زنده یاد امین سیماب

افغانستان… آری! مگرکدام؟

آنگاهی که هنوز”آرامش قبل ازطوفان” بود ومردم هنوزاستبداد آشکار وقتل وقتال جمعی را متحمل نشده بودند، افغانستان چیزدیگری بود. زمانی که جاسوس زادگان بی وجدان وخودفروخته به رخ ولینعمت بومی خود یا “رئیس جمهوردرباری”(داوود) پریده وبه زندگی پرازتلونِ مزاج ومردم فریبی وی نقطۀ پایان گذاشتند وخودعنان اختناق ومطلق العنانی را بجای وی بدست گرفتند، حس تنفر به مقابل بیگانه وبیگانه پرست، که تا آندم دست پروردگان  دیره دونی انگلیس(آل یحیی) با سربریدن بهترین شخصیت های ملی ومردمی، آن را “بی حس” وبی تأثیرساخته بودند، دوباره محسوس گشت. با افشاء شدن چهره های واقعی کثیف روس بچه ها(مدت دوروزهیچکس نمی دانست که کی کودتا کرده وازطرف کدام قدرت بیرونی محافظه می شود، زیرا کودتاچیان ٧ ثوری ازعکس العمل مردم پیش ازجابجائی خود درهراس بودند) وتوسعۀ اختناق وازدیاد دستگیری ها واعدام ها، حس تنفرکه روی دیگرسکۀ تجسس همفکروهمزنجیربود، به نوعی قاسم مشترک میان همه افغانان آزاده ووطندوستان واقعی ـ ازهرنژاد وملیتی که بودند ـ مبدل گردید.

بعبارۀ دیگر، به قدرت رساندن روس بچه ها توسط باداران شان ـ استعمارشوروی سوسیال ـ امپریالیستی ـ درافغانستان واشغال کشورآبائی ما توسط آن ابرقدرت نظامی آنزمان، درحقیقت قوۀ جاذبه ای بود برای به هم آوردن ملیت های برادرافغانستان و زدودن مرزهای تصنعی افتراق و تبعیض که تا آندم توسط حکام دست نشانده وجیره خوار وارث استعمارانگلیس ایجاد شده بود. البته این همسوئی وهمرزمی به ضد بیگانۀ متجاوزدرآن زمان، با “وحدت ملی” کاذب وسرهم بندی شده ای که دولت مزدور ودست نشاندۀ استعمارشوروی درافغانستان برپا نموده بود، وازطریق وسایل ارتباط جمعی روسپی پرور وشبکه های تبلیغاتی خود(بخصوص آوازخوانان ورقاصه های فرمایشی ساخت استخبارات روس وتعبیه شده دررادیو وتلویزیون افغانستان) موجودیت آن را ادعا می کرد، کاملاً متمایزبوده و درقطب کاملاً مخالف آن قرارداشت.

متأسفانه رقیب غربی استعمارشوروی که اززخم کاری مردم قهرمان ویتنام هنوزبخود می پیچید، پا گذاشتن “خرس قطبی” را درافغانستان سراسربه نفع خود تشخیص نموده وحتی ازمدتها به آنسو همه مانورها وتلاش های سیاسی ودپلوماتیکش را درست برای “درتله انداختن” خرس روسی درافغانستان، عیارکرده بود. درآنزمان اکثریت قابل ملاحظۀ افغان ها به نسبت تنفرشدید از”خلقی”ها و پرچمی ها و بادارشان، بانوعی خوشبینی وامیدواری تحرکات ضدروسی ممالک غربی را درذهن خود استقبال می نمودند، وچنین می پنداشتند که هرآنچه استعمارغرب به سرکردگی امپریالیسم امریکا به عنوان کمک وهمدردی به مردم قهرمان افغانستان به زبان می آورد، صادقانه وازفرط دوستی با ملت افغان(احترام به گذشتۀ امپراطوری شکن این ملت) و”بشردوستانه” بود، درحالیکه مثل امروز، استعمارغرب و درپیشاپیش آن قدرت استعماری امریکا، فقط وفقط به طرح ها واهداف استعماری خود می اندیشید، وبرای پیاده کردن طرح های خود، ازسالها پیش مزدوران خودرا زیرتربیت گرفته بود.

