکولار را بخواهد معرفی کند، طبیعتاً چیز خوب و پسندیده درآن نمی بیند، ولی هرگاه یک انسان سیکولار آن را به ارزیابی بگیرد، می تواند با معیارهای منطبق با اصول وعملکرد آن جریان سیکولار، خوب وبد آن را تشخیص کند. به همین نحو یک مارکیسست – لنینیست وقتی به ایدئولوژی وعمل یک جریان نئولیبرال و یا بنیاد گرا برخورد کند، بدیهیست که قسمت اعظم آن را نمی پذیرد و نقد می کند، به همین ترتیب عکس آن. یا کسانی که دیروز و یا امروز در تقابل باآن جریان قرارداشته و یا دارند، طبیعی است که برای توجیه این تقابل و اثبات “حقانیت” موضع شان، حتی “افواهات” دوست و دشمن را سند و حقایق بپندارند، تا گذشته و یا حال آن جریان را نامطلوب بنمایانند. از چنین مواضعی نمی توان تاریخ سالم یک جریان را به دست داد.

بیان تاریخ جنبش دموکراتیک نوین کشورما، علی رغم این که ضرورت تاریخ و کار بس بزرگیست، به همان نحو مشکلات بزرگی هم سد ومانع راهش است. به طورمثال وقتی شما به بیان کارکرد یکی ازمحافل چندگانۀ بنیادگذار جنبش دموکراتیک نوین بپردازید، اگر درپهلوی ذکر هزاران سجیه و نیکی به او، به یک اشتباهش، که واقعاً اتفاق افتاده، اشاره کردید، عدۀ دایۀ مهربانتر ازمادر، که هیچ ربطی به تاریخ آن محفل نداشتند، و اگر بعضی هم داشتند، درآن زمان درحد وسطحی نبودند که درهمه تصامیم وعملکرد های آن محفل داخل بوده باشند واز آن آگاه باشند، برای سود جوئی شان دفعتاً غوغا و جنجال برپا می کنند که وای! اینها می خواهند آن محفل را بکوبند و شخصیت هایش را نفی کنند و… چیزهائی که یا زادۀ نادانیست و یا آگاهانه وظیفه دارند که نگذارند واقعیت این جریان، اگرهم واقعیت نسبی است، برای نسل های بعدی روشن شود تا درآینده اشتباهات گذشته را تکرار نکنند و از دستآوردهای جریان دموکراتیک نوین، که کم هم نیست، بهره بگیرند.

عده ئی هم که شاید درگوشۀ از واقعیت داخل بوده اند ویا از نیمۀ آن خبردارند، همان گوشه ویا نیمۀ واقعیت را به جای کل واقعیت می گیرند وذکر آن را تاریخ تام و تمام می پندارند و به کسی حتی اجازۀ اکمال آن واقعیت را هم نمی دهند. به قول عامیانه کسی را به “بردی” گفتن نمی گذارند. اینجاست که  گفتار آنها نیمی از آن واقعیت است که اگر تکمیل نشود، این نیمه، یا برخی از واقعیت هم، اصل واقعیت را دگرگونه وغیرقابل پذیرش می سازد.

برخی هم فهم امروز ویا آرزوهای شان را به جای فهم و واقعیت دیروزین می گذارند و “باید چنین بوده باشد” ها را به جای “آنچه بوده” می خواهند به زور جا بزنند؛ و هرگاه واقعیت انکار ناپذیر دیروز به مزاج و تئوری های امروزشان همسان نبود، آن را نادرست و حتی دروغ می پندارند و راوی یا راویان صادق قضیه را زیر رگبار اتهام و توهین می گیرند. با اینحال کار تدوین تاریخ واقعی جنبش، درحد امکانات موجود هم  صد برابر دشوار می شود.

ت. حمید: پس از نظر شما این تاریخ چگونه باید تدوین شود؟

ادامه دارد