ارسالی: پیمان

   واپس نگری و انتقاد ازخود

                                                                                 یک سند تاریخ                                                                              

      سخنرانی به مناسبت شهادت رفیق واجد سال  ۱۳۶۸ ش مطابق  ۱۹۸۹م

                                                                                                                                 قسمت دوم

 ۲ ـ مرحلۀ مبارزات ملی- ضد تجاوزی- (۶ جدی ۱۳۵۸ش تا ۲۶ دلو ۱۳۶۷ش مطابق ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ م ):

ویژگی برجستۀ این مرحله همگانی شدن جنگ است. بدین معنی كه به استثنای مشتی وطن فروش خلقی ـ پرچمی، تقریباً كلیه اقشار و گروه های مردم برضد تجاوز بیگانه دست به سلاح بردند و همه جا را سنگرساختند، درینجا یك باردیگر، خلق از پیشاهنگان سیاسی به جلوشتافت و تضاد عمده و دشمن عمدۀ خود را تشخیص و یكپارچه علیه آن به عالیترین شكل مبارزه، یعنی مبارزۀ مسلحانه، دست زد.

و اما جنبش چپ درین جا هم نتواست طرحی واحد ارائه كند، وحتی اشغال نظامی كشور هم انگیزۀ عملكرد مشترك برایش نشد. درارتباط به جنبش چپ این مرحله نیز به دو مقطع تقسیم می شود:

الف ـ مقطع تبارز خطوط مشخص، بروزحماسه ها و دستاوردها، ازجدی ۱۳۵۸ ش تا اواسط سال ۱۳۶۰ ش:

درین مقطع روندها مشخص ترمی شود و هریك ازجناح های سه گانۀ جنبش چپ با برنامۀ مدونتر ومواضع جدی تر برآمد می كنند. دگماتیست ها كه درهمان مقطع دوم مرحلۀ اول شورشان فروكش كرده بود، حضورسوسیال امپریالیسم را ازیك جانب و شركت فئودال ها وعوامل امپریالیسم غرب را در درون جنبش از جانب دیگر بهانه قرارداده و باتئوری بافی های كودكانۀ شان صحنۀ نبرد را ترك كردند و خلق و كشورشان را زیرپاشنه های آهنین متجاوزین و مرتجعین تنها رها نمودند. اینان با این سفسطه كه جنگ موجود جنگ بین دو جناح امپریالیسم است و فئودالیسم نیزدریك جناح همراه است، جنگ خلق چند ملیونی ما را، كه مردانه و جانبازانه، نخست برضد رژیم و سپس برضد تجاوز روس و برای آزادی به راه افتاده بود، ارتجاعی خواندند و به خاطر شپش پوستین را به آتش كشیدند. این كودكان بیمار نیز به نحو دیگر، چنان که جناح روس وعمالش، چهرۀ جنبش خلق فقیر و زحمتكش و آزادۀ ما را باغبارفئودالی ـ امپریالیستی آلوده می كردند و در ورای این غبار، خود را به حاشیه كشیده و بزدلانه “جان بچ” كردند. بعد هم هرآنچه لاطایلات و هجویاتی كه در چنته داشتند نثار جنبش مردم و نیروهای مردمی، به ویژه سازمان ما، ساختند. این مقلدان بزدل كه گاه تفالۀ آلبانی و زمانی هم آشغال احزاب چپ اروپائی را نشخوارمی كردند، هیچگاهی طرح و الترناتیوی برای جنبش ارائه نكردند. همیشه نفی دیگران در دستور كارشان بود و به گفتۀ  ماركس “از پشت سر به نیروهای عقبروتر لگد می زنند و از جلو به نیروهای پیشروتر با سرمی زنند، و تعجبی ندارد كه درین حالت مضحك تعادل شان را از دست می دهند و ناگزیر روی ترش می كنند”. و بدین نحو به نهلیسم تهوع آوری درغلتیدند. به جای این كه به مردم و نیروهای انقلابی یاری رسانند و سنگری را مستحكم سازند، نه تنها سنگر ها را رها كردند كه ازسوی دیگر، مردم و نیروهای انقلابی را زیر رگبار اهانت گرفتند، كه اگر سیاست شان كارگر می افتاد مقدار زیادی از انرژی و وقت نیروهای انقلابی را نیز هدر می دادند.