ازآنجائی که منافع غرب درآنزمان ایجاب می کرد که علم دفاع ازدین اسلام را بلند کند، تکیه برهمین بُعد زندگی مردم نموده وبه تقویت عقبمانده ترین عناصرجاهل چون: گلبدین، ربانی ـ مسعود، سیاف، مولوی خالص، مولوی نبی، مجددی وگیلانی پرداخت، وبه کمک استخبارات نظامی پاکستان (آی.اس.آی.) وارتجاع عرب(عربستان سعودی وضمایم آن)، برای هرکدام دم ودستگاه وحزب وتنظیم درپشاور و کویته برپا نمود؛ که همتاهای ایرانی زاد وآخوندپرست آنها هم دراین بازی خیانت وجنایت سهیم بودند. به این ترتیب با نوازش “تاردین ومذهب”، امپریالیسم غرب توانست اکثریت مردم ما را درخواب غفلت وخوشبینی کاذب فروبرد.

باگریز”خرس قطبی” وفروریزی دم ودستگاه استعمارشوروی، وتقریباً همزمان با آن سقوط دولت دست نشاندۀ آن درکابل، نوبت به دست پروردگان وحشی وتاریخزدۀ غرب رسید، که می خواست همان ورق ژولیدۀ  دین سالاری را تا آخر درافغانستان بازی نماید. همان بود که همراه با تخریب و   کشتارهای جمعی درپایتخت و ولایات، راکت پراکنی وسگ جنگی های بین التنظیمی وهم با رقیب دوستمی شان، عناصربیشماری ازبنیادگرایان وحشی اسلامیست ازنقاط مختلف جهان(اسلام)، که قبلاً توسط امریکا، انگلیس وهمدستان پاکستانی وعرب شان(همان طوری که امروزدرسوریه به آن متوسل شده اند) تربیت وتجهیزشده بودند، جهت پیاده نمودن طرح های بعدی امریکا ومجموع غرب امپریالیستی، به داخل افغانستان نفوذ داده شدند، که اسامه بن لادن نمونۀ بسیاربارزومشهورآن بود.

به این ترتیب آن حس تنفربه ضد بیگانۀ متجاوزوحس همزمان تمایل به وحدت ملی، دراثرمداخلات برنامه ریزی شدۀ آشکاروپنهان استعماررقیب شوروی، کاملاً مسخ ساخته شده، وبا به کجراه کشاندن کامل مقاومت کبیرمیهنی  ضدروسی ملت ما وخلاصه نمودن آن به “مقاومت رسمی” مشتی از بنیادگرایان اسلامی نا انسان و حیوان صفت، که ازهیچ جنایت وخیانت درحق مردم ما دریغ ننمودند، آنچه می توانست شیرازۀ یک وحدت ملی واقعی شود، ازهم پاشیده وبه کلی محو ونابود ساخته شد؛ تا جائی که یک ملیت خواسته یا ناخواسته تشنۀ خون ملیت دیگرشده وازهیچ ظلم وستمی درحق ملیت یا ملیت های دیگردریغ نمی ورزید. چنین بود نفوذ عناصرنفوذی بیگانه زیرنام اخوت اسلامی درافغانستان، که بعداً با گسیل پادۀ بمراتب وحشی تر وقرون وسطائی تر توسط باداران غربی ومنطقوی شان زیرنام “تحریک طالبان”، هجوم جرثومه های اسلامی ازنوع وهابی وسلفی آن هم تزئید گردید؛ که پیآمد شوم آن ضرورتی به تشریح ندارد.

طرح ها وپلان های استعمارغرب، بسرکردگی استعمارامریکا وهمدستی نزدیک استعمارپیرانگلیس درافغانستان، دراثرجهالت بیسابقۀ طالبان دست پروردۀ آنها تدریجاً نقش برآب شده وغرب نتوانست بیشترازآن ورق دین ومذهب را، که بسان تقویت وحمایت رقیب مشهورطالبان(احمدشاه مسعود) با صبغۀ “ملی” تا آندم بازی نموده بودند، دوام دهند. همان بود که توطئۀ “یازدهم سپتامبر” را که مدتها قبل طرحریزی شده بود، به منصۀ اجراء درآوردند، که هدف آن طوری که همگان شاهد بودند ایجاد بهانه ای برای تجاوزنظامی به افغانستان واشغال آن بود؛ ورنه هیچ ضرورتی به خود امریکا نبود، حتی نوکرسرسپرده ومطیع آن ـ پاکستان  یا پدرخواندۀ طالبان ـ قادرمی بود فقط با یک اشارۀ باداران غربی، کارطالبان را برای همیش یکطرفه نماید(که خود امریکا این کاررا فقط درظاهرانجام داد).

