ش. آهنگر

   قسمتی از یک سند تاریخی

 وضع فرهنگی بعد از کودتای “ثور”

۲

در رشته های دیگر فرهنگی: 

رادیو و تلویزیون دولتی به وسیله ای جهت تقدیس تجاوز بدل شده وکلیۀ دیالوگ ها و نمایشات رادیو- تلویزیونی لبۀ تیز حملۀ خود را متوجه مردم ساخته و از شهکاری های نیروهای تجاوزگر تمجید و تحسین می کنند. موسیقی و رقص دیگر اصلاٌ رنگ ملی خود را باخته اند وآمیختۀ از فساد اخلاق و ابتذال هنری گشته اند. کلیۀ فواحش مشهور را به ستژ کشیده و هنرمند خلقی معرفی می کنند و ادا و اطوار خلاف کرامت انسانی و افغانی را هنرتکامل یافتۀ خلق می خوانند که در روشنی “فرهنگ متمدن روسی” شکل ومضمون “انقلابی” و “خلقی” یافته است؟؟!!!

تئاتر، موسیقی و سایر هنرهای مردمی کلاً از بین برده شده و مُهر فئودالی و ارتجاعی خورده اند. هنرمندانی که نخواسته اند دلقک تئاتر، تلویزیون ویا ستژهای در خدمت روس شوند به رگبار مسلسل روسی بسته شده اند و یا مجبور به ترک دیار خویش گشته اند.

پهلوانان و ورزشکاران افغانی که حیثیت ورزشکاری شان و حیثیت ملی شان را نخواسته اند پایمال جفای روس تجاوزگرشود همچنان به خون کشیده شده اند و یا ترک وطن کرده اند و دیگر از این ورزش ها نیز اثری چندان باقی نمانده است. و…

و اما که خلق ما در برابر این سیل تباه کننده و هجوم بر فرهنگ ملی قاطعانه و دلیرانه ایستاده و در دفاع از حریم مقدس فرهنگی خود نیز حماسه ها ساخته است و قربانی ها داده است.

در رابطه با غرورملی و سر نسائیدن به آستان دشمن، بر خلاف مزدوران کودتاچی روس، خلق ما چنان کینه و نفرت از روسهای متجاوز و خونریز به دل پرورانیده اند که حتی اطفال ما به مجرد دیدن سربازان متجاوز روسها با غولک و سنگچل برآنها حمله می برند و روس را منفور ترین و پست ترین موجود روی زمین می دانند.  این نفرت را تا به آن حد بالا کشیده اند که عدۀ از روشنفکران نیز تحت تاثیر آن به شکل افراطی قرار گرفته و گاهی به اشتباهات عمیقی فرو می روند و حاضر نیستند این نفرت را در حد تجاوزگران مهارکنند. زمینۀ عینی آن هم در وحشت و ظلم روس متجاوز به کشور ما و مظلومیت خلق ماست  که روشنفکر شاهد عینی آنست و از آن عمیقاً متاثر می شود. عده ای از خلق قهرمان ما که با کمال تاسف فرزندش را باخته است یعنی فرزندان شان در تور دهاره های خلق و پرچم گیر افتاده دیگر هرگونه رابطۀ پدر و فرزندی را بریده و بعضاً از کشتن این فرزند خود فروخته هم ابا نداشته اند، مادران وطنپرست نیز درین کار دست کمی از پدران نداشته اند، برادر و خواهر که به وفرت دیده شده است.

یک مورد جالب این نفرت این است که گاهی خارجیان چشم سبز و موی زرد غیر روسی نیز مورد عتاب مردم قرار گرفته اند؛ چون بر آنها نیز گمان روسی بودن میرفته، وبعد با دلایل و برهان و اثبات غیر روسی بودن، توانسته اند خود را از پنجۀ قدرتمند خلق برهانند.