پراگماتیست ها درتشخیص تضاد عمده ـ امپریالیسم متجاوز وعمالش- موفق شدند و برتشدید مبارزه علیه متجاوز نیز تاكید كردند، كه ازین جهت نقش مثمری ایفا نمودند؛ ولی در برخورد به ایجاد جبهۀ متحد و عملكرد به آن فهم نادرست داشتند و با این فهم گاهی چنان در وحدت افراط می كردند كه حتی با ارتجاعی ترین نیروها تا سرحد ادغام می رفتند و مبارزه را به عنوان زوج دیالكتیكی وحدت ـ مبارزه فراموش می كردند، و گاهی با نیروهای ملی، و حتی نیروهای چپ، مبارزه را مطلق می ساختند و هیچگاه برای وحدت با نیروهای انقلابی ـ ملی رغبت نشان ندادند. اینان نیز قادر نشدند در مبارزات ملی خط سالمی را ارائه  و نهاد لازمه را به وجود آورند. ولی فداكاری های برخی از آن ها جاودانه پایا است.

در مورد نقش سازمان ما درین مقطع، بدون مبالغه می توان گفت كه جنبش چپ چكامه اش را در تاریخ جامعه با عملكرد سازمان ما درین مرحله رقم زده است. سازمان ما نخستین و حتی یگانه سازمانی بود كه در این لحظات پیدایش سر و كلۀ ارتش تجاوز گر روس فریاد برآورد كه:

                        روسها از ملك ما بیرون شوید                 ورنه غرق رود بار خون شوید!

این فریاد نه گزافه گوئی روشنفكرانه بود و نه هم شعار میان تهی كه فقط از زیرسقف و یا پشت میز كار سر داده شود. بلكه فریاد حماسیی بود كه با چكاچاك شمشیر و غریو مسلسل پیشمرگان دلیر سامائی در غرب و شرق و شمال و جنوب كشور طنین افگن شد. فریادی بود كه از دل سنگر داغ نبرد و از شرایط مشخص مبارزاتی خلق و كشور ما برخاست و تا به ثریا شتافت و یك قلم فضای میهن را مطنطن ساخت و ورد زبان و شعار مقاومت همگان شد. سازمان كه تشخیص كنندۀ درست تضاد عمده و طراح شعار زمان بود، در جهت دهی جنبش ملی نقش طراز اول را به عهده گرفت و خود نیز با نعرۀ “یا مرگ یا آزادی” در پیشاپش نبرد ملی علیه دشمن متجاوز قرارگرفت. دشمن متجاوز كه از عقابان سركش سامائی درطی مبارزات پر افتخار گذشتۀ شان شناخت حاصل كرده بود و در پراتیك مستقیم خویش نیز ازهمان وهلۀ ورود به كشور، با فریاد خشمآگین و رگبار مسلسل شان مواجه شد، به درستی دشمن درجه یك خود را در وجود سامائی ها یافت. با این حال ازهمان آغاز، تداركات و پلان های وسیعی در رویاروئی و زدن سازمان روی دست گرفت و بلادرنك داخل عملیات چند جانبۀ بر ضد سازمان شد. از آنجائی كه سازمان تازه پای ما هنوز استحكام نیافته درگیر نبردی همه جانبه باغول بزرگ جهان شده بود، لذا زیر ضربت كاری قرارگرفت و دو ماه پس از تجاوز به تاریخ هشتم حوت ۱۳۵۸ ش سلسله جنبان و قافله سالار خود مجید قهرمان را از دست داد و در سرگیچگی، و بعداَ سوگی عظیم، فرورفت. ولی یاران مجید این سوگ عظیم را به نیرو بدل كردند، با ادامۀ نبرد مجید دشمن را سراسیمه ساختند و حركت شان را به پیش ادامه دادند.

سازمان همچنان كه در میدان جنگ مسلحانه ـ در شهر و روستا – نقش مبتكر و پیشقراولش را ایفا می كرد، در سازماندهی جنبش ملی دموكراتیك نیز ابتكارات قابل وصفی را نشان داد. ایجاد نهاد های سیاسی – نظامی درعرصه های گوناگون مبارزه در شهر و روستا و در داخل و خارج كشور، هم برای روشنفكران، هم برای نیروهای ملی؛ طرح ها و پیشنهادات جامع برای بسیج نیروهای بیشتری درخط و جهت واحد درمبارزۀ ملی، از كاركردهای خوب سازمان به شمار می روند كه هیچ نیروی دیگری با این كیفیت و پهنا نمونه اش را ندارد.  دراین مقطع رهبری سیاسی و پیشآهنگی سازمان در كلیه عرصه های مبارزاتی، درهرجائی كه سازمان حضورداشت، درجبهه و پشت جبهه به وضوح به چشم می خورد و توده های وسیعی از روشنفكران، نیروهای غیر وابستۀ ملی و توده ها آن را به گرمی پذیرا شدند كه نمونه های زیادی از آن در داخل كشور و درخارج كشور می توان یاد دهانی كرد.

