ارسالی: پیمان

 

                              سندی از تاریخ

 سخنرانی به مناسبت شهادت رفیق واجد سال  ۱۳۶۸ ش مطابق  ۱۹۸۹م

قسمت اول

 شكی نیست كه شهادت یك رفیق ـ بالاخص درین مقطع ـ دردیست جانكاه و اندوهیست بزرگ كه نه تنها پیكرۀ جمع رفقا را دردمند و اندوهگین میسازد، كه بر روان این جمع نیز تا اعماق زیادی نیش میزند و فسرده گی و حتی روان پریشی به بار میاورد، به ویژه اگر: اولاً این رفیق فقید با كنش و خصالش طی یك پروسه و بطور واقعی توانسته باشد در ارگانیسم متعلقه بطور كل و در دل اجزایش بطور اخص جائی گشوده باشد.

و دوماً در مقطعی از پیكره جدا شود كه كمبود آن از رمق پیكره بطور محسوس بكاهد، در حالیكه حضورش مایۀ تحرك آن بوده باشد.

رفیق شهید واجد در همچو فرصتی و با همچو خصلتی ما را ترك كرده و لذا ما را با دردی عمیق و اندوهی بزرگ مواجه ساخته است كه هم اكنون جبران ندارد. ولی ویژگی ما و برشی كه ما در آن قرار داریم از ما میطلبد كه تحمل كنیم و به پیش بشتابیم.

سیر حركت جنبش كنونی طوری است كه به قول ماركس “ اگر صفحه ای از تاریخ سراپا رنگ تیره داشته باشد ـ همین است. درین صفحه افراد و وقایع به… سایه های كه جسم خود را ازدست داده باشند میمانند. انقلاب خود حاملین خود را فلج میكند و فقط دشمنان خود را به شور اعمال قهر مجهز میسازد.” ولی این حالت مستعجل است و زود به نقطۀ اوج خود میرسد و جامعه قبل از آنكه بتواند با سر هوشیار ره آورد های دوران طوفان و هجوم خود را درك كند، به خماری طولانی دچار میگردد.”

وظیفۀ انقلابیون آگاه اینست تا بكوشند قانونمندیهای هر مقطع را كشف و درك كنند و بالاخره آگاهانه مسیر حركت شانرا برگزینند و فعالانه بر آن اثر گذارند و آنرا بسود خلق و كشور جهت دهی كنند. طبیعتاً برای اینكار به فرصت هائی نیاز دارند تا واپس بنگرند، “از خود انتقاد كنند، خصلت نیم بند و جوانب فقر و ضعف تلاشهای اولیۀ خود را بیرحمانه به باد استهزا بگیرند، ”تا بی نقص تر و آماده تر به پیكار تیره گی ها و سیه روزی های اعمال شده بر تاریخ و خلق خود بروند و با توان بیشتر جامعه را از حالت خمار بدر آورند و…

ما برای تجلیل بهتر شهادت واجد ـ یار دلیر، جسور و متهور ما ایست میكنیم و به واپس مینگریم، هرچند فشرده و كوتاه بر ضعف های جنبش(عمدتاً جنبش چپ) انگشت میگذاریم، از خود انتقاد میكنیم تا باشد كه در راه آرمان واجد آگاه تر گام بزنیم:

جنبش خلق ما كه هم اكنون دربن بست سیاست های مداخله گرانۀ اجانب گیر كرده است، با ظهورخود برای جامعۀ ما غیر منتظره بود و كلیه نیروهای جامعه را غافلگیرساخت. این جنبش  با فرازهای متعددش ـ عمدتاً سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

 ۱ـ مرحلۀ ضد كودتای ثور از همان ۷ ثور ۵۷ تا ۶ جدی ۱۳۵۸ ش.

 ۲ـ مرحلۀ ضد تجاوز روس (مرحلۀ مبارزۀ ملی) از ۶ جدی ۵۸ تا ۲۶ دلو ۱۳۶۷ش مطابق ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ م .

۳ ـ مرحلۀ موجود از ماه دلو ۱۳۶۷ ش تا امروز( از خروج قوای متجاوز روس به بعد).

