ش. آهنگر

نه امپریالیسم تجاوزگر و نه طالبان  وحشی و مزدور   

 پاسخ به دو سوال یک خواننده از تخار:

سوال: ازطالبان و متجاوزین با کدام یک همکاری کنیم؟ و مبارزه با کدام یک آسانتر است؟

پاسخ آهنگر: این سوال نتیجۀ دردآور نبود یک بدیل مردمی و انقلابی درجامعه است که نیروهای اجتماعی غیر وابسته، ولی رهبری نشده و نامنسجم آن را باید مطرح کنند. چه این نیروها می خواهند در مناسبات اجتماعی  و در مبارزات درون جامعه شرکت کنند و نقشی درهستی اجتماعی، به ویژه در شرایط داغ کشورما، ازخود به جا بگذارند. اما چون سازمان یافته نیستند و برنامۀ مشخص ندارند خویشتن خویش را ناتوان می انگارند و علی الفور در برابرشان نیروهای نسبتاً منظم و اثرگذار، هرچند ارتجاعی، مجسم می شوند وهمه چیز جلوه می کنند؛ لذا درذهن شان خطور می کند که اگر بخواهند موثر باشند باید دریکی ازاین جناح ها قراربگیرند. این وضعیت، یک سطحی از تکامل جامعه و بیداری شعور اجتماعی را می رساند که در آن گروه های اجتماعی، به ویژه طبقات متوسط و خورده مالک، می خواهند درتعاملات اجتماعی دخیل باشند و از حاشیه نشینی وسیل بین بودن بدر آیند.

 درعین حال این اوضاع آژیر خطری است به نیروهای پیشرو ملی ـ مترقی جامعه که هرگاه هنوز هم برخی درپندارهای روشنفکرانۀ لیبرالی شان دل خوش کنند و یا جمعی درلاک بستۀ متحجرخود بنشینند، نیروهای وسیع بین البینی نیز که تا حال در وسط دو نیروی درگیر جنگ قرارداشتند، لاجرم به یکی از آن ها می پیوندند و در آن صورت کار از این هم بدتر می شود. شکی نیست که نیروهای ملی در چنین حالتی بزرگ ترین پشتوانه و ذخیرۀ شان را، که گروه ها و لایه های متوسط جامعه هستند، از دست می دهند و نه تنها بر دشواری کار شان افزوده می شود، بلکه در میدان نیز تنها مانده و زودترهدف تیرکین جناح های حاکم قرارمی گیرند. آنگاه است که عمل نکرده قربانی می شوند وبه عبارت دیگر جزای ندانم کاری ها وخوش باوری ها و یا در قشرخود فرورفتن ها و بگومگوهای روشنفکرانۀ شان را خواهند دید. آن چنان که در سالهای ۱۳۵۷ و۱۳۵۸ ش دیدند وبهترین کادرها وهواداران شان را دشمن به راحتی از کنار شان ربود که داغش تا هنوز پا برجا و آهش باقی است.

برگردیم به پاسخ این سوال:  در دوساحۀ تئوریک و عملی مختصراً چنین به عرض می رسانم:

 از نظر تئوری در جوامع بورژوازی مسایل جنبش های ضد بورژوازی تقریباً از سادگی خاص خود برخوردار هستند و در مبارزۀ آن ها هدفمندی های مشخص طبقاتی متبارزاست. در یک طرف بورژوازی و در طرف دیگر کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی قراردارند. انقلابات نیز عمدتاً “مرحله ای” نیست و با به زیر کشیدن حاکمیت بورژوازی زمینۀ گذار به سوسیالیسم مساعد می شود.

ولی با پیدایش امپریالیسم و نفوذ آن در کشورهای عقب نگه داشته شده، مسئاله قدری بغرنج می شود. امپریالیسم با نفوذ خود دراین کشورها، انگل و یا زائده ای به نام بورژوازی کمپرادور به وجود می آورد که از زمرۀ ارتجاعی ترین نیروهای تاریخ است. با وساطت و ازطریق همین بورژوازی کمپرادور است که امپریالیسم در زد وبند با نیروهای تاریخ زدۀ فئودالی قرار می گیرد و منابع خلق های این کشورها را مشترکاً غارت و چپاول می کنند.