عملكرد سازمان دراین مقطع و نتایج حاصله از آن گواه گویای این مطلب است كه:

هرگاه پیشآهنگ بتواند سیاست ها و شعارهای نبردش را از دل واقعیت های زمان و مكان مبارزاتی اش استخراج كند و در تحقق آن نیز خود پیشاپیش قرار بگیرد، اگرعوامل فوق العاده دراختلال آن مداخله نكند،  مطمئناً می تواند جایگاه شایسته اش را بدست آورد.

سازمان ما، علیرغم كاستی های محسوسش، درین مقطع توانست با شیوه های مختلف كار، به اشكال مستقل و پوششی، مواضع و سنگرهای زیادی را فراچنگ آورد، ضربات سهمگین بر دشمن حواله كند و نیروهای زیادی را جهت دهی و رهبری نماید. پهنا و گستردگی این كارها به حدی بود كه سازمان فرصت استحكام درونی خود را نیافت و لذا روز تا روز بار اضافه برشانه اش گذاشته می شد. ازسوئی هم خالی گذاشتن سنگرها توسط مدعیان چپ، بارسنگین تری را بر دوش سازمان ما تحمیل می كرد. ازسوی دیگر دست اندركاری بیشرمانۀ امپریالیسم غرب و ارتجاع منطقه و پنداندن و تحمیل كردن نیروهای وحشی تاریخزدۀ عقده ئی تا دندان مسلح برجنبش و رویاروئی سبعانۀ شان با سازمان، به علاوۀ تدارك و عملكرد همه جانبۀ روس وعمالش، درضربت زدن به سازمان، نیروهای ما را به تحلیل برد و با زیر ضربت قرارگرفتن پی درپی سازمان توسط این غول های درنده ای وحشی، سازمان و بالاثر جنبش چپ از اسد سال ۱۳۶۰ش  وارد مقطع دیگری می شود.

ب ـ مقطع دوم مرحلۀ دوم كه از اسد ۱۳۶۰ ش آغاز می شود، مقطع درد انگیز ضربت خوردن ها، شكست ها، فرار، بی ایمانی و انشعاب ها در جنبش چپ است.

درین مقطع دگماتیست ها تقریباً از تمام ساحات فرار را برقرار ترجیح دادند، عده ای هم كه در داخل بودند زیر ضربت قرارگرفته و گرفتار شدند  كه تاب مقاومت نیاوردند و از پشت رادیو تلویزیون برمجموع نیروهای انقلابی تاختند و سازمان شان را نیز منحل اعلام كردند. این عده كه خود را اعضای كمیته مركزی و مسئولین “اخگر” معرفی نمودند، پیوند شان را به رژیم خلق و ارباب متجاوزش اعلان كردند و ازجنبش چپ، به ویژه اعضای سازمان شان خواستند كه ازآن ها پیروی كنند. عده ای دیگر شان نیز در خارج كشور مصروف جابجائی در موسساتی می شوند كه سود و منفعت شخصی و گروهی شان را تأمین كند؛ و قرار اطلاع درین مسیرت تا جاهای بدی پیش رفتند. اینان اگر گاهی هم به سیاست چپ دست می زنند، دهان شان را با بدترین لجن ها پركرده و بر روی خلق و مبارزه اش، و به ویژه بر روی سازمان ما پرت كردند. با این حال انشعاب مشخصۀ تشكیلاتی شان است. آنجا و آنگاه هم كه طبل اتحاد و مبارزه زده اند اتحادهای به وجود آوردند كه جدائی و افتراق نخستین شرط پیمان آن ها است، و دقیقاً درمبارزه ای شان نیز به قول ماركس “بی تصمیمی نخستین قانون آنست” كه نمونۀ  بارز این اتحاد و مبارزه “املا” یابه اصطلاح “اتحاد ماركسیست ـ لنینست های افغانستان” است. باچنین وضعی زمین و زمان را زیربار ملامت قرارمی دهند و برهركس و هر چیزی می تازند و مهر بطلان می زنند و در نهایت نهلیزم شان را آب می دهند.  مشخصۀ این قماش چنین است:

به جای پافشاری روی مبارزه و پیوستن به خلق و جنبش خلق، فرار و دوری گزینی ازخلق و تنها گذاشتن آن، به جای سازندگی، تخریب، به جای پیوست، گسست، به جای حركت اصولی، ازچپ افراطی به راست افراطی غلتیدن و… لذا اینان بزرگترین نیروی مخرب و بدنام كنندۀ جنبش از درون به حساب می آیند كه مایۀ نفرت عمومی می شوند.

