ارسالی آرش

21 مارچ 2018

بهاران ما را دزدیدند

 

باز هم  طبیعت با گردش گردونه اش، از زمستان به بهاران گذار می کند، همه رستنی ها می رهند و می خروشند و می بالند. و ای دریغ ودرد که غارتگران ضد تکامل و طبیعت، بر سرزمین ما راه بر بهار گرفته اند، سد جوشش بهاری می شوند و به جای باران پرنعمت و زندگی ساز بهاری، تگرک بمب، و به جای بذرافشانی و شکوفائی جهشی گل وگیاه، بمب و افیون و انفجار وانتحار و خون و آتش و دود وخاکستر و … هدیه می کنند.

آری هموطن درد دیده و رنج کشیده!

بهاران ما را یک عمر آزگار است که دزدیده اند. لشکریان غارتگر دی با بارش تگرک و تحمیل برودت و آتش بر باغ و باروی ما، بر دشت و کهسار و بر چمن و مرغزار ما، روئیدنی ها را خشکاندند، شکوفه ها را پژمردند، لاله زار را گردن زدند و له کردند و گلهای عطرآگین بهاری را پرپر نمودند. به این هم اکتفا نکردند و مزرعه و چمنزار  وباغ و راغ مانرا به لجن کشیدند و لجنزارش ساختند.

اینک سالی دیگر گذشت، وسالها ست که می گذرد، من وتو وطندار، جز دروغ ونیرنگ حاکمان نظم نوین جهانی، و وحشت و غارت و چپاول هستی مان توسط آنها و وحوش مسلمان و لیبرال مزدورشان، به چیز دیگری برنخورده ایم و با وجود اینان درفضا و زمین میهن مان، انتظاری غیر ازاین بیهوده اندیشی است که مشتی بیخرد، خود و برخی دیگر را بیش از سه دهه به آن فریفتند و اغوا کردند؛ و چه احمقانه، و شاید هم غدارانه، چنین کردند.

حال با ورود بهاران طبیعت، برگی دیگر از تاریخ هستی ما نیز ورق می خورد و می بایست درس دیگر از روزگار- ازهمه تلخی هایش – بیاموزیم. آری باید بیاموزیم که استعمارگران برای ریشه کن کردن ما می کوشند بافت هستی ما را به هم بریزند و تار وپودش را از هم بگسلند، تا به هرتارش دست یافته و بر آن سیطره بگسترند. موریانه های مضری را در بافت تار و پود هستی مان می پرورانند تا با نیش و دندان کثیف شان پیوند و انسجام این تار و پود را بگسلند و از آن نخ نمائی بسازند که نتواند هیچ جنس و رنگ و شکل و کار آئی خاصی را بنمایاند.

وطندارعزیز!

کدام یک ما تصور می کردیم که روزی و روزگاری پیش آید که فرزندی از مادر پشتون و پدر تاجیکش را تا آنجا تخدیر وتحمیق کنند که مادرش را- مقدس ترین موجودش را، خالقش را-  به خاطرتعلق قراردادی قومی اش، از خود بیگانه بداند؟ و یا بالعکس آن مادران و پدران هزاره و ازبک و …. این دیگر آخر از خود بیگانگیست که تجاوزامپریالیسم استعمارگر امریکائی و مداخلات همسایگان بی آزرم ما بر جامعۀ مظلوم و نا آگاه ما به زور تحمیل کرده اند.

یکی از قرارداد های پذیرفتۀ همگانی درجوامع انسانی، “هویت ملی” است. “هویت ملی” نام و نشانیست که شهروندان داخل یک محوطۀ جغرافیائی خاص که به نام کشور یاد می شوند، علیرغم تنوع رنگارنگ قومی، با انتساب به آن، خود را از شهروندان کشورهای دیگر متمایز می سازند و دیگران نیز به همین هویت با آن ها داخل مراودات اجتماعی بین المللی می گردند. مردم سرزمین ما درطول سالیان متمادی با ریختن عرق وخون و مقاومت در برابر بی هویتی شان ایستادند وپای فشردند. هیچ کسی به دلیل قومیت و زبان وسمت ومذهب به کس اجازه نداد “هویت ملی” اش را زیر سوال ببرد. هرکسی که گستاخی کرد و خواست مثلاً از یکی از مرزهای کشور (جنوب و یا شمال، شرق ویاغرب)  برخاک آبائی و هویت ملی ما دست درازی کند، مردم ما از شمال وجنوب وشرق وغرب کشور چون زنبور برسرش ریختند و به هرقیمت از خاک و”هویت ملی” یک پارچۀ خود دفاع کردند و به همین روال “هویت ملی” شان را به نام “افغان” ثبت کتیبۀ خارآئین تاریخ ساختند. در خارج از کشور هم اگر هموطن هزاره و یا تاجیک، یا پشتون و یا ازبکی … افتخاری بیافریند و یا گناهی مرتکب شود، کلیه رسانه ها و نهادهای جهانی، آن را به نام ملت “افغان” ثبت می کنند و اثر افتخار و یا گناهش هم به نام بزرگ  “افغان” پیوست می شود و هرگز از قوم ویا ملیت آن افتخارآفرین و یا آن گناهکار یاد نمی کنند، چه “افغان” هویت ملی مجموع افغانهای داخل جغرافیای افغانستان است. طبیعیست که پشتون های شهروند پاکستان علیرغم پشتون بودن شان نمی توانند هویت ملی “افغان” داشته باشند، چون “افغان” و “پشتون” یکی نیست، آنچنان که تاجیک شهروند تاجیکستان و ازبک شهروند ازبکستان نیز از هویت “افغان” بهرۀ ندارند.     