اینجا دگر مسئاله قدری بغرنج  می شود. بورژوازی انحصاری (امپریالیسم) و بورژوازی کمپرادور با آن که نام بورژوازی را باخود یدک می کشند، اما برخلاف بورژوازی قرن هژدهم و نوزدهم که نیروی اصلی ضد فئودالیسم بود و با انقلابات بورژوازی، فئودالیسم را در اروپا از اریکۀ قدرت به زیرکشید، دراینجا بورژوازی انحصاری یا امپریالیسم درهرحال با فئودالیسم  دشمنی نمی کند؛ برعکس در کشورهای عقب نگه داشته شده  با سازش، مماشات و زد و بند با فئودالیسم و نیروهای حامی آن به استعمار و استثمارخلق ها می پردازد. و به قول معروف “ارتجاع ساطور امپریالیسم” می شود.

در این وضع، تحلیل وتشخیص تضادها قدری بغرنج می شود و نیروهای مبارز باید با دقت بیشتری به آن بپردازند. اینجا دیگر تضاد فقط تضاد بین بورژوازی و کارگران نیست، و یا تضاد بین بورژوازی و فئودالیسم  نیست که بتوان در آن به ساده گی تعیین جهت کرد و در یک جبهه قرارگرفت. دراین کشورها با وجود آن تضادهای اساسی، امپریالیسم و ارتجاع دریکسوی یک تضاد و خلق شامل تمام طبقات ولایه های تحت ستم در جانب دیگر قرار می گیرد. یعنی با وجود تضادهای اساسی متعدد، تضاد عمده، تضاد بین خلق با امپریالیسم و فئودالیسم است. حل چنین تضادی نه با انقلاب بورژوازی از نوع کهن  ویا مستقیماً سوسیالیستی، بلکه با انقلاب بورژوا دموکراتیک تیپ نوین میسراست. این انقلاب ناگزیر باید هم امپریالیسم و هم ارتجاع (نمایندۀ فئودالیسم) را آماج خود قرار بدهد، یعنی باید جامعه را ازشرّ امپریالیسم و هم ازسیطرۀ ارتجاع (فئودالیسم) برهاند.

نکتۀ دیگر قابل توجه اینست که هرگاه امپریالیسم به کشوری مستقیماً و با قوای مسلح حضور بیابد در آن صورت انقلاب مردم ماهیتاً یک انقلاب ملی- دموکراتیک است. درچنین حالتی تضاد خلق با امپریالیسم متجاوز و هرکسی که او را دراین تجاوز همراهی کند عمده می شود. هم اکنون در کشور ما همین حالت حاکم است. نیروهای مسلح 44 کشور تحت رهبری امپریالیسم امریکا به کشور ما تجاوز کرده و کشور ما را اشغال نموده اند. در وهلۀ اول ما باید هم وغم خود را متوجه طرد تجاوز کنیم تا کشورما از سیطرۀ اجنبی رهائی یابد. هرکسی که دراین راه سد و مانع شود، آتش بیار تجاوز و دستیار دشمن است و با او نیز باید مبارزه صورت بگیرد. این تقریباً یک فورمول عمومی است.