پراگماتیست ها نیز درین مقطع زیر ضربت قرارمی گیرند كه ازیك جانب تاسرحد ادغام در نیروهای ارتجاعی نزول می كنند و ازجانبی هم تا اعتراف و تسلیم به دشمن پیش می روند، كه این خود نیز انزوای جنبش چپ را به بار می آورد. به ازای آن با استفاده از نیروهای ارتجاعی و با شیوه های دزدانه در پی بدست آوردن امكانات مالی به نفع شخص، و در نهایت گروه محدود خود می شوند. این كار تاحدی به تار و پودشان نفوذ می كند كه افرادی ازآن را درخدمت بدترین نهادها قرارمی دهد. علاوتاً تصاحب مال، مال آوران را به جان هم می اندازد و تاسر حد طرد و كشتار یكدیگر می كشاند، كه نمونۀ بارزآن برخوردها و انشعابات و رسوائی گروه است.

اینان نیز به جای پركردن كمبودات جنبش چپ، باعملكرد های شرم آورشان خلاء شخصیتی به جنبش چپ به وجود می آورند كه درانعزال و انحطاط آن تاثیرات درد انگیزی به جای می نهد. سخن كوتاه این هردو جناح كه می بایست “سرداران واقعی جامعه شوند، در پشت میز بنگاه های تجارتی و مالی جاگرفتند” و با معامله گران دیگر در تب و تاب ایجاد ثروت به رقابت مسالمت آمیز دست زدند.

و اما سازمان نوپای ما، كه تنها درمیدان نبرد و در زیرآتش متقاطع دشمنان مانده بود، با دوران درد انگیزی دست به گریبان شد. دشمنان رنگارنگ او را در محاصره گرفتند و با عملیات همه جانبه ‍ـ حتی مشترك ـ استعمار و ارتجاع برآن ضربت وارد كردند. درهمه جای كشور، استعمار و ارتجاع تصمیم به نابودی سازمان درشهر و روستا گرفتند. نخستین ضربت كشنده، درماه اسد ۱۳۶۰ش به رهبری سازمان وارد شد و تقریباً كلیه اعضای رهبری وقت ضربت خوردند؛ پس از آن تشكیلات سازمان درشهر، نیروهای مسلح آن در روستاها، یكی پی دیگری زیرضربت قرارگرفتند. با این ضربت ها سازمان قسمت اعظم كادرهای سیاسی ـ نظامی اش را ازدست داد. این ضربت ها جانمایۀ انحرافاتی نیز در درون سازمان شد كه بیشتر برعمق درد افزود و مبارزۀ با این انحرافات، باردیگری بردوش سازمان اضافه كرد. درهمچو وضعی سازمان برای پیشگیری از نابودی كامل خود مجبور به عقب نشینی شد و به اینترتیب جنبش و خلق ما از داشتن نقش فعال پیشآهنگ در درون خود محروم ساخته شدند و درچنگال بیرحم استعمار و ارتجاع بدون رهبری و پشتوانه ماندند.

درینجا آنچه برجستگی دارد اینست كه درشكست مجموع جنبش چپ كشور، فقط سازمان، سربلند و زیبندۀ یك پیكار سترگ تاریخی عقب زده شد و درغیاب آن، جنبش به ازای این كه به یك جنبش رهائیبخش ملی بارهبری سالم تكامل كند، زیر سیطرۀ ارتجاع تاریخزده محبوس شد و نمی توانست بدون پیشآهنگ به خطا نرود.

سازمان ما نیز درین مقطع پس ازشكست به انشعاب و تفرقه مواجه می شود. عده ای بی ایمان می شوند، عده ای مشی سیاسی ـ ایدئولوژیك ما را عامل شكست می دانند وعده ای بافت تشكیلات را. سازمان برای جمع و جوركردن دوبارۀ خود گردهمآئی هائی می كند و به ایجاد نهادهائی دست می زند و نمی گذارد كه درفش خونین رزمش برزمین بیافتد و همچنان باتنی خونبار و بی نهایت زخم خورده راه می پیماید و وارد مراحل دیگر زندگی مبارزاتی می شود.

ما درینجا سر آن نداریم كه این مقاطع و مراحل را باجزئیات عملكرد هرنیرو بازكنیم، این كار را باید با بدست آوردن اسناد و مدارك به فرصتی دیگر انجام داد؛ چه تا این جمعبندی به طور همه جانبه صورت نگیرد نمی توان عوامل و زمینه های وضع موجود را دریافت و درتغییر این وضع رقت بار برنامۀ موثر وهمه جانبه را طرح و پیاده كرد. برخورد موجود می تواند یك تصویرلرزان و پیش درآمد یك بحث و یك كار به آینده باشد. به كلیه رفقا فراخوان می دهیم از همین لحظه تجارب، یاد داشت ها، اسناد، نظرات و پیشنهادات شان را به ما بسپارند تا بتوانیم فراگیرتر به كارمان برسیم، و لذا این مراحل را مختصر كرده وارد مرحلۀ سوم یامرحلۀ موجود می شویم.