طاهر حیدرزاده
وحشیان زمان
به وحشیان زمان دل مبند که مزدور اند
غلام حلقه بـــگوش و بّـه فکر دستـورند
نه از خرد برند راه، نه از تمدن و فرهنگ
به فقر دانش و فرهنگ، وز علم معذوراند
فریب خورده و جـــــاهل چو روزگار سیاه
به خشم وکینه، وحشت چنانچه مغرور اند
ز راه آدمـــیـــت پی نــــبرده اند هـــنــــوز
حرامزاده ی مکار و زشـــت وهم کور اند
به زن و مرد وطن ایــــن مکان درد آلود
چه کینه توز وخشن همچونیش زنبوراند
وطن گشته چو مــــسلخ زخون هموطنان
بــه چهل کشـــور دنیا غلام و مزدور اند
به نام دیــن سیــاست به بــــاد داده وطن
به فکر چوکی وقدرت، جیب وهم چوراند
مکن تکیه به این نا کــــسان دون هر گز
شرف باختۀ دوران خویش وهم گوراند