وچنین بود که قماش دیگری ازعمال بیگانه به داخل افغانستان راه یافتند: غلامان ونوکران خانه زاد امپریالیسم که درخوان یغمای استعمارامریکا ومتحدین تغذیه نموده ودرآستان استعماربه تحصیلات عالی وبعداً به خوشخدمتی پرداخته بودند. آری! چنان عناصرخودفروخته وتربیت یافتۀ مستقیم سی.آی.ای. ودیگردستگاههای جاسوسی، استخباراتی و دهشت افگنی غرب، اینباربا عناوین رئیس جهمور، مشاورامنیتی، سفیر، وزیر وغیره به داخل افغانستان نفوذ داده شدند، که باوجود تظاهربه افغان بودن وگویا خدمت به افغانستان، درطی بیش ازدوازده سال تا حال فقط درخدمت تأمین منافع کشورهای اشغالگر درافغانستان، بخصوص استعمارامریکا، بوده و دربرابراعمال مظالم متعدد بر افغان ها، کشتارآنها، هتک حرمت از آنها، ودهها وصدها جنایت دیگر به کلی ساکت بوده، وبرخلاف به آرایش وپیرایش ظواهرفریبندۀ “دموکراسی” بی معنی وبادآوردۀ امریکائی ـ ودراین روزها ترتیبات  برگزاری انتخابات تصنعی ودستوری “ریاست جمهوری” درافغانستان ـ مصروف اند.

زمانی بود درگذشته ها که جاسوس درافغانستان به آسانی کشف وافشأ می شد، بخصوص زمانی که مانند “الکساندربرنس” معروف، سیمای انگلیسی یا غربی وی پنهان ساخته شده نمی توانست. درنتیجه مردم اورا آماج کین ونفرت خودساخته، درقیام ضد استعماری همچو “برنس” قطعه قطعه اش می نمودند؛ ولی امروزبا تعدد وکثرت جواسیس که اکثراً سیما وچهرۀ افغان دارند، چگونه ممکن است تبعۀ اصلی کشور را از عامل گماشته شدۀ بیگانه تفکیک نمود؟ این مشکل زمانی حاد می شود که عنصری که درسفراول به افغانستان حتی به زبان دری یا پشتوبه مشکل می توانست تکلم نماید، درشرایط بی بند وباری اجتماعی و وحشت راه انداخته شده توسط اشغالگران غربی و درتماس با مردم وپی بردن به تاروپود زندگی اجتماعی آنها، بکلی وبه تمام معنی “افغان” شده، وبا سؤ استفاده ازوضع نیازمند مردم وکمبودهای فراوان آنها، ودهها نارسائی زندگی شان، برآنها حاکم شده وبسان چماق استعماردرلحظۀ مساعد وبه اشارۀ بادارعمل می نمایند. حال با چنین بغرنجی بافت اجتماعی امروزافغانستان، چسان می توان نام افغانستان را به زبان آورد ومطمئن بود که افغانستانی را که ازآن یاد می نمائیم، همان افغانستانی است که هرافغان واقعی وهروطندوست ووطنپرست ضد بیگانه آن را درذهن خود پرورش می دهد وعزیزمی دارد؟

بیاددارم زمانی که هنوزاستعمارشوروی افغانستان را زیراشغال داشت وبه کمک اراذل “خلقی” ـ پرچمی به کشتارمردم ما وتلاش برای تضعیف روحیۀ آزادیخواهی آنها مصروف بود. هرگاه درکوی وبرزن مهاجرت چشمم به نام افغانستان می افتاد، بمانند تشنه لبی که درصحرای تفسان به نوشیدن جرعه آب زلال دست یافته باشد، با کنجکاوی، غرور و رضایت به کشف آن می شتافتم. به همین ترتیب، زمانی که درکتابفروشی یا کتابخانه ای راه می کشیدم، ویاهم درفضای آزاد شهرلیلام کتاب های دست دوم میبود وکتابی راجع به کشورآبائی خود می یافتم، چنان به وجد می آمدم وآن را برمی داشتم که اصلاً موضوع ومضمون آن را هم ازنظرنمی گذشتاندم؛ فقط نام افغانستان کافی بود تا به آن کتاب ارزش داده وآن را ازآن خود سازم. ولی امروزبا سوگواری بیان می دارم که دیگرآنچنان نیست؛ یعنی درعین حالی که عشق به کشورآبائی ام همانگونه درنهاد من زنده است ورقم زدن این سطورثبوت آنست، نوعی تردید جدی دربرابرظواهراین نام: کتاب، مجله، نمایشگاه وامثالهم درذهن من شکل گرفته، که کاملاً طبیعی وموجه بوده، واکنشی است درمقابل جعلیات ساختۀ استعمار و نوکرانش درنام افغان وافغانستان؛ وبه هیچوجه ناشی ازعدم علاقه به افغان وافغانستان نیست.