ویژه گی دیگر کشور ما اینست که هم اکنون ظاهراً نیروهای ارتجاعی به نام طالبان، زیر نام مبارزه با نیروهای خارجی به کشتار مردم می پردازند. و این خود نیز تحلیل تضادها را مقداری مغشوش می کند؛ و در قدم اول در ذهنیت های ناآشنا، طالبان را مجاهدین ضد “تجاوز” متبارز می سازد، ولی واقعیت چنین نیست. کدام فرزند افغان نمی داند که طالبان زاده و پروردۀ دست امپریالیستهای انگلیس و امریکا، به یاری ارتجاع منفور و خفاش صفت پاکستان و کمک مالی عرب ها هستند وهمیشه در خدمت این نیروها بوده اند. آن ها فقط با تغییر سریع سمت وسوی منافع امریکا بعد از سقوط شوروی نتوانستند خود را عیار سازند و مورد خشم موقت ارباب قرار گرفته از اریکۀ قدرت پوشالی  شان به زیر کشیده شدند. ورنه در تمام سال های حاکمیت شان در همکاری و همسوئی کامل با امریکا بودند و برای تحقق پلان های نفتی و ستراتیژیک امریکا درمنطقه تلاش می کردند و کمک های بی دریغ هم دریافت می نمودند. واقعیت طالبان همانست. هم اکنون نیز همه شاهدیم که برای آشتی و درخدمت گرفتن کامل دوبارۀ طالبان تلاش های جدی جاریست واین آشتی دیر یا زود با چانه زنی هائی متحقق می شود. به علاوه، طالبان از نظر ماهیت از ارتجاعی ترین نیروها در تاریخ بشریت هستند که هرگز نمی توانند خویشتن خویش را با خواسته های برحق انسانی، دموکراتیک و پیشروندۀ مردم، اعم از زن و مرد، دمساز کنند؛ ولذا با این تفکر و ماهیت همیشه در دشمنی با مردم و ترقی و تعالی کشور باقی می مانند. هرگونه همسوئی وهمکاری با طالبان معنایش دشمنی با مردم و پیشرفت و ترقی است. و اما درلحظۀ کنونی که کشورما در اشغال است لبۀ تیز هرگونه مبارزه باید علیه تجاوزگران و همراهان بومی شان باشد.

پرسندۀ عزیز متوجه می شوند که در چنین حال و احوالی کار مبارزه قدری دشوارتر از معمول است و این مشکلی است که وضعیت عینی کشورما، منطقه و جهان  کنونی بر مبارزین مردمی تحمیل می کند. و مبارزین دراین شرایط، آن چنان که گردانندگان پورتال درپاسخ شان گفته اند، باید “نه این و نه آن بگویند” یعنی نه طالب ونه امریکا ومتحدین خارجی و داخلی اش.

واما در زمینۀ عملی بایک نگاه می توان شرایط امروز را به شرایط سال های ۱۳۵۸-۱۳۵۷ شمسی در زمان حاکمیت خلقی- پرچمی ها مقایسه کرد. درآن زمان نیز قبل از این که نهادهای انقلابی متشکل شوند، عده ای به دامن رژیم “ثوری” غلتیدند وعده ای هم در دام تزویر تنظیم های جهادی گیر افتادند، که هردوی شان کفارۀ گناه چنین پیوندهائی را یا با نثار جان شان دادند و یا تا هنوز که هنوز است به جزای این پیوند، در عذاب وجدان بسر می برند. چون اکنون دیگر با افشای  ماهیت هردو جناح “ثوری” و “جهادی” از نسبت داشتن خود به آن ها رنج می برند وحتی شرمنده هستند. فردا نیز درانتخاب طالب ویا متجاوزین چنین خواهد شد. درآن زمان هم فقط عناصر آگاه ماهیت هر دو جناح مطرح “ثوری” و “جهادی” را تشخیص دادند، توانستند با سازماندهی خود وایجاد تشکلات  فرهنگی، صنفی و سیاسی- نظامی از درغلتیدن به هردو ورطه( جهادی و ثوری) نجات یابند و با شیوه های لازم در وقایع و مسایل جامعه اثر مثبت ومفید بگذارند(امروز هم باید چنان کنند).