کشورهای مشخص با همین “هویت ملی” است که از قلمرو جغرافیا وارد تاریخ می گردند و تاریخ هویتی- بعضاً چندین هزار سالۀ شان- را به همین نام ونشان رقم می زنند. این نام ونشان وهویت وتاریخ را نمی توان هر ازگاهی به میل این وآن تعویض کرد. کسانی که حتی پس از دوره های طولانی نیز به دلایلی چنین کرده اند، تاریخ شان مغشوش و مخدوش شده و نه تنها خود مورد تحقیر وتوهین دیگران وسردرگمی تاریخی قرار گرفته اند، بلکه نسل های بعدی شان را نیز از ریشه و تاریخ شان جدا ساخته اند. به طور نمونه کشورهای بالکان – مثلاً یوگوسلاویا – را که امپریالیست های اروپائی- امریکائی به حساب قومیت و گویا “ملیت های مستقل” تجزیه کرده اند، هم اکنون در بحران کامل هویت تاریخی و ملی بسر می برند، و هنوز که هنوزاست، پس از سالها تحقیر و توهین توسط دیگران،  نتوانستند هیچ کدام شان یک هستی مستقل و غیر وابسته را بدست آورند. “صربها” تاریخی جز تاریخ “یوگوسلاویا” ندارند که عرضه کنند، “مونته نگرو” نمی داند چه کند، “بوسنیا هرزگوینا” با از دست دادن هویت  یوگوسلاوی اش، گاهی هویت اسلامی می گیرد، و درآن هم برای بدست آوردن دینار و درهم قوت لایموتش، گهی شیعۀ دنباله رو ایران و زمانی سنی وهابی پیرو سعودی می شود.  گاهی هم می خواهد اکت و ادای به اصطلاح “دموکرات اروپائی” دربیاورد؛ ولی نه این می شود ونه آن. خلاصه این که، همۀ شان با از دست  دادن هویت ملی وتاریخی کشورواحد شان – یوگوسلاوی- بی هویت و سرگردان، گرد این و آن می گردند، به علاوۀ این که همۀ شان به نحوی زیر یوغ امپریالیست های اروپای غربی و امریکا قرار دارند و از آنها چون بردگان کاری بهره گرفته می شود؛ چیزی که با موجودیت “یوگوسلاویای” واحد در خواب اروپائی ها و امریکائی های استعمارگر نمی گنجید.

آری وطندار عزیز!

این درسی است که هم اکنون کلاسش در پیش روی ما درجریان است و ما می توانیم از آن بیاموزیم. نگذارید دسیسه گران خارجی و ریزه خواران داخلی شان شما را، که رگ رگ و پوست وگوشت وخون تان طی سالیان متمادی به هم مزج شده به نیرنگ های قومی، زبانی، سمتی، مذهبی و … از هم جدا سازند. صدها هزار خانوادۀ را که ازمادر و پدر دو قومی ویا دو “ملیتی” ترکیب خونی یافته اند چگونه می توان وچرا باید ازهم گسست؟ چرا باید بعد از چهل سال رنج وخون مشترک به دست اجانب ومزدوران شان، باز دریای خون دیگری از خود جاری ساخت؟ چرا وچرا وچرا…؟؟؟ این ترکیبی از جنایت وجنون است. جنایت حاکمان واربابان خارجی شان که عامدانه با دامن زدن افتراق کشورو ملت ما را به تجزیه وکشتار سوق می دهند؛ و جنون حواریون نااندیشمند و عاقبت نیاندیش قوم گرا که ساده لوحانه ابزارآن جنایت قرار می گیرند، که باید جلو هردو را گرفت.

وطنداران بخودآئید!

طبقات حاکمۀ همه ملیت ها(پشتون وتاجیک وازبک وهزاره و…) در طول تاریخ به نسبتهای متفاوت در قدرت دولتی و ارکانش شریک بوده وشریک هستند و متحداً هستی کلیۀ ملیت ها(پشتون وتاجیک و ازبک وهزاره و…) و کشور ما را غارت می کنند و برای بدست آوردن پول ومقام بیشتر، با نیرنگ و دغلبازی و خیانت، خود را نمایندۀ اقوام و ملیتها (!!!) جا می زنند وبرآتش تباه کن نفاق می دمند و روغن می پاشند.

ما مردم، تا خود را از بند توطئه گران حاکم کلیه ملیت ها، یعنی از بند طبقات حاکمۀ کشور، نرهانیم، هرگز روی خوشی و بهار زندگی را نخواهیم دید. هم اکنون کلیۀ طبقات حاکم ملیت های مختلف مشترکاً عامل و وسیلۀ تجاوز، و دست نشاندگان تجاوزگران امریکا ومتحدانشان و ابزار دست همسایگان مداخله گر ما هستند. ما باید با کوتاه کردن دست تجاوز ومداخله، بساط خیانت پیشگی حاکمان را نیز، که گاهی دایۀ مهربانتر ازمادر به اقوام می شوند، برچینیم تا به آزادی کامل برسیم.           

برای گذار از زمستان سرد و بی بار و بر، به بهاران هستی آفرین باید زمین درحرکت فلکی اش از مدار “حوت” به مدار “حمل” جهش و گذارانقلابی کند تا تغییرات سازندۀ مساعد آب وهوائی برای زندگی نوین و رشد و نموی بار و بری جدید آماده گردد. ما نیز تا از این مدار شوم استعمار و ارتجاع و توطئه های رنگارنگ شان، کشورخود را با جهش دگرگون ساز گذار ندهیم، در همین دایرۀ شوم و ویران کن انفجار، انتحار، افیون وفقر باقی مانده و به شرایط هستی ساز زندگی و رشد بار و بر مثمر اجتماعی مان، طبق دلخواه دست نخواهیم یافت. پس همه باهم چون تنی واحد به سوی بهاران آزادی!