آری! زمانی که افغانستان می گوئیم، کدام افغانستان منظورما است: افغانستان بقایای سلطۀ نوکران دیره دونی انگلیس درهیئت “شاه پرستان” پراکنده دراینجا وآنجای غرب؟ افغانستان “خلقی”ها وپرچمی های وطنفروش؟ افغانستان بنیادگرایان جاهل ساختۀ دستان استعمار وارتجاع منطقه؟ افغانستان پاده های وحشی طالبان قرون وسطائی که به غلط وعامدانه آنها را “مدافع حاکمیت ملی افغان ها” جا می زنند؟ افغانستان عمال زادۀ استعمارامریکا، انگلیس وغیره چون: کرزی، خلیل زاد، اشرف غنی، عبدالله عبدالله، سیاف؟ و…؟ و…؟ و…؟ افغانستان جواسیس نفوذ داده شدۀ غربی وخزیده درمؤسسات بین المللی، سفارتخانه ها، ان. جی. اوها وامثالهم؟ افغانستان اولاد آوارۀ افغان درمهاجرت که بعضاً فقط افسانه هائی ازافغانستان ووقایع آن شنیده اند، وضمن عشق ورزیدن به نام کشورآبائی خود، از روز پاگذاشتن درآنجا بخودمی لرزند؟ (هرگاه به صفحات فیس بوک نظراندازیم، آنقدربا اعزاز واکرام نام ونشان افغانستان برمی خوریم که باورنکردنی ودرعین حال مایۀ افتخاراست، ولی زمانی که به مدعی افغان بودن درآن صفحات توجه نمائیم، درزمرۀ افغانان پاک ووطندوست ـ بیشترجوانان افغان ـ به هرنمونه ای ازکثافت های وطنفروشی، خیانت وجنایت دیروزوامروزدرافغانستان هم برمی خوریم). ویا افغانستان ملت ستمدیده، شهیدداده ومظلوم افغانستان؟ افغانستان فرزندان واقعی، دلسوز، فداکار وجانبازاین کشور؟ افغانستان آنهائی که بسان جانباختگان دیروزمقاومت علیه استعمارشوروی، با همان شجاعت وهمان ثبات، شعارمرگ براشغالگران امریکائی ومتحدان آن، وشعارمرگ برایادی خاین آنها را با صدای رسا فریاد می زنند وازتهدید وتخویف دشمن خمی به ابرونمی آورند؟

آری هموطن!

افغانستان راهرگاه جستجومی کنی وبه افغانستان نیاکان آزاده ودلیرخود افتخارمی کنی، آن افغانستان همین افغانستانی است که ازحنجرۀ ملت وفرزندان صدیق آن بگوش می رسد، نه ازحلقوم کثیف استعمارزادگان ووطنفروشان دیروز وامروز و مزدورقدرت های خارجی… وبرای شناخت دقیق ازافغانستان واقعی، آن افغانستانی که مأمن آبائی من وتو بوده وآغوش پرمهرآن درنبود اشغالگر استعمارگر و مزدوران آن می تواند لانه و کاشانۀ پرافتخاربازهم نسل درنسل اولادۀ عقابان آزادۀ افغان باشد، به معضلات کشور، منجمله همین بکاربرد نام افغانستان بایست ازدید طبقاتی بنگری ودقیقاً دریابی که فرد ازکدام افغانستان یاد می کند، افغانستان افغان های مظلوم وقربانی صدها توطئۀ استعمار ویا افغانستان بیگانگان وبیگانه پرستان؟ راه دیگری برای عبورازتاریکی ورسیدن به روشنی برای تشخیص وتفکیک ازخود وبیگانه وجود ندارد.