به طور مثال محصلان پوهنتون در آن سالها “شورای … پوهنتون” را ساختند  و با پخش اعلامیه ها و راه اندازی تظاهرات واعتصابات نقش موثر شان را ادا کردند وبه این ترتیب هم به شیوۀ مناسب مبارزه کردند و هم در دامن نیروهای ارتجاعی نیافتیدند. به گمان من حال هم می شود که با تشکیل انجمن ها و اتحادیه های صنفی  یا شوراهای دهقانان، کارگران، متعلمین، زنان، معلمان، دکتوران و. . . و یا انجمن و اتحادیۀ قریه، اهل کسبه، اقلیت ها و. . . خواسته های فراوان شان را، با حذف دنباله روی ها، عقب گرائی ها و ُخرافات، به شکل “گامی به جلو”  تنظیم نمود و برای برآوردنش بدون درغلتیدن به “چپ” و راست مبارزه کرد. درتداوم آن با گذار ارتقائی از خواسته های صنفی، محلی و… با پیوند زدن این تشکلات اولیه به محور خواسته های وسیع تر، با نهادهای سیاسی مردمی به ایجاد نهادهای گسترده تر و رزمنده تر دست یافت و با پیوند کشوری آن، به کارهای خیلی بزرگی دست زد. در تمام این موارد می توان از درغلتیدن به هرجناح ارتجاعی و یا تجاوزگر و وابستگانش پرهیزکرد. این ها همه کارهائی اند که متناسب با شرایط محیط و محل ممکن است به انجام آن توفیق حاصل کرد. یقیناً تشخیص شما در محل و برگزیدن اشکال سازماندهی و مبارزه درمحیطی که قرار دارید اُس واساس کارتان را خواهد ساخت وهیچ نسخۀ از پیش تهیه شده ای، هیچ کسی نمی تواند در دسترس تان قرار دهد.

 درمورد دشواری وسهولت مبارزه علیه “این” و “آن” مختصراً به عرض برسانم که در کشور ما بسیج علیه نیروهای اشغالگر، سُنتی تاریخی است و می توان آن را بازهم تکرار کرد. یعنی مردم ما با خصوصیت تاریخی شان هرگز تسلط بیگانه را نپذیرفته اند، حال هم نمی پذیرند. کار دراین زمینه ساده تر است تا علیه یک نیروئی که  خود را در قبای دین می پیچاند وبه اعتقادات مردم معامله می کند. ولی در مجموع هیچ کدامش ساده نیست و دشواری های خورد و بزرگی را همراه دارد. اساساً مبارزه خودش عمل آگاهانه ای است که انسان مبارز برای تحقق اهداف پاکش برمی گزیند. طرف و یا دشمن چنین مبارزۀ هم نیروهای ارتجاعی، بی رحم و برضد تمام موازین وحقوق انسانی هستند که با قساوت و با انواع سلاح ها در برابر مردم مبارز می ایستند. بناءً مبارزۀ واقعی معنایش آمادگی به ایثار برای رسیدن به یک هدف بزرگ انسانیست، مبارز واقعی هم در قدم اول یک ایثارگراست. او نه به پول و جاه و مقام برای خودش می اندیشد و نه هم امتیاز دیگری برایش می طلبد. برای او فقط رسیدن به آزادی کشور و انسان سرزمینش و درنهایت کلام، آزادی انسان مطرح است. رسیدن به این آرمان بزرگ و مقدس کار دشواری است که باید بامحاسبۀ  منطقی وتعقلی صورت بگیرد، تا درنیمه راه به تسلیم طلبی ویا دلسردی نیانجامد. دراین مورد برای هرمبارزی این گفته مصداق کامل دارد که:

            “جگر شیر نداری سفر عشق مکن!”

و آن که تصمیم آگاهانه به مبارزه گرفته است جگرش از جگر شیر هم قوی تراست، چه شیرژیان هم اگر بداند که کشته می شود خواهد ترسید ولی مبارزان آگاه ما  دربرابر جوخه های اعدام هم چون سرو استوار ایستاده جان دادند، که هزاران درود نثارشان باد.

دراین رابطه ها می توان زیاد گفت و نوشت، ولی اجباراً می بایست درهرنوشتۀ حد و اندازۀ را مراعات کرد. با این الزام این سخن را به همین جا به پایان می برم.

آثارمتعددی دراین موارد تحلیل ها و رهنمود های علمی و روشنی دارند که مطالعۀ شان بیشتر دراین موارد کمک می کند.  هم اکنون درقدم اول می توانید به آثار ذیل درهمین سایت مراجعه کنید:

 1ـ “از تضاد چه می دانیم و راه حلش را چگونه می یابیم؟”

2ـ  ” آیا جنگ طالبان یک جنگ مقاومت ملی است؟”

3ـ “افغانستان الگوی دموکراسی امریکائی …”

 4ـ “امپریالیسم ازدیدگاه مجید”

 و ده ها نوشتۀ دیگر درهمین سایت.