در مورد دفاع از ناموس، زنان که قبلاً با روی برهنه  و حتی بعضاً سر برهنه نیز بیرون خانه می رفتند حالا به رسم مخالفت با بی بند و باریهای مروج روسی توسط خلقی- پرچمی ها، چادر به سرمی کنند تا چشم کثیف روسها و عمالشان بر روی معصوم آنها نیافتد و با استفاده از این پوشش به حمل و نقل مواد فرهنگی مانند شبنامه ها و نشرات  مقاومت و حتی حمل سلاح اقدام می کنند. دختران غیرتمند افغان که در شهرها در دام روسها می افتند، بسا اتفاق افتاده که با مقاومتهای قهرمانانۀ خود تا پای جان داغ حسرت رو به رو شدن را بردل چرکین روسها و نوکران خلقی- پرچمی شان گذاشته اند و از نوامیس خویش قهرمانانه دفاع کرده اند و جان سپرده اند. دختری که میخواستند بر او تجاوز کنند با پاره کردن شریانهای گلویش به حیات خود پایان داده است. و زنان و دخترانی که در محاصرۀ دشمن در یک کوه مانده بودند وقتی حلقۀ محاصره را دشمن بر آنها تنگ می کند با شناخت و نفرتی که از روس دارند دسته جمعی خود را از کوه به پائین پرت می کنند و قهرمانانه از ناموس افغانی شان دفاع می کنند.

شعرا و نویسندگان مردم اشعاری سروده اند و آثاری آفریده اند که قدرت ضربه اش بر پیکر متجاوزین از بمب اتمی نیرومند تر بوده است. در هیچ زمانی و هیچگاهی در شرایط آرام فرهنگی ادبیات رزمی ما چنین تکامل جهشی نمی توانست بکند. شعرائی که راه نجات خلق را از ستم نمی دانستند ولی خود شان نیز بنابر سرشت ملی – انسانی شان از ستمگران منفور بودند، ناگزیر گوشۀ عزلت گرفته بودند. در شرایط خروش رعدآسای خلق قهرمان ما، به میدان و سنگر فرهنگ شتافتند و از آنجا بر دشمن فرهنگ ما با واژه های آتشین آتش گشودند.

باران رحمت انقلاب موجی از شعرای توده ای و روشنفکر را بار آورده است که با دوبیتی ها، سروده ها و اشعار نغز و کوبندۀ انقلابی نقش مهییج و بسیج گر خوبی را در جنبش  مقاومت دارند. حتی محافل مذهبی شعر، که سری به آخور ارتجاع مذهبی نداشته اند، هم اکنون در خدمت انقلاب قرارگرفته اند و بر گنجینۀ شعر و ادب انقلابی  خلق افزوده اند.

موسیقی مردم نیز در خدمت انقلاب قرار گرفته و سرودهای حماسی مقاومت طیف وسیعی را احتوا می کند.

ایجاد سازمانهای دموکراتیک و مترقی با تأسیس نهادهای فرهنگی مربوطۀ شان در عین حال که یک دستاورد عظیم سیاسی است، یک فراوردۀ بزرگ فرهنگی نیز در جنبش خلق به حساب می آید. این سازمانها با برنامه های فرهنگی خویش، علیرغم کاستی های فراوان شان، فرهنگ مقاومت خلق را روحی تپنده تر و خروشنده تر و پایا تر بخشیده اند. آثار گرانبهائی از شعر و ادب و موسیقی، ولواندک، عرضه کرده اند. درجائی که توفیق یافته اند مکاتبی تأسیس و تعلیم و تربیت انقلابی همنوا با روحیۀ مقاومت در آن رایج کرده اند. و کوشیده اند نسل آینده را به مسئولیت خطیر آیندۀ شان که کشیدن بار سنگین انقلاب است آشنا بسازند. روشنفکرانی را که تحت تاثیر فرهنگ حاکم فئودالی از خلق شان جدا مانده بودند و دیوار عظیمی بین آنها و مردم کشیده شده بود، به آغوش خلق رهنمون گشته تا از گنجینۀ فرهنگ انقلابی مردم مایه بگیرند. آنها توانستند موانعی را که در رسیدن روشنفکر به مردم، نظامهای فرتوت پیشین خلق کرده بود و استعمار روس آنرا تعمیق بخشیده، تا حدی بردارند، و به مردم درعمل ثابت کنند که هر روشنفکری اجنبی پرست و بی ناموس و وطن فروش و بی ایمان نیست. روشنفکران اصیل انقلابی وطنپرست ترین و ناموسدارترین افراد جامعه اند و ضد هر نوع اجنبی تجاوزگر می رزمند و با ایمان و عقیده مند به نجات مردم اند. و هرگونه لاقیدی به هنجارهای سالم اجتماعی را محکوم می شمارند. و…

بقیه صفحات این نوشته متأسفانه در اثر تعقیب و جابجائی ها و آتش سوزی ها از بین رفته است.

تاریخ نگارش: ۱۳۵۸ش