۱ـ مرحلۀ ضد كودتای ثور: این مرحله را میتوان به دو مقطع ارزیابی كرد:

 الف – مقطع جنبش خود جوش مردم كه از همان  ثور ۱۳۵۷ ش تا بهار ۱۳۵۸ ش ادامه می یابد.  ویژگی این مقطع از مرحلۀ اول برپائی قیام های خود جوش توده ای و آغاز جنگ های مسلحانۀ توده ای است كه هیچ نیروی سیاسی متشكل، اعم از چپ و راست ـ موجد و گردانندۀ آن نیست و توده های مردم با احساسات و غرایز خود ­ـ شناخت قبلی شان از خلق و پرچم ـ و اندك تاثیری از نیروهای سیاسی موجود، علیه رژیم كودتای ثور دست به سلاح بردند كه قیامهای مردم كنر در میزان ۵۷ ش، درۀ صوف حوت ۵۷ ش و قیام تاریخی مردم هرات در ۲۴ حوت ۵۷ ش و هكذا در چند ولایت دیگر نمونه های برجستۀ آنست. مردم با این قیام های برحق شان با داس و بیل و سلاح های اولیۀ خود برآن بودند تا اركان رژیم مزدور را درهم بكوبند و سرهای وطنفروشانی را كه بر زمین آن روئیده بود، درو كنند. این مقطع جنبش را میتوان محركۀ جنبش همگانی خلق و آبشخور كلیه نیروهای سیاسی ـ نظامی بعدی دانست. هكذا این مقطع را میتوان مقطع حماسه های بی شائبۀ خلقی خواند كه با احساس خود از پیشآهنگ جلو افتاده و در میدان نبرد با دشمن بزرگترین قربانی ها را پذیرا گشته است. این مقطع تاریخی ما مقطعی ایست با تأثیرات بزرگ و تلفات بزرگ كه خواب آلوده ترین نیروها را به حركت آورد. درست حواشی دست آوردهای این مقطع است كه چراگاه نیروهای متعدد فرصت طلب و استفاده جو میشود. دراین مقطع است كه نیروهای فرصت طلب و مزدور با فروش خون خلق بپا خاستۀ ما به اجانب به آب و نان و ساز و برگی میرسند و به وسیلۀ امكانات بیگانگان در درون جنبش میخزند. هكذا جوشش خونبار همین مقطع است كه از بطن خود نیروهای مومن به انقلاب را به میدان میكشد تا رسالت بزرگ شانرا بر دوش كشند و خون پاك شانرا آزین بند سنگر داغ نبرد خلق خود بسازند، و چه خوش كه چنین كردند. با اینحال از همین لحظه جنبش چپ با نظر و عملكرد چند گونه وارد كارزار میشود كه كلاً در تكاملش سه روند را میتوان مشخص نمود:

عده ای برآن بودند كه همه باید به گرد آنها حلقه زنند و با شعارهای چپ نما و برهنۀ كمونیستی برآمد كنند و واقعیت های موجود جامعه را بزور تابع تئوریهای كودكانۀ خود بسازند. اینان بافت جامعه را درك نمیكردند و درك مشخص از تاریخ و واقعیت جامعۀ خود نداشتند. این گروه بیمار بجای اینكه حال را بنگرند، بر گذشته تكیه میكردند ـ آنهم گذشتۀ دیگران، استناد گاه تئوری ها و طرح های شان را شعائر و سنن و اسامی  گذشتگانی میساخت كه میشد از آن بمثابه تجارب، الگوها و اصول عام استفاده كرد، ولی در شرایط خاص راه حل خاص و عملكرد خاص نیاز است كه به این گروه ارزش لازم را نداشت. اینها دگماتیست هائی بودند كه به قول ماركس “برای نوسازی خویش و محیط و اطراف خویش و ایجاد چیزی بكلی بی سابقه ارواح دوران گذشته را بیاری میطلبند، اسامی آنان، شعارهای جنگی و لباسهای آنان را به عاریت میگیرند تا با این آرایش مورد تجلیل باستان و با این زبان عاریتی صحنۀ جدیدی از تاریخ جهانی را باز كنند”. این عده گاهی انقلاب بلشویكی اكتوبر ۱۹۱۷م روسیه را سرلوحۀ تقلید میمون وار میساختند و زمانی خود را در لباس انورخوجه در آلبانی فرومیكردند و… و اما كه هرگز به ویژگی جامعۀ خود نیاندیشیدند و لذا محكوم به تكروی شدند كه مقاطع و مراحل دیگر جنبش آنانرا درس داد.

جناحی دیگر كه خیزاب جنبش خلق آنرا به حیرت افكنده بود در پی آن شد تا از هرفرصتی سودی بدست آورد و خود را شریك قدرت زود رسی بسازد كه بگمانش بزودی بر اریكۀ حاكمیت تكیه میزد. اینها نیز پراگماتیست هائی بودند كه استراتیژی را فدای تاكتیك ساختند و بجای پیوستن به نیروهای انقلابی به دنباله روی نیروهای ارتجاعی و تا سرحد انحلال ـ انحلال مشی ـ در آنها غلتیدند. مقاطع مراحل بعدی جنبش اوج دنباله روی و پراگماتیسم شانرا هویدا میسازد.

عده ای هم بنابر ظرفیت تاریخی شان از پیوند به پیشآهنگ خلق باز ماندند و به كلاف سردرگمی افتادند كه نه سرش را یافتند و نه انتهایش را.

جمعی محدود از نیروهای وحدت طلب چپ با درك نسبتاً درست و اتخاذ شعارهای بهتر و تاكتیك های معقولتر خود را تاحدی جمع و جور كردند و به آوردگاه شتافتند.

به این نحو مقطع دوم مرحلۀ اول با پیدایش سمارق وار و دست برد نیروهای وابسته به اجانب از یكسو و وحدت طلبی و سازماندهی نیروهای مترقی ـ علیرغم برخورد های چند گانه با اثرات رنگارنگش از جانب دیگر آغاز میشود.

 ب ـ مقطع دوم مرحلۀ اول بهار سال ۱۳۵۸ش: نفوذ نیروهای سیاسی در جنبش و ایجاد پایگاه های چریكی در روستا را میتوان مشخصۀ این مقطع جنبشهای خود بخودی دانست كه با سركوب وحشیانۀ رژیم ـ بویژه در شهر ها مواجه شده، خود را به روستا كشیده و دسته های چریك روستائی را به وجود آوردند. نیروهای سیاسی متعدد نیز به تناسب ظرفیت و توان خویش به موج جنبش در آویختند و با استفاده از زمینه های مختلف، بخشهائی از نیروها و كادرهای شانرا به روستا گسیل داشتند. با پیوستن این نیروها و كادرهای سیاسی، جنبش آغاز به قطب بندی كرد منتهی در اقطاب متعدد، چه هر نیروی سیاسی میخواست گروه ها و مناطق مسلحی را در خط خود و در اختیارش بگیرد. با آنكه جنبش خودجوش مردم آنقدر عظیم و فراگیر بود كه سالها و حتی بعضاً تا هم اكنون نیز خودبخودی بودنش باقی ماند، ولی پلورالیزه شدن آنرا از همین مقطع ـ میتوان به محاسبه گرفت. از عملكرد نیروهای راست كه درینجا بگذریم، نیروهای چپ جنبش درین مقطع خطوط مبارزاتی شانرا مشخص و هریك در حد توش و توان خویش و ظرفیتی كه داشتند در شركت به نبرد مسلحانۀ خلق خود را سازماندهی كردند و سنگرها را اشغال كردند.

درین مقطع نیز عمدتاً سه نوع برخورد را میتوان تشخیص كرد :

دگماتیستها به خیال پیروزی زود رس (پندار انقلاب اكتوبر؟!) در یكی دو محل تكروانه عمل كردند و در نخستین قدم های مبارزۀ پرشور و پرسر و صدا بودند و گزارشهای مبالغه آمیز و راپورتاژهای افسانه گونه نیز از خود پخش میكردند. ولی با آنكه قربانی هم دادند، حتی در یك جا شعارهای ذهنی شانرا مطرح هم نكردند. با طولانی شدن و روز تا روز دشوارشدن نبرد و هكذا نفوذ نیروهای دیگر كه بعضاً مانعه ایجاد میكردند، این شور فروكش كرد و به لند لند عاجزانه انجامید. در مورد این قماش گفتۀ ماركس كاملاً مصداق مییابد كه: “پیش درآمد پرخروشی كه آغاز مبارزه را اعلام میدارد  همینكه كار به خود مبارزه میرسد در لند لند عاجزانه محو میشود و بازیگران قیافۀ جدی خود را از دست میدهند و بازی مانند بادكنك پربادی كه سوزنی به آن بزنند فرومی نشیند”. و كودكان بیمار “چپ” ما چنین شدند.

پراگماتیست ها از همین مقطع با مشی دنباله روانه یا در برابر جنبش خودبخودی كرنش میكردند و یا عنان شانرا بدست نیروهای ارتجاعی می سپردند. این جناح با آنكه نقش جدی تری از دگماتیست ها داشتند با این حال نه تنها نتوانستند با یك خط سالم بمثابه نیروی انقلابی و جهت دهنده در جنبش مردم اثر بگذارند، كه تا پای دنباله روی از كودتا گری نیروهای ارتجاعی نزول كردند وعده ای از كادرهای خوب شانرا نیز نثار این خط ناسالم ساختند.

نیروهای بین البینی دیگری نیز با آنكه از مشی سالم و سازماندهی لازم برخوردار نبودند خود را در اینجا و آنجای جنبش خودبخودی پیوند زدند و تا حدودی نقش شانرا مسجل ساختند.

و اما نیروهای سالم جنبش كه در مقطع اول این مرحله خود را نسبتاً سازماندهی كرده و خط مشی شانرا مدون كرده بودند، متناسب با فهم و ظرفیت خود اشكال و شیوه های معینی را برای عمل برگزیدند. از راه انداختن اعتصابات و اعتراضات در شهرها تا ایجاد نهاد های خورد و كوچك چریك شهری و به كارانداختن آنها و تشكیل گروپ های پارتیزانی روستائی با اشكال مختلف كار پوششی و مستقل پیشرفتند كه درهمه حال هدف اولیه اش جهت دهی جنبش خود بخودی و نیروهای بین البینی به سمت هدف عالی نجات خلق از چنگال خونین ضد خلقیان خودفروخته و سوق دادن جنبش در جهت ملی دموكراتیك بوده است. چنانكه در جاهائی كه نیروهای ما كارپوششی هم میكردند رهبری شان درین جهت دهی مسجل بود.

سازمان ما كه هستۀ متمركز این نیروها است، همچنان كه در مقطع نخستین با خلوص نیت و طرح روشنی برای وحدت كوشیده، درین مقطع جانبازانه برا ی تثبیت هویت نیروهای انقلابی و ایفای نقش رسالتمند آن به سنگرهای داغ و خونین نبرد شتافت تا جنگ یله جار خلق را به یك جنگ سازمان یافته و رهبری شدۀ توده ای بدل كند و          در یك پروسۀ طولانی آن را به سرمنزل مقصود برساند.

درست در موقعیكه نیروهای انقلابی وارد كارزار میشوند و نقش شان در اكثر نقاط كشور محسوس و جانبازی ها و قهرمانی و درایت شان زبان زد محیط میشود، و تصور آن میرود كه به اسرع وقت جنبش خلق را زیر رهبری خود بكشند، كه سوسیال امپریالیسم روس با بیش از صد هزار سرباز و دریای اسلحۀ مدرن و مدهش در تاریخ ۶ جدی ۱۳۵۸ش به میهن ما سرازیر میشود و یك قلم آنرا اشغال نظامی میكند و صفحۀ دیگری در تاریخ كشورما گشوده میشود. اینجا دیگر وارد مرحلۀ جدیدی از مبارزه میشویم، مبارزۀ ملی، و كلیه نیروهای ضد تجاوزی میبایست برنامه های مبارزات ملی شان را طرح كنند و دیدگاه های شانرا بیان دارند.

 ادامه دارد